ایرانیان مقیم وطن و دور از وطن سلام محمد احمدی اصلا پجوشگره اجتماعی به چهارمین قسمت دیالوک خوش اومدید خیلی خوشحالم که تونستیم بعد از این دو ماه پر از اتفاق در کشور دوباره همدیگه رو ببینیم اتفاق خیلی مصبت با قسمت مهاجرت برگشتیم قراره که توی این موضوع با همدیگه خیلی صحبت و گفتگو داشته باشیم یه ذره طول کشید تا رفقا جمع بشن و اوامل و همه ای کارو اما خدا شکر همه چی انجام شده دوباره روی پشت بوم هستیم دوباره با همون سندلیا با همون تراز با همون همون کیفیت اون سعی کردیم نوره بالاتر ببریم سختی های کار و اتفاقات زیاد بوده برای تو اون قطعا تعریف میکنم مشکلاتی که در پیش داشتیم اما نکته ای که وجود داره و اتفاقی که ازش اینه که توی این قسمت با موضوع مهاجرت، مطالبی که قراره به اشتراک بذاریم مثل قسمت های قبل نیست و یکم عمیق تره شاید خیلی از موضوعاتی که توی قسمت های قبل درباره اش صحبت میکردیم از جمله اوامل مهاجرت بوده و از این حراره که موضوعات بیشتری هم به اون مطالب اضافه بشه فس ممکنه بحث ما خیلی طولانی بشه و یا ممکنه که بحث ما توی این چهار ساعتی که پیش رو خواهیم داشت خیلی جمع شده باشه حالا دیگه باید ببینیم شرکت کننده ها چی کار میکنن من زیاد صحبت نمی کنم فقط یه نکتر بگم خواهش میکنم هزینه ها و اتفاقات و همه این مسائل رو ما دوباره داریم دونیت رو حتما انجام بدین اگر میتونین چون اسپانسر و اتفاقی وجود نداره دیالوگ اینکه برنامه کاملا مردمیه طبق معمول که بهتون میگه میگم یه تیمیم و این بچه ها دلخوشی و اتفاقی داریم با هم کار میدیم همه به خاطر اون رسالت اجتماعی هست که کنار هم جمع میشه اما خب حضنای زیادی داره بنابراین تا جایی که میتونین دونیت رو کمک کنید چون واقعا الان دیالوگ، حیاتش نمیتونم بگم کم نشده باشه خیلی اون اکسیژن دیالوگ داره کم میشه و واقعا مسایل مالی تاثیر گذاره یعنی من یه زنان فکر میگم نه تاثیر آنچنان نداره همینطوری دوره هم جمع شیم اما نه خیلی حضنای زیادی وجود داره این بحث رو میبندم بریم سراغ معرفی شرکت کنندگان و دوستانی که وجود دارن در سمت راست بند دوستانی هستن که امروز به عنوان مدافعان مندن قرار دارن قراری که تجربه ها و اتفاقاتشون رو تعریف کنن و بگن چرا مندن رو توصیه میکنیم چرا از مندن میگیم و چه چیزی رو قرار با شما بهشترک بزنیم در سمت چپه من دوستانی قرار دارن که مدافع مهاجرت هستن حالا بینشون هست دیگه نصره مدافع سرسخت مندن داریم مدافع سرسخت مهاجرت هم داریم یعنی کسانی هستن که گاهن اومدن یا شما رو به فکر بندازن یا اومدن که مسممتر تون کنن به این که بمونید یعنی که برید بیاییم چی کار میکنیم امروز گفتگوی خشنی قرار نیست داشته باشیم هر اتفاقی که میفته اینجا بین خودمونه سمیما نست دوایی هم پیش میاد بخاطر اینه که دوست داریم مطالبمون رو به همدیگه انتقال بدیم و اینا آمیخته از احساسات هستش در مورد قوانین امروز براتون بگم دوستان قوانینی که داریم طبق معمول دیالوگ یک سری کارت داره من اون کارتها رو بین شما تقسیم میکنم کارت دویل به منظله این هستش که شما میتونید در هر هنگام از برنامه برای یک بار همیشه بچه های قبلی هم توی این کارت ها خیلی باخت دادن بخواهد که خیلی درشون کارت هاشون از دست رفت استفاده نکردن یا خیلی جا مثلا برای فلانی استفاده کرد برای اون یکی باید دید بیشتر کارهایی داره خواهشم اینه که دقت کنید یک نفر با من مخاطب میتونید قرار بدید در هم همه صحبت ها که ممکنه من دارم میگم شما بگو شما نگو ایشون صحبت کنه یه دفعه شما یک فکر دارید میگی آقا من دوئل میگیرم با خانوم فلانی کیست رو انتخاب کردی از قبل روش فکر کردی و دیدی تراز صحبت احبتات باید شنونده ایشون باشه پس این دویل به این منظر هست