شایما برایشون کمی آب بیا بر ازا مچه چه میخوایی؟ شافا چادرهای ما همین نزدیکیست آمه تانو بخوید و بروید همسرم بیمار هست دمی بیا یادو شفایش دهد گفتم بروید هر چقدر پول بخواهید بهتان میدهیم فقط چپا موزگارتان را سیام کنم اگر کلامی بیش بکنید محمد رو به مکه میبنم او رو آماده کن پیش از سلو میرنیم بعد از رفتن من او را خبر کن از حارس پذیرای کن سود برمی گردم موسیق موسیقی محمد مهد به غار هرا خوش آمدیم با تنهایی عظیمش با پاکیش و سگوتش چه بوی خوبی دارد هوای اینجا در راه تند آمدی نگران بودم که تو را گم کرده باشم اما انگار راه اینجا را بهتر میشناختی دلتنگ مادر هستم که می آید؟ اینجا آمده این منتظر و باشین برای یک سفر سفر؟ سفری برای دیدار اقوام محمد اشتراک و فرزندی که سالها از هم دور بودند در سفری که به دیدار اقوام به یسره می روند فرصت زهور و تجلی می آوند از اینجا برگردید. از اینجا برگردید. از اینجا برگردید.
از اینجا برگردید. محمد اطراف بیکنید دینه ی عمرو نگذارید دینه ی حیواناته و عمرو ها آب از اون بوتا میخواهند؟ در این سرزمین خوشک، خداوند به فرزند ابراهیم آب را هدیه داد. به او فرمان داد تا کعبه را از سنگ بنا کنند و آین یکتا پرستی به جای بیا برد مردم این دیار به جای پرستیدن خداوند یکتا فقط کعبه را دیدند سنگهای آن را با خود بردن تا هر طور میخواهند بپرستند این چنین خدای ابراهیم و آین او را فراموش کردند بران آن بس جوشیدن استاد موسیقی موسیقی روشنهای چشم من آمنه هزاران شوه که پس از سالها دوری دیدارت نصیبم شد دوری و دلتنگی بحانه بود برای دیدارتان چشمان تو یاداور عبدالله است محمد جا خوش آمدی آمدی خوش آمدی خوش آمدی دارید داخل بچه ها محمد مهمان شماست مراقبش باشید مدل لب موسیقی موسیقی موسیقی اینجا پدرت خفته بچه که بودم آرزو می کردم دستم به آسمان برسن و نمی رسید. از میان میوه ها میوه بلندترین شاخه درخت را می خواستم.
آن که به آسمان نزدیک ترست درست مثل آن زیب اولین بار که پدرت را دیدم نوبرانه ی بلند ترین شاخه ی درختی بود که دستی به اونه می رسید مردی بود زیبا با وقار و پاک دامن که آفتابی بر چهره داشت خدا نظر آمنه را پذیرفت و عبدالله را نصیبش کرد هرچند عمر این مثال فقط دو ماه بود مثل خوابی شیرینه مادر برایت سی باوردم سالکه کشمت را بیشتر باز کن دخترم سفتی راه برای حالتان خوب نیست حالم بهتر است توانه راه را دارم باید امانت عبدالله را برزم بیش از این اصرار نمی کنم برای تن دعا می کنم محمد من، اینجا را خانه دوم خود بده دلم برای این شهر تنگ می شود دلم ها هم برای تو تنگ می شود سفرتان بی خطر حرکت کنید باید از خوال محمد آمینه با خبر شدم در خواب تشنی جرعی بودم اما لبان تشنه و بدن بی جان محمد را در آفرو بردم تحبیرش را نمی دارم آب؟ حقم جوابی ندارد درم هم بی جواب آرام نمی گیرد تحبیرش رفتن توست عجل کن موسیقی بر بسر عبد المطلب چرا این همه خراسانی؟ گفتیم شاید حرامی هم بازگشتن راه زن هم؟ روز نبودن روز قبل ادهی به کاروان حجوم آوردن اما نه در پی کالایی آشکار ها به دنبال مادری و کودکی میگشتن امن، آمنه، آنها کجا هستن؟ در بین راه آمنه حالش بد شد ناچار او را به روستای افوا بردید افوا؟ به مهاجمان چه گفتید؟ نام روستا را نبردید گفتیم بازگشتم به یسرف بزرگی کردید برو بیاییم نگران نبار بیا آنچنان میبارید انگار تمامی ندارد ولی بلاخره تمام شد حالا ستاره ها میایند انقدر پرشمار و بازیگوش که انگار بیپایان ولی سپیده صبح که می آید عمران ها نیز به پایان می رسد این دنیا یک روز تمام می شود اما تنها چیزی که می ماند محبت و دوستیست مثل پوی خوش دست تو که از یسرب تا اینجا هنوز همراه توست موسیقی از نام فراه ندارم تب بی مادر ایزا محمد پنه خیلی داغ است تب هم نمیفته داغ موسیقی مرد در یک موقع موسیقی در تو را به خداوند یک تا می سپر اگر آنها به شما بردارد، و اله هم به این رو بگوید، هل این آدم همان را به شما بگوید؟ و آنها به شما بردارد؟ هاگییا، ایلانو هداچت راوت به مکه اشباهه. از روال هفوهرین هدا های آبیم لافور به مکه هایم اتا روه شده مشهرتات های آبیم؟ هداچه لانو لورد سه سهر بیشمیل اشعه، و هدا بار هزم متصدرخ لهادحسخ به حکمه امهگوی. ها چکات شلاخم هی ارشد سترخ لخابوز اوتا لفنه شتسترف ات گل هیوه ده سرخ لخابط اتهایش هستود و خول میشی الا به اودا مشه سرک اول لشمای نفل آل روشو آل دکشو اکیدا به صدس شلخا کل او د اومالو دا فرکت ملنده موسیقی موسیقی موسیقی بود هالا؟ پدر محمد اشتقان به رسم جاهلیت به گرده کعبه میگردند و این عبادت که کن را با آداب شک و بطورستی در هم رفتند اما ما همچنان هجراک میراس ابراهیم خلیده است به آینه او به جامعه موسیقی برش آمدیم فخر فخر میکنم که تاجره بزرگ مکه قدم به خیمه من گذاشته مرد سهرا و این تجمع مول راست بگو کجا گنش پیدا کرده پدرد ما رو در شنه مکه ندانست بناه چهار موربارید دریا رو در بیابان عرض میکنیم من خریداران گوهرم من پدرم خریدار وستادت من ما من خیوهر گوهرشناسیم شدیدان پدرد در بستر بیماری است بسالتی داشت مورو حجاج رو به پسر دیگر استفرد شاید موسمه هجاینده منعی برای تجارت ما مکنه باشد میشود این صفره اولین سور پیمان ما باشد با بزرگ قرآش مرا تنها بگذارید برای سلامت شما میدم ده شطور غربانه کنم دارم برای گرمی دستان شما تنگ شد هرچند همیشه شما از من دور بودید حالا شما پدرید پدرید و بزرگی همه دلم نمیخواهد گرمای دستانتان از من دریق شود روی او سنیست و هم باید برد همه این حل خانه رو خبر کن جمع شد به دل خود بدراه ندهید که صالتی ناچیز است نگران محمد هم نباشید و برای همه ما عزیز است پدر پدر شیر داغ است بخورید بدنتان رو گرم میکند داره شیرت این گودک دریافت هبوطاله از این کودک یک آن محافظه او بوی پدر نشنید و مزهی شفقت مادر لچشید او راجه گرگوشت بدار مانند فرسند خودم اگه نومت من هرگی برای آسانه موسیقی 50 سکت برخورده شد، برخورده شد، برخورده شد، برخورده شد سوغایبه، سوغایبه، سوغایبه سنو بچه های بادا نفروش، سنو بچه های بادا نفروش سنو بچه های بادا نفروش عربا، عربا بستا وعیبه هست؟ عمره برایتان که همین سی کرده معامله معامله هست از تو پره پول مرا بیا ورزنت را ببر عربا بدا وردم در گله هم مریضیه من نه مریضی میشنستم نه بوز تو را میشنستم رب پول من همین هست پرتش کنید دیرون عربا، عربا، عربا برا عربا سفر اوقت کشیده ای سوویبه را به بچه هایش ببخش او قول داد در مدت مایین دو برابر پول را پس برد زنش را هم گروه پول گذاشت زنش را ازاد کن او روزی کمک تو را جبران می کند او چگونه او که توان ندارد اون زمان که برایم کار میکرد نان زن و بچه هاش را می دادم دمکرد و پول خواست تا خودش کار کند من تابان بخت بدورا نمیدهم فرصتی به من بدهید امون تا غرضش را بپردازم اگر نتوانستم برای شما کار بکنم تو؟ چه کسی زمانت تو را میکند؟ ابو طالع؟ مگرنه اینکه محمد امین است زمانتش راستگوی است امروز روز بزرگیست محمد پا به این خانه گذاشته یکی بار برادر زادت چیزی از تو خواسته بگو در میدان دست میگه تارت چرا معتلی؟ سنش را برگردانید صبایب کنیز من بوده قرار است بابت آزادی او محمد را بیشتر ببینیم این احدیست شایسته پیمانت یادت نرود سر پیمانم هستم از این وانفر استاده بودی که این یکی پسر است از پوه از راه دور آمدم که سبایی دخترم را ببینم بگذار یکی زنده به من است برای اتکالیزی می کند کمیست که اتکالیزی را بدهید آقابت قصیری و کلیزی قبیل از این شوهر برود؟ نرشده اون راز لبای خودم به مومی نهم باکتار جده بماند خودت مایه ننگی زنان مردم پسر می آورد که به وقت جنگ و کارشون سربالا گیرند باکتار جده بماند راقصده باکتار نیابدی خودتون در نیمانی موسی که استی؟ دختر شماست نه؟ خیلی شبیه شماست چشمهای قشنگی دارد مثل خودتان کاشم رشد راز باشد و بچه های بیرون و چشمای شما بر زمین باقی بمانند خوش به حال شما که دختر دادید دختر رحمت است عبدالعزا عبدالعزا چه کالایی در مکه به جای مانده که در کاروانت نیست؟ تنها چیزی که مانده دین محمد هست بابت مادری که آزادش کرد کاروان بزرگیست از شما روشم خسته شده خور نیستم محمد رو هم با خودش میبره مهم نیست حقش این بود پیشتر محمد را از پدرت میخواستی نه از برادرت تا اینجور در مانده تصمیم اون شوی راحت تنبوگزار نمیتوانی در پس توی خانه بشینی و لباس الوان به پوشی خود را بزرگ قرعش بدانی اگر نامیست برازنده چرا بر تن ابو طالب است؟ بروکشنیسته و سراغ باروخ را بگیر بگو این پیغامیست برای سامویل موسیقی میا میا موسیقی موس اینکه تقلوم یا اقلیبوت ها به آن مازه ده پراهم ماریا لبریاتو تخازی لپرغانه بردلالت اونانه نمونلونه لبشیاتی های!
بلوکیرید! دستیشون نشونید! اینجا بلوید! مرون آل ای بلتا عربتا گفتن بزرگ این کاروان عرب شما هستی؟ بله بزرگ این کلیسا خواستن به شکرانه این روز باش و کوه مهمانشان شدید با همه همراهانتان امو جا دوت ایشن رو بپذیر این حامی نیازمندانی، فرزند شماست؟ محمد، آنند فرزندی مهربان با ما زندگی میکند فرزند برادرم است برادر تا این هم نشانه است او تنهاست و چطر خداوند بر سرش مخصوص از اون چیست؟ خداوند در کلامش به سرور ما بشارت داد تسلیدهنده ی دیگری به ما خواهد داد تا پیش ما بماند به اون تسلیدهنده؟ او کسی است مانند فرزند انسان اما با روح راستی او بر سرور ما شهادت خواهد داد اشانت از برنامه روح راستی که جهان او را نمی پذیرت زیرا او را نمی بیند و نمی شناست اما شما او را می شناستید او پیش شما می ماند و در شما خواهد بود چون اون روح حق بیاید شما را به سوی حقیقت ناب رهبری خواهد کرد زیرا که او از خود سخن نمی گوید و انچه را شریعه است بر زبان می راند و خبر از آینده شما می دهد سلام خوش آمدید مرد چفا سلام چرا با انا چرا؟ جان نمی شود که برای خود می بسند برد گناه از ماست این منصب برپاشده است تا بخشایش به طلبیم برای گناه کارم حالا که گناه فمان و قفلت است از بیپناهان و اما سخن شما گبار از آینه کلام پیشینیان می گیرد مسیح فرموده است با مردم همون کنید که می خواهید ایشان با شما کنند این هم نشانه ایست مرد جوانی که نگاهت از این عبادتگاه و شکوهش میگذرد و ردی از انسان و رهنشهایش میجوید آنگونه که خدا میخواهد این کلام هم همون کلام مسیح است به زبان دیگر نخستین تعلیم ما آن است بدانی خدای تو خدای یگانه است خدا را کجا میابید؟ در دلهای شکسته بگویید خوشا و خوشستباد اون که با نام خداوند میاد در این گوشه عالم، بیش از هر یای دیگری فرستادگان یز جانب خداوند آمنند. من قراره می دیدم در این سرزمین از کینه که قومی که هرگز برگزیدگان خیش را تاب نگاه آمده هست.
