بنیصد رو احمد و خمینی وارد سلول هوویده میشن و بیبینند داره کتاب روح پدیده ای ناشناختر رو میخونه بنیصد باید تنزه تق از هوویده میپرسه واسه خوندن این کتابا دیر نشده هوویده هم برمیگرده به بنیصد میگه هیچ وقت واسه خوندن هیچ چیزی دیر نیست جناب آقای رئیس بنده دستم به پول آمیده نیست بنده بپرسید تحقیق کنید برید ببینید ببینید زندگی من چی بوده زندگی من چی هست خیلی کار آسونیست سلام امیدوارم حالتون خوب باشه من عرشیم از تایم رسرون توی این ویدیو میخواییم در رابطه با امیر عباسه حویده با همدیگه صحبت بکنیم امیدوارم مطلوعی که توی این ویدیو میگم منصفانه باشه و اگه شما فکر کردید توی گفته های من جایی هست که باید تصحیح بشه و یا تکمیل بشه حتما توی کامنت ها بنویسید جمعه که اول ویدیو گفتم در رابطه با دیداری که بنیست را احمد خمینی توی سلول زندان غزبا امیر عباسه حویده دارن چند روزی که از انقلاب میگذره و حویده هم خودش رو به دیوهای انقلابی بردارد معرفی کرده. اونها هم فیلن دارن توی زندان هست ازش ملاقبت میکنن. به این نوعی میخواستم یک فلشبک بزنم برای روایت زندگی امیر عباس حویده این دو نفر رو حویده از قلب میشناخته. احمد خمینی تو سال 1343 زمانی که تازه امیر عباس حویده به نخست وزیر رسیده از اون موقع با حویده عاشنا میشه. این عاشنایی هم به کجا برمیگرده؟ امیر عباس حویده کمک کرده بود به احمد خمینی تا بتونه پاسپورت بگیره برای اینکه بره به دیدن پدرش در عراق که اون موقع تبعید شده بود از همون جا یک رابطه بین احمد خمینی و حویده شکل گرفته بود بنی سرد هم از روزهایی میشناخت که حویده توی شرکت نف کار میکرد و بنی سرد داشت جنبه شای دانشوی مخالف رژیم رو شکل میداد و از همون جا این دو نفر هم با هم آشنا شده بودن توی این دیدار اون دو نفر با امیراب باس حویده دلداری میدن و میگن جای نگرانی نیست توی دادگاه انقلابی که برگذار میشه حتماً هم شما میتونی بیایی و از خودت دفاع بکنی اون روز وقتی این دو نفر با امیراب باس حویده دیدار میکنن هنوز اعدام های انقلابی شروع نشده بریم وارد داستان زندگی امیراب باس هوایدا بشیم ببینیم از کجا شروع شد و چجوری تموم بشه امیراب باس هوایدا توی زمستان 1298 به دنیا میاد مادر بزرگشم زمانی که به دنیا میاد تاریخ توردش رو پشت قرآن مینویسه البته تاریخ توردش رو وقتی داره ذهن میکنه فقط سال و فصل رو مینویسه مینویسه زمستان 1298 و روز رو دیگه به صورت دقیق وارد نمی کنید در از شیش سال بعده در زمان به سلطنت رسیدن رزاشاه که قانون سبت احوال و گرفتن شناسنامه الزامی می شه و همون زمان که این نول ملک یعنی پدر امیر عباس حویده نام خانوادگی حویده رو برای خودشون انتخاب می کنه سال 1298 چه سالیه؟ دقیقا همون سالیه که محمد رزا پحلوی هم به دنیا میاد و به اینوی در آینده زندگی این دو نفر به همدیگه گره می خوره اگه بخواییم شرایطی که امیر عباس هوایده توش به دنیا آمدن رو بررسی بکنیم باید بگیم تو سال 1298 معدود افرادی توی پای تخت ایران یعنی تهران هستن که تجربه سوار شدن ماشین رو داشته باشن یعنی میخواییم بگیم توی چه اوزایی امیر عباس هوایده به دنیا میاد پدر و مادر امیر عباس هوایده یک سال قبل از به دنیا آمدنش با هم ازدواج کرده بودن مادر امیر عباس حویده یعنی افسر و ملوک از نوه های ازدت و دوله بوده ازدت و دوله کی میشه؟ میشه خوهر ناصر دینشاه همون خوهری که به اجبار ناصر دینشاه مجبور میشه که با امیر کبیر هم ازدواج بکنه البته مادر امیر عباس حویده یعنی افسر و ملوک از ازدواج ثوم ازدت و دوله بود تو زمان ازدواج پدر مادر امیر عباس حویده اینورمول یعنی پدرش هم یک روشنفکر تمام ایار بود این اول مورک هم تحصیلاتش شد توی مدرسه امریکایی های بیروت گذارونده بود و بعد از پایان تحصیلاتش هم توی بیروت رفته بود به فرانسه و اونجا با سعدار اصد آشنا شده بود سعدار اصد بختیاری رو تو ماجره های معاشرت ما براتون تعریف کردیم که تحصیلی داشته تو زمان تحصیلاتش هم زبانهای فرانسه و انگلیسی و عربی رو هم یاد گرفته بوده و زمانی که توی فرانسه با سعدار اصد آشنا میشه سعدار اصد بهش معمولیت این رو میگه که به بچه های خودش تدریس بکنه بعدها هم زمانی که احمد شای قاجار به سرطند میرسه سعدار اسده که پادرمیونی میکنه و از احمد شاید میخواد که لغب این علموش رو به پدر امیر عباس حویده بده میخواییم در رابطه با بهایی بودن امیر عباس حویده هم صحبت بکنیم نکته ای که هستینه که امیر عباس حویده نبه میرزا رزا بوده میرزا رزا یعنی پدر این علموش از جمله نزدیکان عباس افندی بوده در رابطه با تفکرات بهایی ادماه خودم مطالعات زیادی ندارم به خاطر او اینم هست که دوستانم در یک ویدیو دیگه به این موضوع بپردازم گویا پدر امیر عباس و هویده یعنی این الملک هم به مرور زمان تفکراتش تغییر پیدا میکنه اصلا یکی از دلاله این که پدرش به پاریس میره گویا اختلاف نظرهایی بوده که با پدر خودش یعنی میزارزا داشته بعدها هویده گفت من اصلا تا سن 14 سالگی واجبه های اصلا به ذهنم نرسیده بود ما توی خانواده اصلا محدودیت داشتیم که در مورد مسائل مذهبی صحبت بکنیم پدر من هم هیچ صحبتی راجعه به مسائل مذهبی نمیکن و من اصلا بعدها وقتی واجه بهایی به گوشم رسید رفتم از دوستان خودم پرسوزو کردم که ببینم معنی این واجه چیه او یا پدر امیر عباس هوایدو هم خودش دوشاره یه مقدار تغییرات تفکرات مذهبی شده بوده امیر عباس هوایدو دو ساله بوده یعنی تو سال 1300 که پدرشو به عنوان سرکونسول ایران توی دمش انتخاب میکنه تو سال 1300 اما اگه میخواستن فاصله تهران تا دمش رو برن حدود سه ماه طول میکشیده یعنی میخواییم یه مقایسه بکنیم ببینیم اولا تحت چه شرطی به دمش رسیدن خیلی هم از سیر سختی رو تهیه میکنن خیلی هم اینجا آسیب میبینن اما کم کم از همون زمان و سنین بعده که با وستگی امیر عباس هوایدو به مادرش هم بیشتر میشه زمانی که میره مادرش تیچه سختی هایی همواره به خاطر مشاقلی که پدرش داشته به اینوی تعمل کرده اوزارو و بچه ها رو توی سچه سختی هایی بزرگ کرده وابستگی امیر عباسا و ویدو به مادرش هم بیشتر میشه امیر عباسا و ویدو حتی توی خاطراتش میگه زمانی که ما توی خونه دولت اسکان داشتیم اون خونهی که بهشون واوزار شده بوده توی دمش خیلی مادرش حساس بوده روی این که به بسایی خونه آسیب نرسه افزاروموریک با اینکه دلش میخواسته بچه هاش خیلی خوب روش بکنن و تصویرات خوبی هم داشته باشن اما از اون طرف هنگار حواسش به بیتون مال هم بوده و مرتبه بچهاش تذکر می داده که وساله خونه رو خراب نکنید این وساله مال دولته زمانی که امیراب با صحبه ایده چار ساله بوده برادرشانی فردون به دنیا میاد و وقتی هم پنی ساله بوده پدرش رو دعوت می کنن که به تهران برگرده چه اتفاقی افتاده بود توی این فاصله؟ زمانی بود که دیگه رزاخان به قدرت رسیده بود و رزاشاه شده بود تو همین زمان می خواستن یک تغییراتی توی کابینه و دولت به وجود بیارد پدرش رو دعوت میکنن که به تهران برگرده البته کلن هشت ماه توی تهران بوده و بعد هشت ماه دوباره میفرستنش به بیروت این هر مالک اصرار داشته که پسرها زبان عربی رو هم یاد بگیرن یعنی در گره زبانهای فرانسا و انگلیسی که داشتن یاد میگرفتن به خاطر این که توی بیروت زندگی میکردن زبان عربی رو هم پدرشون اصرار میکنه که یاد بگیرن اما کما کان زبان محاورهی توی خونه همون زبان فارسی بوده اتفاقا مادر امیر عباس حویده یعنی افتران ملوک تحکید زیادی روی این مسئله داشته از اونجا که بچه ها داشتن توی کشورهای دیگه روش میکردن دلش نمیخواسته که بچه ها حوییت ایرانی خودشون رو از دست بدن از همون موقع تلاش میکردیه بهشون شعرهای فارسی رو یاد بده و همینطور بهشون هم جایزه میداده تشفیقشون میکرده که شعرهای فارسی رو یاد بگیرن و حفظ بکنن دلش نمیخواسته که ریشه های ایرانی که بچه هاش داشتن از بین بره از اونجا که امیربوس هفیده هم خیلی به مادرش علاقه داشته همین علاقه به مادر هم سبب این شده بود که خیلی توجه بیشتری داشته باشه به یادگیری زبان فارسی تو سال 1310 این المرک رو معمول میکنن که وزیر مختار ایران بشه توی عربستان همین باعث میشه که چهار سال بعدی زندگی پدرش در عربستان باشه البته که همکن خانواده در بیروز زندگی میکردن تو همون دوره که پدرش در عربستان بوده گویه یه روز از روی شطوری میافته و آسیب میبینه از اونجایی که از قبلم دوشانه که حولت سن و بیمانه بوده در نهایت تو سال 1314 بعد از چهار سال که توی عربستان زندگی میکرد از بین میره فوت پدر باعث شده بود که شرایط زندگی خیلی سخت بشه زمانی هم که پدر امیر حباسه و ویدو فوت میکنه طبعا دیگه نمیتونستن تو خونهی که برای دولت بوده زندگی بکنن و همین باعث شده بود به یه خونه خیلی کچیک به یه بارتمان خیلی کچیکی تو شهر بیروت نقل مکان بکنن و همین مسئله هم باعث شد که این فرایند روشت و تربیتشون سختیخای خیلی زیادی رو برای مادرشون به بار بیاره از اونجا که پدرشون هم از دست رفته بود کل مسئولیت این بچه ها گردن مادر افتاد امیر عباس و فریدون تنها ایرانی های اون مدرسه نبودن خیلی از ایرانی هایی هم که تفکرات چپ و مارکسیسی داشتن به خاطر فشار هایی که رزاشاه آورده بود از ایران خارج شده بودن یه سری از همین خانواده هایی