برای براخرن میگم فقط یک بار و مراقب باشین چهار ساعت برنامه یا اولش یا وسطش یا آخرش این فرصت رو از دست ندید همه گی هم با هم نزدارین آخر کار یعنی که بتونید تقسیم کنید در بین خودتون که درست بشه خدمت شما خدمت شما خدمت شما خدمت شما خدمت شما خدمت شما خدمت شما خدمت شما خوب من یه توضیح دیگرم بدم این بلنگو و این اتفاق دوست ما شده به خاطر این که اگر زمانی شما یه وقت سرسداش شد این فقط برای اینه که من بتونم یک سکوت خوبی بین شما بدم و همین ایشالله که این بلنگو تأثیر گذار باشه هرچنک من میدونم صدای شما گاهن از این تناج بلنگو هم بیشتر خواهد بود بریم سراغ معرفی من معرفی را از دست راستم شروع میکنم و بعد هم دوستانی که در سمت چپ من دقیقا خودتون رو معرفه کنید و یک بیوگرافی کتایی بدین بفهمید سلام سلام به همگی من پانتا موسویم دکتوره روانشنسی بالینی و روانکاف خیلی خوشحالم که تو جمعه تونم امیدوارم گفتگوید تأثیر گذاری داشته باشه مرشد مرشد شما به نام مناسب ترین واجه ها به رسم محبت به نام خدا من سید محمد حسین متحرکی ها هستم در خدمتون و شاید اگر ده سال پیش برنامه دواغ دیالوگ قرار بگذار بشه شاید من اون طرف بودم و مدافع رفتن و خیلی هم پرتلاش برای اینکه از ایران برم ولی تو شروعش بگم یه عهدی و با خودم بستم که شیش ماه وایستم به چسبم با همه سختی هایی که هست به جنگم با همه اون ناملایماتی که وجود داره و یه عکسی هم توی صفحه این استام هست زدم که سخف اتاق با کلی تجربه و تخصص و هران چیزی که لازمه برای اینکه یه نفر محفظ شهر رو داشتم خوب برام نمی افتاد. زل می زدم به سخف اتاق. و بعد از اون تاریخ شیش ماهی چسبیدم به کار و از کارمندی به یه کارافرین حالا هنوز ابتدایی واسیر تبدیل شدم و امروز موامد مدافع هستم در خدمت. قربون شما چکرم. خانم شما؟ درود به همه ای مهبانویان و آقایانی که منو می بینن یا می شنوند.
مرجان علی محمدی هستم. رشته اصلیم حوش مصنوعی بوده. ولی در حال حاضر روانشناسی کار می کنم.
مدرس دانشگاه هستم. سابقه این تدریج در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا در اینجا د اینجا هدف مخالف مهاجرت است. امروز هم بر سر همینه، ما امروز هم زاویه های شخصیمون رو داریم به اشتراک میذاریم تا دوستانی که میبینند بتونند تو تصمیم ها و انتخاب هاشون به طور دقیق تر مطالع کنند. شما؟ به نام یزدان یکتاب، خرود به همه ایرانیان، به همه دوستانی که هر جای جهان برای صلح فکر میکنند و تلاش میکنند.
تو خون هم همینطوری صحبت کنی؟ اینجا یکشونه داریم یکم. بخوام در واقع بتونم بیان رو برسونم بگرنه بیشک من ارشاد مخابرات گرفتم بنشگاه شیراز معلم بینون مللی ریاضیات هستم تا ارشاد مهندسی برقم مترجم ستا زبان خارجی هستم مدرس دوره های انگلیسی، دوره های زبان آلمانی، زبان اسفانی بورسه وزارت نفت رو تجربه کردم سفرها رو تجربه کردم و از همه مهمتر ایران رو و شاید بتونم بگم برای تصمیم به مهاجرت مهمترین چیزی که باید بشناسیم ایران خودمون هست که اگر بر اساس این شناخت تصمیم گرفتیم که سلاح از این کشور رو ترک کنیم تقلب نه قرار شد که محرفی کنی من همه وقت استفاده اونجوری نمی کنم مرسی از هم چه کروات های خوشکلی هم زده من اومدن و اینجور بودم که ماندن خیلی عجیب هستن من تحکید اصفه می کنم تحکید کنم که کراوات یک لباس ایرانیست قربون اون تلفزت بشن به استان فارس تشریف بیارید در تنگه چوگام و ارتوان اثبات خواهم کرد که ذات کراوات یک لباس ایرانیست مسئولین عزیز ببینیم و یاد بگیره خوب بریم سراغ شما بفرمایی خانم سوگل هستم سیاده 33 سالمه مجرد فرهنگی خوندم رتبه 398 کنکور هستم جهانگردیمو به تازهگی تموم کردم تو زمین جهانگردی میخوام فعالیت کنم به پدرم قول دادم