اونها به زبان منجی رو طلب می کنند و به دل وحشت دارند. به سوتهای کوچک خو کرده هند و از براشفتن جهانشان می حراسند همه از در جهن می ترسند منجی بیاید و انبیاه او کتب پیش اینجا باطل کند نمی دانند که او نب ابتال که به تکمیل می آید ظهور او پرست نشانه هاست یکی از آن نشانه ها را بگو یکی نشانی که میان دو کتف خود دارد دیده ای؟ هاری میدانی چیست؟ نشان نبوفت؟ گوش کنید این راه پرخطر است سفر را همینجا راها کنید به شام نروید به مکه باز کردید و از اون محافظت کنید و هر اون چه از کاروان برای تان بماند باید از زمین بسرا خارج شوند تا سپاه حکومت هم نتواندانان رو حمایت کند گفتید تصفیه ساب قومی قبیله ایست و کسی نباید زنده بماند پس از مولان ها چه میخوایید؟ دنها نجات گمشده ای از میان ما از اینجا برداشتیم که نیمود اگ گفته بودی تنها مردان عرب ها میشن هستند نه این سپای رو میاد اینان پرقدرت اندو کاراز بوده این را به جایی نمیرسد فرات بیشتر یجیر کن بماند مد از نبرد بین خودمان بماند با سه نفر از کمانداران از جلو بروید و مردانی رو برای نبردجیر کنید اگر کسی نیامد در تنگه کوهستان منتظر بمانید، برو جماهه، سایه به سایه پشت سر کاروان بروید حرکت کنید با هیرار چه تدبیر خوبی اندیشید که ما دیرتر از کاربان اصلی دیگر را ترک کنیم؟ گفتی باید از نوارد از بیره ها در بیره ها سوارش را کجا بانه ها دار گریخته؟ هیچ اسمی سوارش را نمی گذارد و بگذارد مگرم که سوار خود گریخته باشد سوگوی بیمانین بیا بیاین برو مالویه برو مالویه باشه باشه آره آره مردان شما کجا هستن؟ دریا؟ نه زخمی است پاقت سفر ندارد آنها را کجا بیا بند؟ هرچه داریم یا نشان تقصیب کنید ما را همان اندازه بس از تاب قدیر برسیم موس جریش، ای جریش بزرگ، بر ما را حمد کن، درستگی ما را ببین ای جلویش بزرگ ان زن و فرودکانش قربان سکوتتو از دهن تا دوباره روی بر ما نشاندهی قربانیان را به آب میافکنی صفرش را بر ما باز کند شیمن زنان شیمن زنان قربانیان دریا قربانیان قربانیان قربانیان قربانیان قربانیان قربانیان قربانیان دریا موسیقی موسیقی دورش کنید، دورش کنید، تا جریش خشکی نشده، دورش کنید دورش کنید مورا بگیرید بگیریدش بگیریدش مورا ببندید ببندیدش که در یافت ردید ببندید مورا ببندید ببندید موسیقی موسیقی در اینجا موسیقی موسیقی پدر جان، پیانبر شما را می خواند محمد پیامبر خدا معمولیت یافته تا پیام پروردگار را به بانگی بلند به شما برسانه پیام خدا بر محمد جسلام و درود بر اوباب این است احتنامه تحریم مسلمانان دیگر باقی نیست همان پیمان نام گستران قراش بران مدنادند بسر عبدالمطلب بسر عبدالمطلب پیمان نام را اونو بسته تا بخواهد رای به اتمامش بدهد قبایل قرش بزرگانی دارند، خدایانی دارند کجاست خدای نادیده محمد که جرعت کند در مقابل خدایان ما بیستد؟ لات و ازدا و هبال برای این مردم برکت و امنیت آورده هند خدای محمد برای پیروان شوه برده جز فقر و فلاکت و گرستنگی و مرد قسران عبدالمطلب همین بود واگویه های مردی که از جانب خدا حرف میزند پیر و جوان زن و کودک را به میدان کشانده اید که پیمان نامه قراش را بیعتبار کنید در ملعه آم بگویید که حجت شما که حرفی که بشنیدن بیارزد و چون حجتی ندارند بس بدان ابو طالب پایان این پیمان نامه زبانیست که من بخواهم که بزرگان قرش بخواهم اگر جز این باشد پاسخ مکه به شب جنگ است و شمشیر برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای ا موسیقی موسیقی این سهر است چه کسی جز ساهران از احنامی سرفسته با خبر است اصحای موزارو هم تو به ساهلی دانستن آورش نکردن جادوگرش نمیدن ولی او فیام آور خدا مون جز خداوند یکتاب همه چیز باطل است و فناپذیر ای بردم این را نشانه دوت حق بشه بارید و به خدایی رو کنید که میهمتاست و نامش آیاد من به من نامه ای نمیدونم که من اون کفا دارم من نشانه پیروزیان هست ابو صوفیان بیش از این تردید نکن تیغت هنوز میبارد تا وقتی ابو طالبانی محمد هست کاری نمیتونه کنید همه در موسیقی