که تفکرات چپ و مارکسیسی داشتن اومده بودن به بیروت و بچه هاشون داشتن توی همین مدارس تحصیل میکردن از همون جا بود که انگار امیر عباس و فریدون هم با تفکرات چپ آشنا شدن در نهایت تو شهریوره 1317 زمانی که امیرپا سوایدان 19 سالشه بعد از تهیه مدارج تحصیلی خودش توی مدرسه تحصیل می گیره که برای ادامه تحصیل به فرانسه و انگلیس محاجرت بکنه گویا داشته به همون آرزوهای دوران کودکیش می رسیده زمانی که داشته آثار فرانسوی رو متعلقه می کرده خیلی علاقه پیدا کرده بوده به فرانسه از بچهگی علاقه من به این بود که زودتر فرانسه رو بره و از نزدیک ببینه در نهایت توی 19 سالگی محفظ می شه که با کشتی مهاجرت بکنه به سمت پاریس زمانی هم که میخواد مهاجرت بکنه مادرش از اونجا که عقاید محسبی صفت و سختی هم داشته سه بار امیر عباس و حویده رو از دیر قرآن رد میکنه و بچهش رو هم به این نوعی مجبور میکنه که قرآن رو ببوسه با این که خیلی هم تفکرات محسبی نداشته خود امیر عباس و حویده اما از اونجا که احترام مادر براش مهموده این کار رو انجام میده و سفر خودش به سمت پاریس رو شروع میکنه زمانی که امیر عباس و حویده به پاریس میرسه مادر زمان زیادی و نمیتونه اونجا بگرده تنها دو روز توی پاریس بوده و مسافرت میکنه به سمت لندن دریار مسافرتش هم این بوده که بعضی ها میگن میخواسته زبان انگلیسیش رو تقویت بکنه بعضی ها هم میگن برای این بوده که میخواسته مرحله دوم دیپلومش رو بگذرونه یک بخشی از ادامه تحصیل و دوره که داشته میگذرونده باقی مونده بوده و به خاطر همین مجبور میشه که سریع از پاریس به سمت لندن اما یک اتفاقی میوفته که باید میشه امیراب و سوها ویده دیگه نتونه توی اون بازه زمانی به پاریس برگرد گویه توی ایک از روزنامه هایی که فرانسه چاب میکرده اومده یک انتقادی کرده و به تماسخور اومده رزاشا رو مسخره کرده و اون رو به یک گربهی مثلا تشبیح کرده از اونجا که واضعه شاه هم گویه به زبان فرانسوی به معنی گربه میشه اومدن با یه حالت تنز و کنایی همچین روزنامهی رو چاب کردن وقتی این خبر به گوشه و حکومت مرکزی میرسه باعث میشه که روابط ایران و فرانسه قت بشه همینم باعث میشه که دیگه برای ایرانی ها ویزا سادر نکنن و همین موزلی میشه برای امیرابوس هویدا در نهایت توی سال 1939 یعنی زمانی که داریم به جنگ جهانی اولم نزدیک میشیم روابط بین اینها رو فرانسه تاریک میشه و امیرابوس هویدا هم تنها راهی که برای ادامه تحصیل داره اینه که به جایی که به فرانسه بره به برژیک بره و بتونه تحصیلات خودش رو ادامه بده اما در نهایت توی ماه مهی 1940 هم به دنبال شروع جنگ جهانی اول آلمان میاد به بلژیک حمله میکنه و بروکسر رو اشغال میکنه هویده حدودا یک سال رو تو همون بلژیک میگذرانه اتفاقا به عضویت سلیب سرخ در میاد و رانندگی آمبولانس رو انجام میداده توی اون یک سال اما در نهایت به دنبال روابطی هم که پیدا کرده بود در نهایت معفق شد که ویزای فرانسا رو بگیره اون زمان که میخواد این سفاره انجام بدن میره پس هویده طبعا چون اینجا جز سرزمین های اشغالی نازی های آلمان بوده اون روی خوشی نشون نمیدادن که یک خالجی توی سرزمین های اشغالشون جا به جا بشه فرانسه رو هم تو همون بازه زمانی تونسته بودن تصرف بکنن آلمان های نازی اما از اونجایی که یک تبار آریایی رو در ایرانی ها میدیدن و از غرب هم یک مهر و اطوفتی یک انگار همه هنگی با ایرانی ها داشتن همین باعث نزدیکیشون با ایرانی ها شده بود و به خاطر همین هم که شده بود امیرابوس اوویده در نمایت تونسته یک ویزا بگیره و از برژیک به فرانسه بره پیش از سفرش به پاریس هم تو همون سال 1941 موفق میشه که تحصیلات خودش رو توی برژیک تموم بکنه و ریسانس خودش رو تو رشته علوم سیاسی بگیره هویده اما مدت زمان کتایی رو توی پاریس اقامت داره تو همون اوائر سال 1342 بعد از سفر کتایی که به پاریس میکنه تصمیم میگیره که تا به سنوم سال بره به بیروت و سریع به خانواده و مادرش بزنه بعد از این که به خانواده هم سر میزنه تو شهریور 1321 یعنی یک سال بعد از این که نیروهای متفقین به ایران حمله کردن تصمیم میگیره که به ایران برگرده زمانی که ها وعده به کشور برمیگرده حدودم 20 سال بوده که از ایران جدا بوده به اتفاقا زمانی هم که میخواد به کشور واردشه از شهرهای جنوبی و از منطقه آبادان وارد میشه و اونجا خیلی دلش میگیره یعنی توی خاطراتش میگه اون کشوری که من ترکش میکردم این شرایط رو نداشت الان اومدم توی کشوری که انگار هیچ اثری از ایران درش وجود نداره وقتی از شهرهای جنوبی ایران میگذشه میدیده این مناطق کاملا تحت کنترول نیروهای انگلیسیه و هیچ بوی از ایران و فرهنگ ایرانی توی این مناطق حضور نداره هوویده حدودن دو سال بعد رو توی ایران میگذرونه و از وزارت امور خارجه هم تقاضای کار کرده بوده دلش میقاسه بوده تو همون وزارت امور خارجه کار بکنه اکثر این مدت دو سال رو هم توی خونه دایش اقامت داره البته هوویده در مجهود در ادامه داستان هم میبینیم تو خیلی از سالهای حضورش در ایران اکثرن توی خونه خودش نیست معمولا یا داره در کنار مادر سندگی میکنه یا در کنار اقوامش خیلی معمولا توی اپارتمند شخصی خودش نمیبوند آشنایی هاویداب زبان فرانسویی راه رو باس کرده بود برای این که به جمعه روشنفکری هم راه پیدا بکنه از جمعه افرادی که تو همین مدت باشون دوست شده بود صادق هدای و صادق چوبک بودن به علاوه ارتباطش با صادق چوبک و صادق هدایت جالب هم بود از یک سری نظرات دیگه از جمعه این که چوبک و هدایت دوتاشون افرادی بودن که به خدا ایمانی نداشتن و از منتقیدین جدیه محسب اسلام هم به شمار می آمدن یک اتفاق جالب دیگه هم که میفته اینه که اتفاقا این دو نفری که از رفقای هویده هستن افرادی هنگ که با وجود این که مخالف استبداد هستن اما تو فضای روشنفکی و اون موقع درگیر تفکرات چپ و مارکسیسی نشدن هویده هم اتفاقا رفقاتش با این دو نفر ادامه پیدا میکنه و خودش هم تصوری که از خودش توی اون زمان داشته بیشتر تفکرات یک روشنفک بوده یعنی همچنان خیلی وارد بازی های سیاسی نشده بوده و خودش رو در قامت یک روشنفک میدهده تو مرداد سال 1323 زینالابدین رهنما که پسرهاش با هوویدا رفاقت یز قدیم داشتن به اموال وزیر مختار ایران توی فرانسه انتخاب میشه از اونو که امیر عباسو هوویدا هم به زبان فرانسه آشنایی داشته علاقه زیادی هم به فرانسه داشته و یک ارتباط خانوادگی هم تونسته بوده با خانواده رهنما بگیره و همراه زینالابدین رهنما به استفارت ایران به فرانسه میره مدت کمی بعد از اینکه هاویده هم به فرانسه رفت حسن علی منصور هم که قبلن کارمند وزارت امور خارجه بوده هم به فرانسه میاد و از اونجایی که دوستی و رفاقت حسن علی منصور و امیراب باسا هاویده توی فرانسه شکل میاد یکی از اتفاقاتی که بعدها خیلی گریبانگیر امیراب باسا هاویده شد همین اتفاقاتی بود که توی این جوره افتاد بعدها توی دادگاهی که برای خلقالی گرفتن متهمش کردن البته بدون ای سند و مدرکی که امیراب باسا هاویده داد اون زمانی که در سفارت ایران بوده توی فرانسه مشغول به قاچاق هیروین و عرض بوده این پرونده به چی برمیگش؟ پولیس فرنسی ایک ماشینی رو تقیب میکنه و میبینه یک ماشینی هست که دارن باش قاچاق هیروین انجام میدن و باباد مخدر ماشینی رو وقتی پیگیری میکنن از روی پلاکش متفجر میشن که این ماشینی حربود به ماشینی که سفارت ایران داره البته مداره که خیلی دقیقی نداریم که متوجه بشیم به دنبال پیگیری های دولت ایران کسی که داشت از مقایتش توی سفارت ایران سو استفاده میکنه دقیقا کی بوده اما خود دولت فرانسه زمانی که تحقیقاتشو ادامه میده متوجه میشه که امیر عباس هوویده از این موضوع اطلاعی نداره یعنی گویا فرد دیگه ای در سفارت ایران بوده که داشته درگیر کارهای قاچاق مواد و مخدر میشده و از ماشین سفارت هم استفاده میکرده اما به دنبال پیگیری هایی که خود دولت فرانسی انجام میده متوجه میشن که اون شخصی که داره این ماشین سو استفاده میکنه امیر عباس هویده نیستش اما بعدها در دادگاه انقلاب گویه همین شایعاتی که فقط روزنامه های فرانسوی و روزنامه های ایرانی بهش میپرداختن و بعدها هم برای چیز سند و مدرکی پیدا نشد برای دادگاه در حکم سند و مدرک بود و میخواستن امیر عباس هویده رو محتهم بکنن به این که داشته قاچاق عرض یا هروین انجام میده در نهایت تو سال 1125 مهموریت هوایدو توی فاریس تموم میشه و اونها رو میفرستن به دفتر تازه کنسول ایران در شهر اشتودگارت آلمان دوتا مهموریت هم برای هوایدو متصور بودن یعنی فرستادنش آلمان برای اینکه بتونه ماشینالاتی که قبلن از آلمان خریدار شده بوده رو تحویل بگیره و بتونه راهی پیدا بکنه تا اونها رو به ایران بفرسته گویا قبل از شروع جنگ جهانی دولت ایران یک سری ماشینالات خریده بوده برای اینکه تکنولوژی رو افصایش بده توی کارخونه های ایران اما به دنبال جنگ جهانی این ماشینالات با وجود اینکه پولشون پرداخ شده بود به ایران نرسیده بود همین بود که میخواستن از امیراباس و ویدو کمک بگیرن که با تموم شدن جنگ جهانی بچونن اون ماشینالات رو تحفیل بگیرن و به ایران بفرستن عبدالله انتظام که از قدیم دیفتومات کارکشتهی به حساب میومده به عنوان رئیس دفتر جدید ایران توی آلمان انتخاب میشه.