که کارمند خوب میشم محسل میشم یه مدرک خوب بهش نشون میدم متاسفانه نم با مدرکم تونستم کاری کنم نبا شغلم و الان به عنوان یک نظافتشی که این ممدکت دارم کار میکنم و با عارضوهامم رسیدم اما آینده این نمیبینم مختصر و جامعه شما بفرماییم به نام حق مردم ایران سلام من شاهین هم شاهین نوری دانش آموخت مدیریت بازرگانی از آبا و اجداد کاسه بازاری ناامید نسبت وضعیت موجود امیدوار برفتم به مدافع سرسخت موجوده مدافع سرسخت موجوده با چکم شما خانم به نام خدا سلام هاو روی هم من سنم ورد از اینجا برای از اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا برای اینجا ب یک نفر رو دعوت کردید به این برنامه سلامت باشیم من اینو بگم که از شیراز از دختران کرده من از زنجان تنوای اقوام رو امروز داریم و خوشحالیم بابتید من امروز پوشیده اومدم که ببینم دیگه چه بحانه ای دارید نیایید بگید که میخوایید برید لخشید یا چی پوشیدی و چرا پوشیدی با این پوشش اومدم که جواب سؤالاتم رو بگیرم سؤالاتی که من رو وادار کرده قاطعانه بگم از ایران میرم و دیگه پشت سرمم نگاه نمی کنم مچکرم، حرف خیلی روی این حرف هست و ایشالله که بتونیم برسیم به پردازش این حرف هست. شما خانم؟ سلام به همگی، مریم حاجی حسنی هستم.
از شهر گلپایگان، شهر کباب ایران که مصبایران هم ازتون شنیدین. کلامم رو با یک آیه شروع میکنم. سوره نسا آیه نوود و هفت. آیا زمین خداوند وسیع نبود تا دران مهاجرت کنید؟ بالاتر از کلام خدا؟ مچکرم، شما جناب؟ به توقع نام عظمت. به نام خدا عرض سلام و عرض بخیر.
عدب و احترام دارم خدمت مردم عزیز، مهمانان محترم علی زیایی هستم، عمران خونده سابق دانشگاه شریف عرشد خونده امبیه دانشگاه سانتی عمیل کبیر و مدرس دانشگاه، مدرس کنکور دکترها، کنکور عرشد و آزمون بین المدلی جیمت خب من در واقع تجربه خیلی مختلفی چه تو عرصه دولتی داشتم، چه تو عرصه خصوصی و اینجا هستم به امان کسی که قرار در روایت با مهاجرت صحبت کنه و به عنوان مدافع مهاجرت باید صرفتخوانم در جمع شما عزیزم هستم خیلی ممنونم چقدر همه خوشبیان خوشصحبت هستن و همه گی مسلط بریم سراغ سالاتی که داریم من اولین قسمت امورو شروع میکنم مخاطبای عزیز یه خواهشی که دارم میدونم الان کامنت هم داریم میذاریم مثلا برنامه که میبینید قطعا توی یوتیوب کامنتاتون شروع میکنید اینها اینقدر سریع دموالی نباشیم بگید خب بریم سر اصل مدتب و اینها ما باید با تجربه دوست داریم دوستان و اتفاقی که داشتن الان خصوصی موضوع من باید اول تجربه دوستان رو بشنبن ببینم در دنیای افکار فکری و ذهنی اونها چه گذشته و بعد بریم سراغ اون چلنجی که با همدیگه خواهند داشت پس این اتفاق رو تو ذهنتون داشته باشید یک سوالی دارم من از این دوستان این طرف شروع میکنم و این سوال رو میپرسم و بعد هم دوستان این طرف حالا مشابه هم هست حالات سوال اینه از سوگل شروع میکنیم سوال اینه که جرقه رفتن از ایران چی به ذهنت خود؟ تا سی سال دیگه به آرزوهام و به قولی که به پدرم دادم نمی رسیدم به طور مخفیانه شغل نظافت رو انتخاب کردم و متاسفانه متاسفانه انقدر که درامد بالایی داشت برای من با یک سال دوران دانشی با یک سال دانشگامم تموم کردم کار کردم تونستم صاحب خونشم تو سنه 29 سالگی هیچ کدوم از اطرافیان من به این قدرت نرسیدن و من این تلاش رو اگه اونور می کردم می تونستم خیلی زودتر از این حرفا با آرزوهام برسیم به پیشرفت برسنم و حتی خانوادم رو به امکانات بهتری برسنم ولی متاسفانه اینجا این اتفاق با این شرایط افتاد و اطلاعات که به من از اون وردادن من امسال عید انقدر حجوم کانادا توی این استگرام من پر شد اطلاعات که از خارج به دست آوردم و فهمیدم این همه تلاش من بیفایده بود میتونستم برم راحت تر اونجا زندگی کنم باید شاید کلن به فکر رفتم بیافتم و هر یک روزی که من دارم اینجا کار میکنم به ضرر منه چرا که ارزونترین کارگرم من... دنیا توی ایرانه، ارزون ترین کارمند دنیا حقوقش توی ایرانه و من دوست ندارم تو من کشوری کار کنم که ارزون ترین پولو داره تمام زحمت من میده ترجیح همینه که بردم اونور کار کنم با تمام امکانات که در اختیارم رو میذارم شما رتبه سرغمه کنکور؟ متاسفانه بعد چرا نظافت و اینا که خب یه کار در کنار این کار اتفاق برد؟ من یه چیزی که ازت چندنی بود که گفتی حقوق من نظافت چی؟ این ماجرا شی بود از حقوق کارمند مملکت وزارت کاری که تعین شده حقوق کارگرد اگه بخواد دو شیف کار کنه روزای تحتیلش هم کار کنه سه برابر کارمند این مملکته هزینه قضای کارگرد داده میشه هزینه قضای کارمند داده نمیشه هزینه رفت آمد کارگرد داده میشه هزینه رفت آمد کارمند داده نمیشه امکانات هاشیهی مثل شبای ایت حالا ایام تحتیل به کارگرد داده میشه مردم ما میدن این چیزها رو به کارگرد کارمند ما اینا رو نمیده و با اون 7 ملیون پای حقوقی که اعلام کردن هزینه مایحتاج خیلی کچیک از آرزوهاتون رو شما میتونید بدست بیرون چرا تو رشته خودت نرفتی دنبال کار؟ رشته خودم من مربوط میشه به شهدادی، مربوط میشه به فرهنگسرها اقدام کردم حتی تو من چادری بودم، هجابم خیلی شدید بود، خانواده فوقلاده مذهبی دارم و وقتی رفتم راحت بیرونم کردم، گفتم ما کارورزی نداریم ما اصلا قبول نمی کنیم کسی بیاد اینجا کارورزی کنه، کارو یاد بگیره و حتی موردی داشتم که پیشنها داد من اوکی که می کنم ولی در صورتی که با من باشیم تو گل خانواده الان نسبت به این که تو این شغلو داری و این همه سرمایه گذاری رو تو کردن درسته؟ بله بله پدوی کردن من حسابی زحمت کشیدم برای این که من بتونم اون کنکور و حزینه هاشو بدم زحمت کشیدم پدر من سه تا فرزند داشت که باید حزینه های اونها رو می داد دانشگاه رفتن من شهریه داشت من تهران درست کندم می تونستم روزانه شهرستان درست بکنم ولی کنار خانوادم و لویتم خانواده الان با کنششون چی نصفت به شغله؟ من تا مدت ها مخفی کردن ولی متاسفانت دست هم در رفت و متوجه شدن و وقتی پدرم فهمی چی گفتن؟ گفتن توفت اون پولی که از این راه در میاد توفت اون خونهی که از این راه پولش در اومده و فوقلاده باعث درگیری شد که من اون شب اصلا خونه نرفتم و از اون به بعد دارم به صورت مجرد از اون امدیگی می کنم همینم برای من خودش یه موضع درده که درمیده اینکه سلگل حرف های متعدد رو امشب با ما به شرکت گذاشت و بیشتر هم هست یعنی تجربه هایی که داری به عنوان یک خانومی که مجرد و حالا اصلا داره کار میکنه و این فعالیت و با کنش هایی که مردم خانواده حاکمیت به این کار باید اصطادشون دارن نضافت کنن و از اون تحصیل و از اون آموزشی که دارن میدن نتیجه حتی خود استاد نمیدیره برمیگردیم با شما صحبت بکنیم شاهین جراغی رفتن کهی به ذهنت خورد؟ بعد از کلی کنش مدنی کلی فعالیت مدنی فعالیت تشکیلاتی مثلا من که دارم توی شعب عبی طالب زندگی میکنم با هزینه های دانمارک شعب عبی طالب؟ شعب عبی طالب شعب عبی طالب تحمیلی ناخسته ماجور شعب عبی طالب یه همه اون ما می دونیم دیگه که برای سه سال حضرت محمد توی شب عبی طالب تحت فشاره خیلی زیادی زندگی کردهش و آخرون ماجرای مرچه های نرمان شب عبی طالب تحمیلی که خودم تو انتخابشیچ دخل و تصرفی نداشتن هر کسی ارامی رسید واسه من جوان به تصمیم می گره این شکلیه اون یکی می بود می گفته شد اصلا از کجا میدونی؟ یکی دیگه میاد توی تلویزو و میگه نه اصلا مردمو نمیفهمند، مردمو نیازی ندارن بدونم، ما تصمیم میگیریم. بس این ماجرای، این فضای انقدر به این فشار رو برد تا یواش یواش به رفتن فکر کنم.