هوویده هم از این معمولیت خیلی ناراحت بوده چون دلش میخواسته توی فرانسه بمونه. اما تنها نقط قوتی که براش وجود داشته همین عبدالله انتظام بوده که از قدیم میشناختتش و خیلی به امدی علاقه من بودن و به خاطر همینم استقبال میکنه و در نهایت به آلمان میرن. انتظام هم از افرادی بوده که از قدیم در لوج فراماسونری ایران یعنی همون لوجی که محمد علی فروغی به وجود آورده بود حضور داشته اگه دلتون میخواد تو ویدیوی محمد علی فروغی من به این موضوع پرداختم که حتما اگه علاقه من بودید اون ویدیو رو ببینید انتظام هم باعث این شد که حتی امیر عباس حویده هم به این لج فراموستانری وارد بشه البته زمانی که به نخست وزیری میرسه امیر عباس حویده دیگه تو جلسات این لج حضور پیدا نمی کنه اما اون زمان چون اکثر سیاست مدارهای ایرانی اوز به این لج فراموستانری بودن حویده هم ترقیب شد که وارد این لج بشه موقعیت رو مناسب میدید که با وارد شدن به ایلوج فراماستاندی بتونه کم کم تو دم و دستگاهی سیاسی هم وارد بشه و بتونه کم کم مدارج رو تیبا کنه بعد از مدتی هوویدو از حسن علی منصور هم دعوت میکنه که به آلمان بیاد رفاقتشون که از قدیم هم شروع شده بود و حسن علی منصور هم همین کار رو میکنه و در آلمان این دو نفر با همدیگه همخونه میشن همین همخونه شدن با آس شد که رفاقتشون سمیمیت بیشتری هم پیدا بکنه تو سال 1328 برادر امیر ابباس و بایده یعنی فریدونه هویده تصمیم می گیری که با خوهر حریر حسن علی منصور ازدواج بکنه ازدواج این دو نفر تو سال 1328 هم مزیده بر علت بود که انگار روابط خانوادگی بین هویده و حسن علی منصور افزایش هم پیدا بکنه تو سال 1328 برادر امیر عباس با خوهر حسن علی منصور هم ازدواج می کنه و در نهایت تو سال 1329 هم معمولیت هویده و منصور توی آلمان تموم می شه و با هم دیگه به ایران بر می گردن وقتی که هویده به ایران بر می گرده تصمیم میگیره که یک پست و مقامی بگیره یک کاری بگیره در وزارت امور خارجه مثل قبلش میباسته تو همون وزارت امور خارجه باشه اما در نهایت بعد دو سال که تو همون وزارت امور خارجه مشغول به کار بود تصمیم گرفت بار دیگه از ایران بره یعنی تو سال 1331 یعنی تو بحبه های زمانی که مصدق هم داره نخص وزیری میشه و اختلافاتش با شاه هم داره بالا میگیره.
چرا میخواست هاویده تو این بازه زمانی از ایران بره؟ یکی از دلالش بیماری مادرش بوده تو همین زمان افزر مولوک دوچاریک بیماری میشه که برای درمانش نیاز بوده به خارج کشور مهاجرت بکنه. همینم باعث این میشه که امیراب باسه هاویده جویه کاری بشه تو سازمان ملل میخواسته بره در شهر جنف در سویس اونجا اقامت پیدا بکنه یعنی تو همون زمان که واقعی سی اتی داره روخ میده و اختلافات بین شاه و مصدق هم افسایش پیده هویدو تو جنف با افراد مختلفی هم آشنا شد از جمعه با عردشیر زاهدی که البته بعدها با هم دیگه به اختلاف خوردن اما آشنایشون به همون جا برمیگرده و همینطور غلاحوسین مصدق یعنی پسر دکتر مصدق این آشنایی ها مربوط به زمانی میشن که امیراباس هویدو تو جنف بوده بعد از مدتی که در جنف مشخور به کار بود نامهی به وزارت امور خارجه میفرسته و مجددا میخواد وارد کارهای دیپلوماتیک بشه اول هم هویده رو میفرستن توی سفارت ایران توی ترکیه اما اونجا چون مشکل پیدا میکنه و شرعه برای سخبوده تصمیم گیره که به کشور برگرده یعنی یه مدت کتایی توی ترکیه بود بعدش هم دوباره به ایران برگشت زمانی که هویده برگرده به ایران برمی گرده در این بازه زمانی عبدالله انتظام مدیرانول شرکت نفت بوده از اونجا که عاشنای قبلی هم با انتظام داشته انتظام ازش دعوت می کنه که بیاد توی شرکت نفت مشغول به کار بشه و به عنوان سرپرست امور اداری شرکت نفت هم انتخاب می شه خب ویده ها برای این که بتونه امورات شرکت نفت رو بهتر بگذرانه و شرکت کارگران رو درک بکنه از احسان نراغی کمک می گیره احسان نراغی فردی بوده که توی اون زمان متالات اجتماعی انجام می داده دیدیارهایی رو هم با شاه داشته و شرعت اجتماعی رو برای شاه توضیح می داده مطالعاتش روی حوضه اجتماعی بوده از احسان نراغی کمک می گیره تا بتونه بفهمه که شرعت کارگره توی شرکت نفت چطوره تو سال 1336 زمانی که می خوان این بررسیه رو انجام بدن اوضاع و احوال کارگره شرکت نفت خیلی خوب نبوده گویا می خواستن یک تعدیل نیروی هم بدن توی شرکت نفت از اونجا که انگلیسی هم خوب نفوز داشتن و داشتن کنترول می کردن شرکت نفت رو و میخواستن یک مدار از این کارگره رو اخراج بکنن چون اعتقاد داشتن که اینا بهروری مناسب رو ندارن اما اونا میخواستن از این اخراج ها به خاطر اینکه حالا شروعشی به وجود نیاد و نارضایتی ها هم افزایش پیدا نکنه از این اخراج ها جلو گیری بکنن احسای نراغی اونجا میره یک سری مطالعات انجام میده و متوجه میشه دلیل اینکه بهروری این کارگره رو پایینه اینکه از شرط کارشون خیلی راضی نیستن. از جلال آل احمد کمک میگیره که تا توی این برنامه های فرهنگی بتونن یک پیدار اعتماد به نفس کارگرار رو افزایش بدن.