هر چقدر همین که میرفت کلوتر، تفاوتها رو میدیدم، اون تصمیم سفتر و سختر میشد برام. اینکه بخوام با یه قدرت خرید خیلی پایین، با امکارات خیلی پایین، خیلی هزینه هایی که به هم تحمیل میشه رو بدم، حضوری که اصلا خودم تنتخابشوش دخلی برم. بخش و تصرفی ندارم.
هزیزه که میتونم جایی دیگه برای رفعه هم مکنم هی بیشتر شد. چرا نکنم؟ چرا برای آینده خودم، برای آینده نوادگان همی تصمیم نگیرم؟ این جرقه خورد. هر شده هم که رفت چلوتر، هر شده هم اون امیده نسبت به تغییر، نسبت به اصلاح کمتر شد تصمیم سفتر شد، موجدانه تر شد. تو حالا فکر کنید اون طرف بگید؟ اوکی میشه شرح؟ میشه شکلیه؟ نه. من حتی پینو به طرفم مالیدم که ممکنه خودم نه، فرزندانم هم نه.
نوادگان هم نه. آیندگان هم توی اونور به جایی برسن چقدر عجیب ولی من چون خیلی از این دیاروگره خیلی شنیدم که اگه بابا بزرگم مثلا فلان زمین رو نمیفروخ من حالا فلان کاره بودم و فلان کار میکردم و نمیخوام آیندگان راجعه من این دلوگو کار ببرن که اون میتونست بکنه و نکرد من نمیخوام تاریخ آیندگانم در باره من همچی غذابت بکنم مجبور شکرم شما خانم من فارغ تحصیل رشته حقوقم و در حال حاضر درها آمده شدم برای عرشت خیلی شغلها را امتحان کردم در کنار تحصیل همیشه واسه امرار معاش هم فعالیتهای زیادی داشتم مشاغل مختلفی را امتحان کردم اما هیچ وقت نشد اون چیزی که میخواستم اتفاق نیفتاد همیشه به دلائل مختلفی از شغل هم مجبور بودم که خارج بشم از کار زیاد و حقوق کم گرفته از نگاه جنسیتی به من این زن از این که یک کارفرما توانمندی من رو در نظر نمی گیره انبار باروتی بودم برای خودم که شهادت محصا امینی جرقی شد به این انبار باروت و من رو شوله برکرد به عنوان یک دانشجو فعالیتم رو شوله برکرد فعالیت اعتراضی ما شروع کردم و بعد از دو ماه فعالیت اعتراضی من دستگیر شدم با کل پشتی محتوی کل پشتی من چی کار می کردی تو اعتراضات شما؟ محتوی کل پشتی من به این صورت بود که یه سری بتادی و اقلام کمک های اولیه درش بود که من با اونا به مردم آسیب دیده کمک می کردم. اما خب جرقه رفتن اونجایی زده شد که من فهمیدم حاکمیت نه اصلاح میشه و نه تغییر میکنه و جرقه مهمش توسط مردم کشورم به من زده شد.
وقتی که من از اون ماجرا خلاص شدم، اون درد سرها رو به جون خریدم و آزاد شدم، واکنششون خیلی خوب بود. خوب بود. نمی رفتی خب انجام نمی دادی مگه من فقط برای خودم رفتم من برای شما رفتم برای فرزندم رفتم برای آینده رفتم اما خب کسانی به من می گفتن خب انجام نمی دادی خب نمی رفتی که حقوقشون از منی که اون موقع بهیار مرکز قلب تهران بودم کمتر بود افرادی به من این حرف ها رو می زدن که حتی نمی تونستن رفاه حد اقلی یک خانواده رو تأمین کنن با واقعا این باعث شد که من بیام بشم آدمی که پا فشاری کنه روی رفتن و تمام تلاشش رو بکنه که از مام وطن دور بشه مجبور بچک کردم خیلی ممنونم و شما خانم؟ من الان نرشد رشته حقوقم میدونیم که توی کشورهای دیگه وقتی با این رشته بخوایی مهاجرت کنی خب خیلی سخته و نمیپذیرند یا باید بری اونجا آزمون ممادرسازی بدی چون ما حقوقی که اینجا میخونیم، قانونهایی که اینجا میخونیم همه دنیا متفاوته.
بله. و یک حقوق اسلامی رو میخونیم و باید حقوق بینالبلن رو بخونیم یا اونجا آزمون معادل سازی بدیم و بتونیم بریم. من وارد دانشگاه شدم و روز اول اول استادمون اومد پرسی چند نفر میخوان برن و یک نفر دست پایین من اونجا ندیدم.
با این که رشته سختیه و به سختی میتونیم مهاجرت کنیم ولی همه میخواستن برن. و الان از همین الان که ما ترمه 3 بودیم ولی از همون ترمه 1 بچه ها شروع کردن. الان ترمه 3 این بچه ها این دادگاه های شبیه سازی شده که دانشگاهان تشکیل میدن رو. توی سراسر جونیا بین المللیش رو سبتنام کردن و شرکت می کنند و یاد می گردن دنبال این رزومه سازی هستند که انقدری قوی باشند که کشورهای دیگه بپذیرندشون ولی حالا قسمت اصلیی که بخوام بهتون بگم یک شب من با همراه خوهرم رفتیم بیمارستان و حال به شدت بدفشار به شدت با این و طوری که ما وقتی وارد اتاق پزشک شدیم بعد البته یک ساعت تخیل اومدن گفتن که همین الان نیاز به فلان سرون و فلان دارو داره خب ما هم میریم اونجا تحییل بیمارستانه، داروخونهش باید کامل باشه ما وارد داروخونه شدیم و گفتن چی؟ ما این سرومو نداریم خانم شما اگه میتونی برو جایی پیدا کن هیچ داروخونهی توی اون شهر وجود نداشت که اون داروها رو داشته باشه و من آخرش با تحدید به اینکه من کار شما رو به وزارت بهتاش گذارش میکنم به فلان آدم زنگ میزنم، این کار رو میکنم اومدن بعد از یک ساعت سرومو دادن که دکتر داشت میگفت اگر سروم بهش نرسه و فلان دارو میمیره ولی اینجوری بودن که نه ما نمیدیم برای مریضای اینکه اگر این آدم بدحال نیست، که بدحاله؟ و دکتر بیمسئولیت باید ساعت هشت اونجا میبود، شیفتش برو میشود، قشنگ ساعت نه اومد و با چنان ریلکسی داشت کارش رو انجام میداد که من اینجوری بودم که دوست دارید یک کاری انجام بدی، پزشکی، ولی اهمیتی نمیداد و اونجا من توجه شدم که حتی کادر درمانی که توی این کشورن و قسم خوردن هم حاضر نیستن کاری برای ما انجام بدن، چه برسه ما به مقاصه بالا سر بخواییم نگاه میدیم؟ خب که کهی به اینها نظارت میکنه؟ نه باید وزارت بهترش نظارتی روی پیزشکاش راشته باشه، روی مردمش راشته باشه یا مثلا میان مجووز بدن، دیدیم به خواننده ها چقدر مجووز سخت میدن، اصلا به سختی... ولی الان هر کسی میتونه باشگاه بزنه، هر کسی میتونه ریستوران باز کنه، الان باشگاهی که توی شهر ما باز شده بدنسازی مربی که اون رو کار میکنه، کارت مربیگری نداره و باعث شده تعداد زیادی از افراد دیسک کمر بگیرن، آرتوروز زانو بگیرن و اصلا براش مهم نیست فضای باشکاش به شدت بده و همچنین ریستوران ها به شدت کسیف و اصلا ساندارد نیستن برمی کردیم زیاد توی دیتیله نرو چون این دیتیله کجا میخوای بری شما؟ کوره جنوبی کوره جنوبی آره کشوری که خیلی انتقاد ها سمتش میاد وقتی میخوای بری و میگن که نه تو فقط فضاشو از توی فیلم ها دیدی ما میدونیم که فضاش اون فضایی توی فیلم نیست از این طرف داره بی تی ایس اتفاقاتوی نه هستی و اونجا رو انتخاب میکنی؟ نه اصلا به خاطر رفاه و امکاناتی که داره به خاطر رفاه فهم کنیم من ممنونم شما بفرماییم خب مرسی جرقه ای که تو زهن من ایجاد شد من مخواهم یه کلیدواجه بگم امید من علی زیایی، شاید در وحله اول فکر کنید آقایین شریف خونده دیگه شریفیه جوهشون کلن همینه دیگه میگن آمارایی که از بیرونم میاد از صد نفر نه ود نفرشون رو مهاجرت میکنن میرن نه واقعیتش اینجوری نیست من مسیری که الان انتخاب کردم به زعم خودم همه مودل کاری کردم تو این 27 سالی که از خودم رو مگرفتم همه مودل کاری کردم از کار دولتی بگیرید، تو سازمان راه داری سال آخر در واقع لیسانس کار میکردم کارهای خصوصی بگیرید، تدریس داریم می کنم اما یه چیزی که توی ذهن من جراغه زد حالا جراغه اصلی رو می خوام بگم مستندی بود به اسم میراس آلورتا می کنم حالا شاید خیلی از دوستان دیده باشن در واقع اون مستند رو با دیدن اون در واقع مستند یه جراغه توی ذهن من ایجاد شد که آیا ایران اون آرمان شهریه که من می خوام یا اینکه نه در خارجات کشور میتونم در جستجوی یک آرمان شهری باشم و این یک جراغه ای بود که من بیا می کم عمیق تر فکر کنم کنم واقعا که آقا آقای علی زیائی شما الان اینجا نشستی رفتی این کار رو امتحان کردی این مسیرم رفتی این مسیرم رفتی خروجی چیه از این کارا؟ آیا فقط از بعد اقتصادی در واقع داری میگی باید مهاجرت بکنم از بعد اجتماعی داری میگی یا حالا هر بعد دیگه ای که وجود داره و جراغه داستان من اینجا بود نه اینکه بخوام بگم صرف جویی که توی شریف وجود داشت که بچه همه میخوام برن که شاید الان اسمش رو میذارم فرار که همینجوری هم هست حالا با هم دقیق تر و این داستان منه علیه است خب شما الان دانشویه؟ من دانشویه الان دکتره هستم دکتره هستیم و داری برای کجا چیز میکنی؟ شیفت میکنی؟ من سال ۱۸ پذیرش گرفتم از دانشگاه یو سی الی ای دانشگاه هفته دنیا تو امریکا کالیفورنیا که کشور غیر دوست و غیر برادر بیزامون سادر نشد زمانهای ترامپ بود الانم میخوام در واقع ماجد دادن انصراف بدم و پذیرشی که در واقع گرفتم دانشگاه یو بی سی فعلا پذیرش گرفتم کانادا و حالا یه چند تا دنشگاه دیگه تو هم بکنم ممنونم این طرف دوستان سوالی که از شما دارم اینه که شما ممکنه بینیتون نباشه ممکن باشه شما تجربه مهاجرت رو داشتین نداشتین برامون یه روایت کتایی داشته باشین از اتفاقی که بوده این جرقه برای شما هم خورده نخورده پانتا بله منم چند سال پیش تصمیم من بیشتر برای این بود که مهاجرت بکنم و یکم برای اینکه بتونم این تصمیم رو محکم ترش بکنم تصمیم گرفتم که یه چند ماهی رو برم خارج از کشور و حالا شروع کنم به تجربه کردن تجربه های مختلفی هم داشتم مثلا یه کرسی رو توی هولند گذاروندم برای اینکه با فضای دانشگاه زندگی خوابگایی عاشنا بشم بعد از اونم یه دوره رفتم توی کمپ پناهنده ها توی یونان به عنوان دافتلب شروع کردم کار کردن که یکم با فضای پناهندگی هم نزدیک ترمه جدی تر، ملموس تر آشنا بشن.
که البته اینو من از همین اول تفکیک میکنم. فضای پناهندگی با فضای مهاجرت کاملا متفاوته. ولی دو تا چیز رو من تجربه کردم که باعث شد تصمیم بگیرم که ویزان رو تمدید نکنم برگردم و اتفاقا اون طرفی یعنی یکم اینطوری باشم که یکم نریم ببینیم داره چه اتفاقی میافته.
یکیش بحث احساس قریبگی بود. یعنی توی اون تایمی مقصد که خوابگاه بودم خیلی فضا خوب بود، همه چیز اوکی بود، محبتی خود، دانشجوهای باحال بعد از کلاس بچه ها جمع می شدن ولی انگار برای من این طوری بود که ای کاش همه اینا بود ولی با اون آدم ها و ریسورس هایی که من می شناختم و با اشان احساس نزدیکی بیشتری می کردم و من یه شکاف جدی رو اونجا تجربه کردم هرچند که خب تجربه کتاه بود، خیلی وقتا با گذر زمان این تغییر می کنه ولی این شکافه اونجایی همیختر شده شده که نه وقتی که برفتم یون دونان ما یه سری دافتلب بودیم با هم توی یه خونه کار میکردیم و خب در واقع توی خونه زندگی میکردیم محل اقامت همون یکی بود و خب آدم های مختلف از جای مختلف دنیا ولی ویژگی های مشترک زیادی با هم داشتیم که اصلا باعث شده بود که ما اون نقطه دنیا اونجا با اون هدف قرار بگیریم همه هم با هم انگلیسی حرف میزدیم یه شب ما نشستیم شروع کردیم برای همدیگه جوک تعریف کردن خیلی برای من جالب بود که فقط آدم هایی که از یه کشور بودن به جوکه هم دیگه میخندیدن. این برای من خیلی اتفاق معنیداری بود از این نظر که انگار موضوع خیلی فراتر از زبانه.