از اونجایی که این کارگرار هم مدام در مواجهه با مهندس ها انگلیسی قرار میگرفتن انگار یه مقدار دوشان خودباختگی و عدم اعتماد به نفس شده بودن. همین بود که تصمیم گرفته بود شرکت نفی سری برنامه های فرهنگی برگزار بکنه و اتفاقا از جلال آل احمد هم کمک گرفتن که بهشون کمک بکنن و برای برنامه های فرهنگی به اینوی بیاد سخنرانی بکنه و اطحال به نفس کارگیره رو افزایش بود میرسیم به سال 1339 یعنی زمانی که هوویده قراره با لیلا امامی آشنا بشه بلا استستان همه افرادی که در روایت با هوویده صحبت میکنن میگن تنها عشقی که واقعا در زندگی داشت لیلا امامی بود لیلا امامی تو اسفند 1311 توی آبادان متولد شده بود و نوه دختری وسوغد دولن به حساب میومد اگه دارتون میخواد ویدیوی وسوغد دولن رو ببینین که در اونجا در روایت با حسن وسو بیشتر توضیح دادیم پدر لیلا امامی یعنی نظام و دین امامی هم از خانواده های متمول و معروف بود همین باید شده بود که کلن شرایط زندگی خیلی خوبی داشته باشن هم از طرف مادر و هم از طرف پدر به خانواده های مربوط میشنن که شرایط زندگی و امیتور اوضاع مالی خیلی خوبی داشته تو سال 1338 لیلا امامی در حال تحصیل بوده توی امریکا برای ایک بازه کتاهی به ایران برمیگرده چرا برمیگرده؟ چون خواهرش یعنی فریده داشته با حسن علی منصور ازدواج میکرده در از تو شب عروسیه فریده امامی و حسن علیه منصوره که ارتباط بین هویده و لیلا امامی شک میگیره همون زمان هم با همدیگه دل میبندن و اتفاقا هویده هم بهش پیشناده اززواج میده به دنبال این که حالا دوست نزدیکش هم با خوهر لیلا امامی اززواج کرده ارتباطششون داشته افصایش پیدا میکرده اما اونجا لیلا برمیگرده به امیرابوس میگه که من بخواهم با امریکا برگردم میگه من اصلا به تشکیل خانواده اعتقادی ندارم اصلا دوست ندارم بچه دار بشم از اون طرف به ایک فرد هم توی امریکا علاقه مندم و دلم میخواد برگردم به امریکا اینجا باید شد که احمدان انگار فاصله بیفته بینشون اما تو ادامه مجدد به همدیگه علاقه من میشن و داستان یه طور دیگه پیش میره اوضاع سیاسی تو سال 1337 چطوریه؟ اگه باید بگیم این اتفاقات داره در چه زمانی روخ میده؟ توی اون سالها دولت امریکا خیلی داره فشار میاره به محمد رزاشا چرا؟ چون میگه اقا ایران دوشار بحران های مختلفیه مشکلات اقتصادی در سر سر ایران وجود داره و توی کشورهایی که مشکلات اقتصادی بیشتره و فرق گسترده است توی اون کشورها این کشورها خطر این وجود داره که عضوی از جبهه کومونیستی بشن یعنی به خاطر این که توی این کشورها فقر بیشتری وجود داره و جبامه کومونیستی هم مرتب روی این موضوع مانوف میدن که اینگار ما حامی قشر فقیر قشر کارگر هستیم همین باعث میشه که این کشورها تمایل پیدا بکنن به کشورهای کومونیستی از اونجا که امریکا این ترس رو داشته که ایران هم ممکنه تفکرات مردمش به این سمت بره تحصیم می گیره نفوز بکنه توی ایران و شاه رو ترقیب می کنن که یک سری اصلاحات انجام بده این اصلاحات در راستای این بوده که در قدم اول کشور رو از نظر اقتصادی پیشرفت بدن تا با پول لارتر شدن مردم، بالاتر رفتن سطح زندگی، علاقه و پوتانسیلی که احتمالاً وجود داره برای این که اوزوی کشورهای کومونیستی بشن کاهش پیدا بکنه در همین راستا هم میان یک شورای اقتصادی به وجود میارن که این شورای اقتصادی قراره یک برنامه رو جمع بری بکنه به عنوان یک برنامه اقتصادی و در اختیار شاه قرار بده که بتونه کشور رو سریع تر در مسیر پیشرفت اقتصادی قرار بده دبیر این شورایی هم که شکل میگیره اتفاقا حسن علی منصور حسن علی منصور و همراه اطرافیان از جمعه هوویده و بقیه افرادی که از انگلیس و فرانسو و کشورهایی که رفته بودن میشناختن و میدونستن تحصیل کرده کشورهای اروپایین میان یک کانونی رو تشکیل میدن تحت اومان کانون ترقی چه افرادی رو دوره هم جنگ کردن؟ قالبن افرادی بودن که دیوی کشورای اروپایی تحصیل کرده بودن و توی حوضه فن و مهندسی به حساب می اومدن اصلا به اصطلاح به این افراد تکنوکرات گفته می شه تکنوکرات ها افرادی بودن که اعتقاد داشتن که باید مناصب سیاسی بر احتیاط افرادی باشه که اتفاقاً افرادی هستن که توی سن اد آدم های موفقی هستن. همین باعث شده بود که اینا اتفاقا دنبال افرادی بگردن که توی زمینه های مهندسی و اقتصادی افراد خبره هستن. میخواستن یه اده از افراد خبره از نظر فند و مهارت و اقتصاد رو دوره همدیگه جمع بکنن که اینا با بیان یک برنامه رو تشکیل بدن که بتونن کشور رو در راستای پیشرفت قرار بدن. اما حسن علیه منصور طبعا خودش جاه طلبی هم داشته طبعا دلش نمیخواسته که دبیر این شورا باقی ببونه و احتمالا از همون موقع چشم اندازی به مقام نخوص وزیری هم داشته به دنبال همین فشارهای امریکا هست که حکومت حسین میگیره یه سری اصلاحات رو انجام بده از جمعه این اصلاحات هم اصلاحات عرضیه من قبلن توی ویدیو انقلاب سفید به این موضوع به طور دقیق تر پرداختم که اگه دوست داشتید بمینید اما این اصلاحات عرضی باعث شده با رسیل نارضایتی ها به وجود بیاد از جمعه نارضایتی ها هم از طرف ملاکین بزرگ بود که دولت انگار داشت زمین ها رو ازشون می گرفت و به دهخان ها و کشاورز ها می داد همین باعث شده بود که یه مقدار مخالفت ها نسبت به حکومت شکل بگیره از طرف ملاکین بزرگ یه اتفاق دیگه هم که افتاد سرکوب شورش های پونزه خورداد 1342 بود توی اون خصوصا قراری که خومنی توی اون سال انجام می ده اعتراض می کنه به این که چرا حق کپیتولاسیون دادن به اعضای خانواده های سفارت امریکا.
امریکا میخواسته به ایران در راسته همین حمایتها و پیشنادادی که به شاه میده کمک مالی بکنه. اما گفته در صورت این من این کمک مالی رو میکنم که شما بعد حق کپیتولاسیون و مسئولیت قضایی بدید به افراد خانواده دیپلومات های امریکایی که در ایران هستن. حکومت هم توی اون زمان قبول میکنه البته میترسیدن از این که این رو رسانهی بکنن. تو طبعا میدونستن اگه این رو رسانهی بکنن مخالفت های خیلی زیادی به وجود میاد.
البته در اص باید بگیم توی زمانی که علم نخص وزیر هست این پیشنهاده امریکایی ها میدن و توی روزهای آخری که علم نخص وزیر هست این لایه ها رو میبره توی مجلس زمانی که این لایه توی مجلس در دسته بررسی بوده علم از نخص وزیری کنا میره و شاه به پیشنهاده امریکایی ها و امیتور با مزاکره که با اونها داره تصمیم میگیره حسن علیه منصور رو به عنوان نخص وزیر انتخاب بکنه در نهایت اما دفاع از این لایه بگردن این دولت می افته یعنی امیر عباس حویده و همیتون حسن علی منصور معمول می شن که انگار در برابر رسانه ها قرار بگیرن و از این لایه دفاع بکنن همین ها اما از شد که بعدها در دادگاه انقلاب به حویده بگن که شما نقش داشتید در این که اون لایه کپیتولاسیون تصفیب بشه اما حویده خودش گفت من در اون زمان اصلا منسبی ندارم اصلا خودم نخص وزیر نبودم که بخوام تصمیم بگیرم در رابطه با این که این لایه تصفیب بشه یا نشه زمانی که حسن علی منصور به نخوص وزیری میرسه کانون مترقی هم تبدیلش میکنه به ایک حزب سیاسی به عنوان حزب ایران نوید این حزب اتفاقا بعد از این که شیرک میگیره از خانوم هم دوت میکنه که بیاد توی این حزب با شارکت بکنن از جمعه افرادی هم که به این حزب میپیبندن فرخ روی پارسایی که بعدها به عنوان اولین وزیر زن ایرانی انتخاب میشه تو همون سال چلده اتفاق دیگه ایم برای حسن علی منصور و حویده میافته اینه که اینا با هم دیگه به ایک سفر میرن به ایک سفر شمال میرن به همراه فریده و لیلا امامی. زمانی که دارن از این سفر بر میگردن و اتفاقا لیلا امامی هم داره ماشین اوپل خودش رو میرونه دوشاره یک سانهه تصادف میشن تو این سانهه تصادف همشون جون سالم بدر میبرن اما زانوی ها ویدو دوشاره مشکل میشه. همین مشکلی که اینجا پیدا میکنه بعدن باعث این بوده که همیشه اصا دستش بگیره.
در راه رفتن مشکلی نداشته. اما از وجود که این زانو آسیریده بوده به توصیه پیزش همیشه اصا همراهش هست بینو این اصا شد حویت بسری حویده یعنی بعدها میبینیم توی کاریکاتورهایی که از حویده کشیده میشه همیشه اصا دستشه هم اصا هم گل ارکیدهی که روی سینهش هست گویا این گل های ارکیده رو هم همیشه لیلا امامی براش میفرستده و این گل های ارکیده رو با کرواتش سید میکرده و خودش هم خیلی دوست داشته این گل ارکیده رو اون سال ها توی ایران گل ارکیده خیلی رائج نبوده اتفاقا خود لیلا امامی این گل رو به ازراش رو میاره و توی ایران پرورش میده و گسترش پیدا میکنه به خاطر همین هم همیشه گل ارکیده می فرستاده برای حویده و حویده هم با توجه به رنگ اون گل ارکیده که رواتش رو انتخاب می کرد اکثر سیاستند مدارهای اون موقع فهی می کردن که دولت حسن علیه منصور خیلی هم دوام نمی آره اما از اونجا که اونا از افرادی استفاده می کردن که اتفاقا تحصیل کرده بودن و ایک برنامه اقتصادی رو مدروند داشتن اتفاقا برنامهاشون به نتیجه می رسه و تا حدی می تونن مشکلات اقتصادی رو کنترول بکنن و کشور رو در مسیر توصیه بیندازن همین هم باعث می شه که کم کم اعتماد شاه بودن به این گروه بیشتر بشه یعنی گروهی که منصور عضوشونه امیراباس هفیده عضوشونه و اعتمادش به این گروه تکنوکراد افزایش پیدا میکنه اما تو همون سال 1145 یک تحقیق رو انجام میدن توی وزارت امور خارجی امریکا و اتفاقا تحقیق خیلی جالبیه پیشبینی خیلی جالبیه اونها میگن حکومت تونسته کشور رو در مسئله توصیح اقتصادی بندازه اما از اونجا که جامعه روحانیت و امیتور محلاکار رو از خودش دور کرده باشده که از نظر فکری و سیاسی نتونه خیلی جعب رضایت بکنه درسته که این پیشرفت های اقتصادی میتونه تا حدی مشکلات مردم رو کاهش بده و فشارهای سیاسی رو از بین ببره اما در نهایت این فشارهای سیاسی که توسط قشر مذهبی و حالا قشری که تفکرات چپ دارن و آزادی سیاسی ندارن ممکنه باعث این بشی که منجر به ایک انقلاب بشه بر زده حکومت یعنی در وزارت امورخار جامعه که در سال 1345 همشین انقلابی پیشبینی می شده برگردیم به زمستان 1343 یعنی روزی که قرار حسن علی منصور به قط برسه حسن علی منصور برای دفاع از یکی از لایه های دولت تصمیم می ره که به مجلس بره زمانی که از اوتوموبیلش پیاده می شه و قط داشته وارد سحن مجلس بشه توسط فردی به اسم محمد بخورایی به قط می رسه این قط رو هم چرا انجام داده وقتی که این فرد رو سواگ گرفته اعتراف کرده من این قتل رو بقیه این انجام دادم که این حکومت باعث شده که پیشوای من یعنی آیتولو خومنی تبعید بشه و به نوعی منصور و دولت اون رو مقصر این تبعید میدونسته اما انگار اینا خیلی از جزئیات اطلاع نداشتن. نکاتی جالب چیه یکی این که اسلحهی که گویا محمد بخورایی باش منصور رو به قتل سنده رو اتفاقا اکبر حاشمی که میخواسته از زندانی شدن آیتالا خومنی جلو گیری بکنن یعنی با شاه صحبت میکردن که این فرد رو زندانی نکنن حتی گویا شاه قصد داشته اعدام بکنه خومنی رو اما شریعت مداری و منصور باش صحبت کردن و گفتن که لازم نیست که خومنی رو توی این لحظه ما از بین ببریم با این که خیلی سخنرانی های تندی رو انجام میداده اما اون زمان کماکان انگار خیلی طرف داران زیادی نداشته همین باعث شده بوده که انگار شاه رو رازی بکنن برای این که اوضاع پیشیده تر نشه خومنی رو فقط تباییدش بکنن فروردین 1344 یعنی زمانی که یک معسیر رسنالی منصور میگذره و دوی مدتی هم توی بیمارستان داشتن تلاش میکردن که زنده ببونه و زنده نگهش دارن اما محفظ نشدن شاه از حویده دعوت میکنه و بهش میگه که شما باید کابونی خودتو تشکیل بدی به نظر من شما بهترین گذینه هستی اون موقع هم حویده حالا شاید از سر این که اعتماد به نفس لازم رو نداره یا شاید از سر این که میخواسته تعرف بکنه باشه گفته من فهمی کنم از پس این نخوص وزیری بر نمی آمد.
اما شاه از اونجا که برنامه های اقتصادیشون رو خوب می دیده و هویده هم خیلی نزدیک بوده به حسن علی منصور می خواسته که خود هویده این دولت رو ادامه بده به این برنامه ها رو اون موقع هم البته اکثر افراد فکر می کردن که هویده دولتش خیلی دو مدت زمان طولانی ادامه پیدا نمی کنه. انگار که فکر می کردن شاه برای ادامه احترام به حسن علی منصور اومد نخص وزیری رو به هویده پیشنهاد داده. یعنی می خواسته ایک مدت کارها رو هویده انجام بده تا یک نخوص وزیر دیگر رو پیدا بکنه اما اونجا هاویده بهش میگه که من اصلا منصب نخوص وزیر رو خیلی نمیشناسم اطلاعاتی در رابطه با کارهای که یک نخوص وزیر باید انجام بده ندارم شاه هم اتفاقا برمیگرده بهش میگه که اشکال نداره ما خودمون به تو یاد میدیم که باید چی کار بکنی این یک دیالوگ مهمیه یک نکته مهمیه شاه انگار مدت ها بوده که از دست همه نخوص وزیر ها خسته بوده یعنی اعتقاد داشته که این نخوص وزیر ها همه دارن در کارش لخالت میکنن و همیشه هم چالش داشته یعنی قالباً با نخوص وزیر رو به مشکل میخورده محمد رزا شاه از همین رو اتفاقاً شاید میخواسته هویدار رو انتخاب بکنه تا اتفاقاً رفتارهای هویدار رو کنترول بکنه یعنی اون جمله که بهش میگه ما کاری میکنیم که خودت یعنی ما باید یاد میدیم که چجوری نخوص وزیر باشی نشوندهنده اینه که شاه انگار میخواد یک نخوص وزیر رو انتخاب بکنه که در آینده فقط با همون نخوص وزیر کار بکنه و مرتب با همدیگه چالش نداشته باشن البته از همین جا هم میشه انتقاد کرد به هویده یعنی هویده که خودش رو در شرطی نمیدیده که بتونه نخص وزیر بشه و میدونسته که احتمالا شاه با انتخاب هویده به عنوان نخص وزیر میخواد قدرت خودش رو افزایش بده شاید نباید این مقام رو قبول میکرده یعنی از اونجا که خودش رو انگار داشته تبدیل میکرده به آلت دست شاه طبعا باید مخالفت میکرده با این پیشنادی که داره بهش میشه اما خب چون از اونجا پیش خودش فکر میکرده که میتونه برنامه ها رو خوب پیش ببره در نهایت خودش هم قبول می کنه به دوستاش هم میاد میگه توی لحن شاه هم یک قاطعیتی وجود داشت که اصلا نمی شد با این پیشنهاد شاه مخالفت کرد چون بعضی از دوستانش هم بهش گفته بودن که اگه تو میخوای الان نخص وزیر بشی احتمالاً باید مرتب تحت فشای قرار بگیری از طرف شاه به دنبال قصد منصور هم حال فریده یعنی همسرش خیلی بد شده بود و همین باعث شده بود که لیلا امامی که رفته بود به امریکا برگرده تا بخواد مرهم دردهای فریده باشه توی این زمان و اتفاقا به طرز جالبی زمانی که از امریکا برمی گرده خودش یه قرار میذاره با همین رباس و بهش میگه که من بهت علاقه مندم و میخوام با هم دیگه ازدواج بکنیم لیلا هم شخصیتی جالبی داره گویا خیلی موادی آداب هم نبوده و اتفاقا یه فرد سرکشی بوده خیلی هم دوست نداشته که به اصلا اون فرهنگ دیپلوماتیک و اون فرهنگ دربار و تاروف و کلن اینها را رایت بکنه همین پیشنادش هم پیشناد عجیبی بوده اما امیر عباس حویده هم قبول میکنه و با لیلا امامی اززواج میکنن مراسم اززواجشون هم توی یک ویلایی در شمال میگیرن که اتفاقا اون ویلا رو امیر عباس حویده از خود لیلا خریده بوده و خیلی هم مهمون زیادی دعوت نمی کنن چون خود لیلا امامی خیلی به این سورس ها تهرسی اعتقادی نداشته خوشش نمی اومده که این مراسم رو تجمع مولی برگذار بکنن اتفاقا زمانی که شاه و ملکه رو هم دعوت می کنن شاه تو همون مراسم تحجب می کنه که اینا چه جایی رو گرفتن مثلا برای ازدواش بکنن نخوص وزیر امریکا دنگار اومده توی ویلای کچیک با مثلا 20 تا مهمون کلن داره عروسی میکنه اما شاه هم خودش از افرادی بود که داشت به حویده فشاه میبود برای ازدواج بکنه چون میگفت کلن برای منصب نخوص فزیر این خوب نیست که این فرد همسر نداشته باشه ممکنه روزنامه ها و شایات به این دامن بزنن که مثلا این فرد آدم مثلا زنباره یه میخواد مرتب دنبال دختروازی باشه یا حتی بعضی از رسانات یه کار رو به حدی پیش برده بودن که میگفتن حویده همجنسبازه که تا الان ازدواج نکرده رو همین حساب بود که اتفاقا محمد رزوش شاه هم دوست داشت و مرتب به هویده ها می گفت که باید سریتر ازدواج بکنه برای دوران نخص وزیری هویده ها و روی کری که در رابطه با جامعه داره ما می تونیم دوتا دوره را در نظر می گیریم زمانی که هویده ها به مقام نخص وزیری می رسه خیلی علاقه داره که اتفاقا روشنفکره را جزب خودش بکنه شاهم اتفاقا همه جا پوز می داده یعنی چون می دونسته که هویده ها آدم روشنفکره بی نهایت متعلقه داره هر جایی که می رفته می گفته نخص وزیری ما خودش از احالی کتابه می خواسته خورده جرب نظر بکنه برای روشن فکرها اتفاقا برنامه این رو میذاره هوایده و از دوستان قدیمی خودش دعوت میکنه که با اون برنامه بیان از جمعه احمد شاملو رزا براهنی قولان حسین ساعدی و جلال آرحمد و ادهی دیگه زمانی که این جلسه رو برگذار میکنن هوایده ازشون پرسید که شما خواستهاتون چیه اونا از فضای بسته سیاسی میگن این که خیلی از کتابشونو نمیذارن چابشو اینا هوایده هم میگه که رسیدگی میکنه به این برنامه البته هوایده توی اون جلسه خودش بهشون میگه که من همه مفاد این جلسه و صحبتی که شما دارم رو با ساباک همه هم کردم رابطه هوایده با ساباک هم رابطه پیشیده ایه طبعا ساباک زیر نظر نخص وزیر از لحاظ خانونی بوده اما رابطه ساباک به طور مستقیم به شاه برمیگردشه یعنی ساباک از شاه دستور میگرفته و به نخص وزیر کاری نداشته این که نظر نخص وزیر چیه تو همون جلسه هم به اونها میگه که من سعی میکنم خواسته هایی که شما دارید رو پیگیری بکنم اما همه اینها باید مورد تعیید ساباک هم اقداماتی که توی اواخر دحیه چهل و اوائل دحیه پنج رو انجام میدن در نهایت باعث میشه که خیلی از این روشنفکرها اتفاقا از حکومت فاصله بگیرن یعنی زمانی که هویده به اینوی با شاه همه هنگ میشه و به اینوی خودش هم کمک میکنه به این که فضای روشنفکری و فضای فرهنگی بسته تر بشه در نهایت انگار روشنفکرها رو در دامن مخالفی میدازن این هم نکته مهمیه به گفته عباسه میلانی خیلی از این روشنفکرها بیشتر از این که دنبال آزادی باشن قبل اون انگار مخالفه امپریالیز بودن چون خیلی اشون تفکرات چپ داشتن اون رو برای خودشون اولویت میدیدن یعنی شاید بیشتر از این که آزادی برایشون مهم بوده این بوده که با امپریالیز مخالفت بکنن همین ها هم باعث شد که بینوی قشن مذهبی و روحانی از این قضیه استفاده و یا سو استفاده بکنه یعنی زمانی که روشنفکرها میدیدن نمیتونن در فضای آزاد سیاسی رفتار بکنن به جایی که در تیم شاه و حکومت قرار بگیرن کم کم به واسطه بزرگتر شدن فضایی سیاسی نزدیک شدن به اون قشن روحانی و مذهبی از اونجا که خمینی هم توی سخنرانیاش مرتب این مفاهم زده امپریالیستی رو تکرار میکرده همین باعث شده بود که انگار این قشن روشنفه تمایالات بیشتر پیدا بکنن به قشن مذهبی و روحانی شیش ماه بعد اون جلسهی که بهتون گفتیم هویدابا نویسندها گرفته بود یه جلسه دیگه میذاره با خلیل ملکی این جلسه هم خیلی جالبه من قبلن یه ویدیو ساختم در رابطه با خلیل ملکی که اون رو هم اگه دوست داشتید ببینید اینجا هم اتفاقا با خلیل ملکی صحبت میکنه خلیل ملکی هم قبل از این که بخواد این جلسه رو برگزار بکنه و به دیدنه ها ویدابیات اتفاقا میگه اگه میشه این جلسه رو شما از رسانه ها مخفی بکنید من دوست ندارم بقیه بدونن که من از هر اومدم به دفتر شما و با شما صحبت کردم چون کلن صحبت کردم با شما و مزاکره با شما تبایات سنگینی برای من داره اما خلیل ملکی از یک نظر خب تفکرات جالبی داشته دیگه فردی بوده که عضو حزب توده بوده اما به خاطر این که اونا خیلی تفکرات استالینی و لینینی پیدا کرده اونان ازشون جدا شده بود و عضو جبهه ملی بود اما بعدها از خود جبهه ملی هم انتقاد کرد چرا؟ چون انتقاد داشت که اعضای جبهه ملی نباید به واسط مخالفتی که با شاه دارن به جورگه طرفداران خمینی برن یعنی همین مسئله هم از نگرانی های خلیل ملکی بود که مخالفت هایی که با شاه میشه ممکنه باعث این بشه که جیپه مخالفینش با همدیگه هماهنگتر باشه مثلا اعضای جپ ملی هم مثل اون روشنفکرایی که تفکر چپ داشتن به خمینی و قشن مذهبی رو بیارن قلیل ملیکه هم مثلا همیشه یه سری تذکراتو به هویدان میگه و میگه اینا نگرانی های منه اگه شما نتونید این فضای سیاسی رو بازنگه داری طبعا باید بپذیرید که روشنفکرا هم تفکراتشون ممکنه تمایل پیدا بکنه به سمت گروه های مذهبی ترهی هم که شاه داشته کلن روبنای اقتصادی داشته یعنی پیریزیی که داشته این بوده که اگه ما مشکلات اقتصادی رو حل بکنیم در نهایت تمام مشکلاتمون حل میشه البته در ابتدای کار هم موفق هستن میگیم در زمانی که داره رشد اقتصادی به وجود میاد تو اواخر دهی چهل واقعا مخالفت ها با شاه و همینطور حکومت کمتر میشه اما وقتی که قشن تحصیل کرده جامعه افزایش پیدا میکنه همین قشن تحصیل کرده دیگه نیازهاشون نیازهای اولیه نیست یعنی طبعا به دنبال مدرنسازی کشور و سروربمنتش شدن افراد افراد از مسایل مادی عبور میکنن و حالا خواسته های بیشتری دارن در رابطه با شخصیت حویده نکته دیگه هم خیلی جالبه برخلاف نخصفزیر ها و دیپنومات های دیگهی که مدام سرمی کردن خودشون رو آدم های مذهبی نشون بدن اتفاقا حویده این کار رو نمی کرده حتی به گفته اپاس میلانی شاه هم فرده بوده که اتفاقا دوست داشته خودش رو مذهبی نشون بده تو کتاب معمولیت برای وطن هم شاه به دوران کدکی خودش برمیگرده و میگه من دوچار یک بیماری شده بودم که نزدیک بوده بمیرم و نزدیک به مرگ بودم اما حضرت عباس اومد و من رو نجات داد به علاوه این که در مساهبایی هم که بعدن کرد گفت گویا من درخواب به هم یک وحیه هایی صورت میگیره یعنی انگار خود شاه هم دلش میخواسته که به این نوعی با این گفته های مذهبی به این نوعی یه مقدار مخالفینش رو توجهشون رو جلب بکنه بگه من هم آدم مذهبی هستم اما اتفاقا میگه هویده همشین آدمی نبود یعنی هویده اعتقادات مذهبی نداشت و همون نیم که بود رو کامل نشون میداد یعنی اصرای نداشت که حتما این رو قایم بکنه یا بخواد مثلا برای این که مخالفی خوششون بیاد خودش رو مذهبی جلوه بده یه نکته ای هم در رابطه با هویده هست که لازم اشاره بکنیم هویده ها تو همون سالها متوجه شده بود که به واسطه این که ایران داره رشد اقتصادی براش به وجود میاد و حدودا از سال پنجایی که هم به واسطه افزایش درامت های نفتی کشورد داره پول دارتر میشه همین باعث این میشه که یک مدار به اسطلاح بخور بخور یا فسادهای مالی افزایش پیدا بکنن از همون زمان هویده ها یک سری مدارک رو جمع میکرده توی دفتر نخصفزیری خودش و این مدارک گویا البته این مدارک بعدن آتیش گرفتن و اسنادش در دسترس نیست اما یک سری مدارک رو جمع برنی میکرده که انگار فکر میکرده این مدارک میتونه در روز ممود و به دهدش بخوره این مدارک چی بوده؟ گویا هویده ها یک سری اسناد جمع کرده بوده که در اون فسادهای مالی که اعضای خاندان سلطنتی یا بقیه دیپلومات ها انجام می دادن رو جمع وری می کرده البته وقتی بهش می گفتن این فسادهای مالی وجود داره خود هویده خیلی راجب جوزی ها توضیح نمی داد می گفت این فسادهای مالی طبیعیه وقتی کشوردار این همه پول دار می شه و این همه رشته اقتصادی درش به وجود می آد انگار این فسادهای مالی هم خیلی اهمیت ندارن اندازه این فسادهای مالی خیلی کم تر از اون رشد اقتصادیه اما در این حال انگار داشته یک سری اصناد و مدارک رو جمع میکرده که در روزی که شاید تحت فشار شاه و یا حتی در پس زهنش البته اون موقع احتمالا به انقلاب اسلامی فکر نمیکرده ولی حتی اگه زمانی انقلابی در کشور روخ بده بتونه با استفاده از این اصطاد از خودش دفاع بکنه یعنی جلوی بازداشت خودش جلوی این که بهش فشار بیارن رو بگیرید در دوره دوباره نخص وزیری هوویده اتفاق دیگه ای که می افته اینه که اتفاقا مخالفت هایی که با شاه داره کاهش پیدا میکنه یعنی حتی در مواقعی که می دونسته اتفاقاتی که داره می افته مناسب نیست اما برای اینکه موقعیتشو از دست نده حاضر نبوده که با شاه مخالفت بکنه توی خلوت گویا بارها گفته بوده که 70 درصد پول مملکت داره صرف سازمان های برنامه های اطومی می شه و همینطور سرف ساباک و میگه من به امال نخص وزیر اصلا حقی ندارم در رواده با این تنگ تکلیف بکنم یعنی انگار در خلوت خودش میدونسته که شاه داره سری اقدام اشتباه انجام میده اما سلاح نمیدهده یا شاید به خاطر این که دیگه خیلی تعم قدرت زیر زبونش اومده بوده و این سالهای نخص وزیری که داشته دلش نمیخواسته با شاه مقابله بکنه تو سال پنجاییک زمانی که قیمت نفع افزایش پیدا میکنه گروهی از مشابه این اقتصادی دوره همدیگه جمع میشن و تصمیم می گیرند برنامه ریزی بکنند برای اینکه این افزایش درامتی که کشور دارد رو چطوری خرج بکنند این افراد خیلی اعتقاد داشتند که این درامت های نفتی اگه به یک بار وارد اقتصاد بشه باعث می شه فساد های مالی چند برابر افزایش پیدا بکنند از همین طرف هم به شاه تذکر می دند که اگه شما می خواهد از این درامت ها استفاده بکنی باید به صورت قطر چکونی این درامت های نفتی وارد اقتصاد بشه اگر نه باعث می می شه که ما به محران مالی بر بخوریم همین اتفاق هم در نهایت می افته البته در نهایت شاه حرفا این کفرانس رو قبول نمی کنه و می گه که نه شما ها انگار حالیتون نمی شه یه نهل قولی هم از علی نقی علی خانی هست که گفته که من رفتم به شاه تذکر دادم که شما این کارها رو انجام ندین اما شاه برگشتی گفته شما اقتصاددان ها چیزی نمی فهمید در نهایت انگار همون پول های نفتی که وارد ایران شد در نهایت اومدن توی خیابون و انقلاب کردن امیر ابباس هاویده هم که از این کنفرانس و از اون شورا اقتصادی خبر داشته باش این اتفاقا معافق بوده اما انگار توی اون کنفرانس هیچ کدوم حاضر نبودن از ترسشون برن به شاه خورده بگیرن که شما نباید این کارهای اقتصادی رو این طوری انجام بدید این حزینه هایی که دارید شما میکنید حزینه هایی هستن که به سلام ممکنه در نهایت به قیمت جون حکومت تموم بشه در رابطه با تحریفی های محمد رزا شاه شایه شده که روزی که عبدالله انتظام از سمات مدیران ملی شرکت نفع از شد به شاه گفته بود که هیچ کس جرعت نداشت به پدر شما دروخ بگویند در حالی که به شما هیچ کس جرعت گفتن حقیقت را ندارد یعنی عبدالله انتظام نظرش این بوده که محمد رزا شاه برخلاف پدرش داره کاری میکنه که اطرافیانش اتفاقا به جایی که حقیقت رو بهش بگن مدام برای رازی کردن شاه بهش دروخهای رو در رابطه با شرایط کشور بگن با وجود این که امیر عباس هاویده به یک وزیری تبدیل شده بود که به قول عباس امانت به بل قربانگو تبدیل شده بود برای شاه و به اینوی انتقاد میکنه اما در زندگی شخصیش کما کام به درستکاری مالی خودش معروف بوده حتی گفتن یک اتاقی در وزارتخونه وجود داشته که امیر عباس هاویده میخواسته از این اتاق برای استفاده شخصیش استفاده بکنه یک سیر از کتابهاشو میخواسته توی یکی از این اتاقهای دفتر نخص وزیری بذاره از یکی از مشابهرینش پرسیده که هزینه اجاره امشین اتاقی توی این منطقه مثلا چقدر یه رقمی رو به امیراب باسو هویده گفته و هویده اون مبلغ رو هر ماه خودش پرداخت می کرده به حساب دولت یعنی چون یکی از اتاقها رو برای کارهای شخصیش برداشته بوده میخواسته اجارهشو به دولت بده از جمعه کارهای دیگه هم که می کرده این بوده که اتفاقا با ماشین شخصیش که پیکان بوده رفت آمد می کرده و محافظینشم با وجود این که هر بار بهش تذکر می دادن می گفته اگه می خواهید دنبال من بیاییم با این ماشینه دیگه من رو تغییب بکنید ولی من دوست دارم خودم رنندگی بکنم و پشت همین پیکانم بشینم اسدولای علم که وزیر دربار بوده و اتفاقا یه مقدار اختلاف هم داشته با هویدا می گه که هویدا این کارها رو برای عوام فرهبی می کرده اما در واقعیت وقتی در جزیات زندگی هویدا می ریم خیلی هم برایش مثلا نگار زندگی لایکچری و اون خدم و حشم داشتن مهم نبوده رابطه علم هاویده هم جالبه که من حالا توی ویدیوهای بعدی سر می کنم بیشتر بهش بپردازم اما انگار این هم سیاستی بوده که شاه داشته یعنی همیشه دلش می خواسته که وزیر دربار و نخست وزیر انگار با همدیگه یک چالش و اختلافی داشته باشن تا بتونه هر دوتاشون و قدرت دوتاشونو یه مقدار کنترول بکنه در رابطه با اقنامات سواک هم انتقادهای زیادی به امیر حب و سواویده شد و همیشه هاویده هم می گفت که من از کارهای سواک بی اطلاع بودم و کاری به دستور من انجام نمی شده این جمعه که امیراب باسه حویده گفته طبعا جمعه درستیه کارهایی که سواک انجام میداده به احتمال قریب بیقین با دست صورات امیراب باسه حویده نبوده بلی این که حویده بخواد بگه من از کارهای سواک اطلاع نداشتم احتمالا جمعه بعیدیه چرا؟ چون همون زمان امیراب باسه حویده هر صبح که پامی شده حجونن یک ساعت میومده روزنامه های قربی و همچنان روزنامه های داخلی رو میخونده برای اینکه اوضاع سیاسی دستش بیاد طبعا توی اون زمان هم روزنامه هایی که خارج کشور بودن حکومت و مرتب مورد انتقاد قرار می دادن که وضعیت شکنجا توی زندان ها ایران خیلی مثلا تأصف برنگیزه پس احتمالا امیر عباس حفیده از این ماجرا خبر داشته ولی خب بله شاید توانایی کنترول و اوزار رو نداشته چون می گفته که ساوای مستقیمن از شاه دستور می گیره به من ربطی نداره که اقداماتی که داره ساوای صورت می گیره چیه البته بگیم اینجا این که حق با حفیده هست یا نه به نظرم به غذابت شخصی شما بر می گرده این که یک فردی به عنوان نخصوصی از این ماجره متلهه که ساباک داره چه کاری رو انجام میده اما برای جورگیری از اون کاری رو نکنه شاید یک مدار اون فرد رو گناه کار بکنه چون بالاخره از یک شکنجه متله و انگار خیلی کاری انجام نمیده تا این شکنجه ها تموم بشن اما طبعا به دستور هویده کسی شکنجه نشده یا همونطور که تو دادگاه گفت من دستم به خونه کسی آلوده نشده در این حال همیشه هم با تیم سانسیری به عنوان رئیس ساباک اختلاف داشت اما هویده دوستی نزدیکی داشت با پرویز ثابتی پرویز ثابتی هم هر هفته با خود هویده جلسه داشته و بخشی از پرونده هایی که دنبال میکرده رو به هویده میگفته از جمعه پرونده هایی هم که دنبال میکرده خود فسادهای مالی از خانواده سلطنتی بود که وقتی گزارشش رو به شاهداد خود شاه هم عصبانی شد که این همچین گزارش رو تقییه کرده اما پرویز ثابتی اعتقاد داشت که فسادهای مالی که داره در خاندان سلطنتی روخ میده همین میتونه باعث این بیشه که این مخالفت ها فوران بکنه و منجر به یک انقلاب بشید. در نهایت تو مردود 1356 به واسطه ای که مخصن کشورهای خارجی از جمعه امریکا به شاه می آوردن هاویدار رو شاه از نخست وزیری برکنار می کنه. چرا؟ چون خب این فشارها زیاد شده بود روی حکومت می گفتن این شکنجهایی که داره شاه انجام می ده باید جلوش گرفته بشه یه مقدار مفاهم حوضی بخه بشری رو تکرار میکردن و همینو باید شده بود که شاه انگار میخواست یک مقدار عقب نشینی بکنه از جمعه کارهایی هم که انجام داد به عنوان نمونه و شاید حالا تصوری که توی قالب افراد وجود داره فردی که به عنوان قربانی انتخاب کرده بود شاه امیرباس هویده بود البته باید بریم در جزیات داستان تا ببینیم که واقعا هویده قربانی شده یا نه هویده زمانی که پیش شاه میاد طبعا خودش از غب حس میزده که احتمالا به واسط افضایش فشارها قرار هویده رو از مقام نخص وزیری کنار ببره خود هوویده هم دیگه سنش بالا رفته بوده خسته بوده سوالهای زیادی نخص وزیری بوده و خیلی وقتا تحت فشار بوده خودش همینگار خیلی علاقه نداشته که دیگه نخص وزیری باشه همین باعث شد که شاه هوویده ها رو از نخص وزیری برکنار بکنه و به عنوان وزیر دربار انتخاب بکنه از اون طرف فردی رو که به عنوان نخصفزیری مدد نظر داشته جمشید آموزگار بوده این هم نکته جالبیه انگار شاه مجدد میخواسته از اون تاکتیک سیاسی استفاده بکنه از اونجا که میدونه سه هوویده هم با آموزگار یه مقدار اختلاف نظر دارن و با همدیگه کنتاکت داشتن میخواسته به این نوعی هوویده ها رو وزیر دعبار بکنه تا با استفاده از هوویده هم بتونه یه مقدار نیرو و قدرت جمشید آموزگار رو کنترول بکنه همون سیستمی که انگار برای هوویده و علم هم داشته استفاده میکرده جمشید آموزگار سر کار میاد تا بتونه یک مدار بحرانهای مالی رو کنترل بکنه از جمعه افضایش قیمت ها و تبرامی که به واسطه ورود همون پول های نفتی به وجود اومده بود قرار بود توسط دولت کنترل بشه اما در نهایت موفق نمیشه زمانی که آموزگار موفق نمیشه اون برنامه ها رو پیش ببره و قیمت ها رو کنترل بکنه تحصیل میگیره شریف امامی رو به عنوان نخست وزیر انتخاب بکنه خیلی همون موقع به شاه انتقاد کردن که شریف امامی گذینه مناسبی نیست اما از اونجا که از طرفی شریف امامی فرد مؤمن و چهره مذهبی داشت احتمالا شاه فهمی کرد با انتخاب شریف امامی میتونه نیروهای مخالفش رو این مقدار راحت تر کنترول بکنه یا این مقدار فضای سیاسی رو باستر نشون بده یک دلیل دیگه هم داشت احتمالا انتخاب شریف امامی این که اتفاقا شریف امامی هم عضو فراماسونرهای ایران بود و از اونجا که شاه در پشت پرده این انقلاب وجود انگلیسی ها رو میدید انگار میخواست با انتخاب شریف امامی که نزدیکی هم با فراموستونر ها و انگلیسی ها داشت بین این میدان رو برای انگلیسی ها هم باستر بکنه البته میگیم همون زمان به شای انتقاد میکردن که شریف امامی فردیه که داره با این شعار روی کار میاد که میخواد با فساد مبارزه بکنه دستراتی که پای خودش تو خیلی از پروندهای فساد باز بود اصلا تو رسانه ها مرهود با آقای پنج درستدی میگفتن تو هر قرداد دولتی که میبنده پنج درستد مال خود شریف امامیه اما در نهایت شریف امامی رو شاه انتخاب می کنه برای مقام نخص فزیری و اونها هم تصمیم می رن که فضای سیاسی رو باستر بکنن گفتمان مجلس اصلا شروع به تغییر می کنه نماینده های مجلس تغییر می کنن میان خیلی حرفایی رو می زدن که قبلن اصلا این حرفا شاید زندان داشت اگه می خواستن تو فضای سیاسی قبلن تکرارش بکنن اتفاق دیگه می افته که انگار خیلی مخالفت ها سنگی می شه تو شهری برای 1157 واقعی روخ می ده در میدان جاله که الان به میدان شهده ها معروفه اتفاقی که می افتدنه که ارتش گروهی از مخالفینی که اونجا داشتن اعتراض می کردن رو با اسلحه همه اون افرادی که معترس بودن رو می کشن اباسه میلانی میگه اطلاعات دقیقی نداریم از این که در اون روز دقیقا چند افراد کشته شدن و خود این یروهای ارتش تحت دستور چه فردی این کار رو انجام دادن چون زمانی که شریف امامین و خصوص فضیل بود مرتب داشت فضای باز سیاسی صحبت می کرد انگار شاه یه سری سیاست داشت که دقیقا نمی دونست باید الان فضای سیاسی رو باستر بکنه یا فضای سیاسی رو ببنده اما میگه این سیاست های شاه داشت اوزار رو مرتب خرابتر میکن یعنی همدلش میخواد فضای سیاسی باستر بشه و بینوی خودش رو رهبر انقلاب جدید ایران معرفی بکنه هم از طرف دیگه وقتی این اتفاق روخ داد دیگه عملا همه نیروهای انقلابی متوجه شده ما اصلا راهی جز این که حکومت رو عوض بکنیم نداریم دیگه بعد از 17 شهری بر پنج و هفت مدام اوزار بدتر میشه برای حکومت بعد از اتفاق 17 شهری بر فردای اون روز هوویده تصمیم میگیر از وزارت دربار استفاق بده البته بعضی ها میگن خود شاه میخواست حویده رو از این مقام برکنار بکنه تحت فشار نیروهای مخالفی که حضور داشتن اونها میگفتن که هر فسادی که در کشور انگار روخ داده پای امیر عباس حویده در اون فسادهای مالی وجود داره همین باعث میشه که شاه یه جلسهی رو بذاره و برای اینکه به این نوعی مخالفتها رو کم بکنه و اترازات رو کم بکنه تصمیم میگیرن که حویده رو بازداشت بکنن مفاد تیکه توی این جلسه بررسی شده و صحبت هایی که اونجا بوده اطلاعات دقیقی ازش نیست خود فراه پهلوی توی اون جلسه حضور داشته و عباس ملانی خواسته با فراه یه دیداری داشته باشه که جوزیات این جلسه را از شهبانو بپرسه اما فراه پهلوی گفته که من نمیخوام در این رابطه توضیحی بدم از جمله این که اصلا انگار به خود فراه پهلوی سپردن که بره خبر بازداشت هاویدارو بهش بگه اما اون با شاه مخالفت کرده و گفته من توانای همچین کاری رو ندارم که به هویده زن بزنه و بگم دیگه باز داشته همونجا اینگار ایک مشاجره بینشون سودت میگیره و شوه بقیه رو از اون اتاق بیرون میکنه اما در نهایت خود شاه تماس میگیره با هوویده و میگه که اگه مشکلی نداره شما آماده باشید که چند تا از نیروهای ارتش میان و شما رو میخواد به یک ویلای ببرن و توی اونجا باید زندانی باشید.
هوویده هم حرفی نمیزنه و قبول میکنه. زمانی هم که این نیروهای ارتش میان تا بخواد نخوصفزی رو ببرن به سمت یک ویلایی در خیابون فرشته تهران که از ویلاهای سواک بوده و در اصل اونجا زندانیش بکنن لیلا امامی انگار خودش رو میرسونه به خونه ی هوویده و اونجا به این پاسبونای ارتش برم گرده میگی که شما همه تون ریدید به این مملکت حالا اومدید میخوای مثلا امیر عباس رو ببرید زندانی بکنید خودش هم عصبانی بود از این که انگار دارن امیر عباس هوویده رو به این نوعی زندانی میکنن البته لیلا امامی سالها پیش تلاغ گرفته بود از هوویده اما دوستیشون ادامه پیدا کرده بود از اونجا که گفته بود هوویده خیلی نمیتونه به کارهای خونه برسه و خیلی اصلا به رابطه شون توجهی نمی کنه تصمیم گرفته بود که از هویده جدا بشه اما دوستی و رابطه شون ادامه پیده کرده بود در این بازه های زمانی که براتون تعریف میکنم چندین بار هویده فرصت داره تا فرار بکنه از جمعه زمانی که نیروهای ساباک توسط نیروهای انقلابی انگار از بین میرن و دارن زندانی میشن مراقبینی که از ساباک مسئولیت حفاظت از هویده رو داشتن فرار میکنن و اتفاقا یه اوتومобیل و یه هفتین هم در اختیار هویده قرار میدن چون میترسیدن که دست نیروهای انقلابی بیفتن اون نیروهای ساباکی که داشتن از هویده ما راقبت می کردن خودشون فرار می کنن اما هویده با وجود این که اسلاحی داشته ماشینم در اختیارش بوده تحصیل می ره که انگار خودشو به نیروهای انقلابی معرفی بکنه چون انگار اعتقاد داشته و با توجه انگار به همون مداریکی که از قبل جمع بری کرده بوده که می تونه دفاع خوبی از خودش داشته باشه می گفته من هیچ فساد مالی را انجام ندادم هیچ سند و مرده که بر علاقه من نیست قطعا اگه یک انقلابی رخ بده و یک دادگاهی برگذار باشه من می تونم از خودم دفاع بکنم با وجود این که دوستاش، همراهاش، همه بهش توصیه میکردن که باید کشور رو سریتر ترک بکنه و معلوم نیست که آقابتش چی میشه اما حویده از اونجور که به خودش اعتمیلان داشته میگفته من نمیخوام ایران رو ترک بکنم چیزی که در ذهن حویده وجود داشته این بوده که به این نوعی خودش رو تصمیم دولت موقعت بکنه شون افرادی که در دولت موقعت حضور داشتن از دوستای قدمیش بودن و به نوعی به اونها اعتماد داشته از جمعه به خود بازرگان، به داروش فروهر که اون موقع از وزرهای کابینه دولت موقع بوده از دوستای قدمیش بوده حتی اول خودش رو به داروش فروهر معرفی میکنه و فرشته اینشا که دخترخالهش بوده و خیلی بایست همی بوده با داروش فروهر اعتباد میگیره و سراغ حویده میرن و حویده رو اتفاقا اول میبرن توی دفتر جبهه ملی یعنی قبل از اینکه به مدرسه رفاه بره همینم اتفاق مهمیه اونجا داروش فروهر خیلی با احترام برخود میکنه با حویده و زنگ میزنه به نیروهای انقلابی و میگه که الان ما به حویده چی کار بکنیم الان توی دفتر جهپه ملی هست اونا بهش اطلاع میدن که حویده رو ببرن تو همون مدرسه رفاه یعنی جایی که خود خمینی حضور داشته و همینطور بقیه زندانی های سیاسی هم که مدارج بالایی داشتن اونجا نگهداری میشدن در نهایت دارش فروهر هم همین کار رو انجام میده اما به گفته عباس ملانی اینجایی که نقطه خیلی مهم میه یعنی نقطه که انگار قدرتی که دست جهپه ملیه میفته دست حکومت و نیروهای انقلابی جبهه ملی خیلی اشون مخالفه این بودن که هویده اعدام بشه حتی از نحوه برگذاری دادگاه انقلاب هم انتقاد میکردن با این که در رسانه ها معمولا داشتن دفاع میکردن اما میخواستن جلوه اعدام هویده رو بگیرن چون اعتقاد داشتن که این شیویه که داره دادگاه انقلاب برگذار میشه به گفته خود بازرگان داره آبروی انقلاب رو میبره اما صادق خرخالی و افرادی که به عنوان رئیس دادگاه انقلاب انتخاب شده بودن انگار به اینو نو هم چه واجه یادم به کار ببره انگار که خون جلوه چشماشونه گرفته بود فقط منتظر فرصتی بودن تا همه نیروه ها رو از بین ببرن در نهایت دوتا دادگاه برای هویدو برگزار میشه که دادگاه اولی هم سه نصف شب بوده اتفاقا میرن از خواب بیدارش میکنن برای این که طبعا زندانی هم تحت فشار قرار بگیره نصف شب میبرن از تو از خودش دفاع بکنه این اتفاقی که دارم خدمتشو میگم توی اسفند 1157 دادگاه اول میگذره هویدو هم در سطحی که حالا خوشیاریش بوده و یادش میومده از خودش دفاع میکنه و میگه اگه من بنده امریکا بودم اگه این تهمت هایی که به شما میزنید و میگید که من فردی بودم که میخواستم پای نیروهای امریکایی رو به ایران باز بکنم الان پس چرا اینجا نشستم میگه همه نخص وزیرای قبل من و همه نخص وزیرای بعد من الان تو امریکا و انگلیس دارن راه میرن و گردش میکنن اگه من نیروی امریکا بودم آدم امریکا بودم الان رفته بودم به همون کشور وای نمیستادم اینجا که بیام توی دادگاه حضور پیدا بکنم یعنی همین حضورش در دادگاه رو مبنای قرار میده برای این که میخواد از خودش دفاع بکنه و نسبت به اعمالی که انجام داده مطمئن اما در نهایت توی 18 فروردین 1158 ساعت یک زور ساده خرخالی به زندان قسمی رو و ارتفاعا همه تلفونها رو قط میکنه از اوزا که میدونسته احتمالا بازرگان و بقیه نیروها میخوان از اعدام هویدا جلیگیری بکنن تصمیم میگیره که همه تلفونها رو جمع بکنه و ارتباط زندان با بیرون رو قط بکنه دادگاه رو برگزار میکنه اون روز و خودش حکم میده به اعدام هویدا متن این اعدام رو هم شما می تویید مطالعه بکنید ویدیوش هم در یوتیوب هست به نظرم جذاب اگه برید ویدیو کامل رو ببینید این که چه اتحاماتی هست و چه دفاعیاتی داره هوویده انجام می ده اما گویا در همون دادگاه بلا فاصله بدون این که اصلا وکیلی داشته باشه هوویده محکوم به اعدام می شه و هوویده رو می خواهند از اتاق خارج بکنند ساده خرخالی هم دستور می ده که هیچ کنوم از این افرادی که داخل اتاق هستن هوویده رو خارج می کنند تا انگار به سمت حیات و سلولش ببرن خود حویده هم دیگه متوجه شده بوده که انگار میخوان اعدامش بکنن البته باز دوتا روایت هست بعضی هم میگن توی زمان تنفس دادگاه بوده بعضی هم میگن نه صادق خلخالی حکم رو داده و حویده با علم این که قرار اعدام بشه از اون اتاق خارج شده اما انگار در هر حال صداش میکنن از اتاق بیرون میاد و زمانی که داشته به طرف حیات زندان میرفته باز مشخص نیست که خود صادق خلخالی یا حادی قفلی که از روحانیون تنرو خشم بوده یک کدوم این افراد تصمیم گرفتن که با هفتیر به هویده شلیک بکنن از روی آثاری هم که روی بدن هویده هست این امکان وجود داره که احتمالاً از پشت بهش شلیک شده و با صورت روی زمین افتاده چون حالت چهره و صورتش هم یک مقدار از روی اکسهایی که از جسدش هست انگار به هم ریخته هست و این تصور وجود داره که مثل بقیه ای اعدامی ها کشته نشده و احتمالاً شلیک از پشت سر بوده بیشترین فردی که مزنون هست برای این شلیک حادی قفاریه ولی خودش بعدا توی مساهبه هایی که انجام داده گفته فردی که هویده رو به قتل رسونده من نبودم کلن افرادی که این سحنه رو دیدن چون احتمالا سه یا چهار نفر بودن نمیشه دقیقا گفت که چه کسی در نهایت هویده رو به قتل میرسوند وقتی هم که صادق خرخالی میخواد از زندان خارج بشه خبرنگار هایی که دور زندان ازش بودن میپرسن تکلیف هویده چی شده آیا شما حکمش رو دادید یا نه و قراره چه اتفاقی براش بیفته و ساده خلخالی هم جواب داده که لازم نیست دیگه اصلا جویه احوال حوویده باشین چون دیگه اصلا حوویده های وجود نده ممنونم از این که این ویدیو رو دیدید امیدوارم مطالبی که ارز کردم جذاب و مفید بوده باشه اگه این تایی بود لطف می کنید ویدیو رو لایک کنید و حتما نظارت خودتون رو بنویسید اگه فهمی کنید من جایی رو اشتباه کفتم یا غلط کفتم حتما حرفای من رو تحصیح بکنید و اگه فهمی کنید بخشایی از قلم افتاده که قطعا افتاده به خاطر تاییم ویدیو حتما این نکات رو توی کامنت برای ما بنویسید مخلص شما فیلن