چقدر جالب. نه یعنی این برای من یه معنی از شکاف آورد که انگار دیگه اون جایی که جوکه میشه فهمید که ما داریم راجب یه تاریخچه مشترک حرف میزنیم، میشه یه فاصله بین تو و اون جامعه میدازه خب این برای من موضوع بود ولی از اون مهمتر وقتی که با پناهنده ها شروع کردم از نزدیکار کردن یکم اصلا اون موضوع هوملسنس بودن یعنی جا نداشتن جا به معنای خیلی واقعی یک کلمه تو یک جایی داشته باشی برای که بتونی توی زندگی بخوایی منظورتون هوم هست منظورتون هوم هست منزل یه جایی که به تو فضا بده برای که تو رو دربر بگیره و اصلا موضوع خاک یکم برای من معنی پیدا کرده این خاکه اصلا چیه؟ چی کار میکنه؟ یعنی چی؟ تجربه آدمها رو وقتی که توش هستن چجوری تغییر میده؟ چجوری وقتی که تو میتونی بگی این خاکه منه چه حسی داره؟ پا تو جراگه رفتن برای خودتم ایجاد شد؟ یعنی به این واسطه بودی یا نه؟ تو صرفم رفتی کمک کنی؟ تو هم بودی آدمی که نامید شد و چیه نه؟ اصلا رفته بودم که تجربه کنم که ببینم برم یا بمونم یعنی اول ذهنیت من به سمت رفتن بود و برای من هم اصلا این طریق نبودش که که بگم خب من دلم برای خانواده هم تقییم شده دلم برای دوست هم تقییم شده دقیقا همون موضوع خاک هستم برای من معنی دار شد که چجوری نداشتن یه سرزمین یعنی تو وقتی که با پناهندهی رو برون میشه که برای من تعریف میکنه که من رفتم مدرسه یه بچه میاد میرفتم مدرسه برگشتم کل خونه ساختمون دیگه نیست با خاک یک سان شده و این چجوری میاد تأثیر میذاری یعنی میخوام در واقع به این برسم که وقتی که اون موضوع خاکه برای من یه معنی پید اون وقت این مهاجرت نکردنه و تلاش برن که یکم ست داشتم فهمی کردم بسنا بیاییم یک کمپین نبه مهاجرت بزنیم توی این موجی که داره راجب مهاجرت را میشه خواب رو تعریف خونید؟ ببینی سؤال خیلی خوبی آها برای هر کسی ممکنه یه معنی داشته باشه از دید خودتون من خواب رو به عنوان یک جایی انگاهی خیلی یعنی من ملموس و فیزیکی دارم میبینمش اون احساس مالکیت و تعلق میکنه یعنی میتونی به یکی من ریشم توی اینه و این کاملا برای من از حاکمیت جداهی از ترقیتون از مهاجرت چیه؟ بیرون رفتن دقیقا بدن رو اصلا یکی از چیزایی که من میخوام راجبش بیشتر حرف بزنم حالا هر زمان که فرصت بشه اینه که این بدنه در مهاجرت داره میره از این خاک بیرون یعنی همه چیز کاملا فیزیکی و اینیه نگهشتان مرسی از صحبتات شما جرقی رفتن به زنده خورد نخورد من خیلی پررنگ اگه مثلا هفت اش ده ساله پیش بود شاید من الان اون طرف بودم خیلی دنبالش بودم من یه آدمیم که خب یه ذر بیزنسی هم نگاه میکنم این مادر شیش ماه چی بوده؟ شیش ماه این بودش که خب خیلی زود من شروع کردم به سر کار رفتن یعنی از پونزه شونزه سالگی با این که خیلی هم نیاز مالی نداشتم دوست داشتم کار کردن رفتم خانوادم خیلی موافقه کار کردن نبودن مودنم فقط درس بکنم یه خانواده کارمند مادر فرهنگی پدر توی یکی از وزارتخانه ها مشغول البته خیلی حالا مثلا شغل مهم میداشته باشه یک کارمند متوسط و همش فقط درس بخون درس بخون که قطعا تو دهشتسی همه این شکلی هست ولی دوستشم کار کردم ولی رفتم درسرم خوندم هر محارتی که لازم بودم یاد گرفتم حالا باید تجربه هم به دست میابردم یه جاهایی یه سری معوانه مثل پارتی و اینا که نداشتم جلومو میگرفت یه جاهایی اون قوانین درستی که نیست به اواقع عذیت میکرد این نابرابری ها خیلی عذیت هم میکرد و یه چیزی که جالب هم هست تو صحبت همه دوستان بود که منم اون موقع داشتم این بود که فکر می کردم یک شرایط بیرونی باید باشد که من داخل اون بتونم رشد کنم و تو اون شیش ماه چه اتفاقی افتاد؟ طرز تفکر من عوض شد. گفتم خب اوکی شرایط بیرونی خوبی برای من توی ایران وجود نره پس من باید برم.
یه ماشینی داشتم با دسترنج اون چند سال کار کردنم گفتم این اتاشو به لقاهش میبخشم اینو میدم و میرم. فرارم نمی کنم یا مثلا غیر قانونی و اینا برم. نه.
تو سربازی من رفته بودم. خب ایدی اوکی؟ میتونستم برم و برگردم صحبت سر اینه که یه مقدار یا لحاظ احساسی حس کردم که به خانوادن وابستگی خیلی زیادی دارم این اول جلوم رو گرفت برای رفتم و توی این کشوقوست رفتنه که داشتم تحقیق میکردم آجانس های مهاجرتی و اینا رو بررسی میکردم نه با حالت تحصیلی مثل شما البته این موضوع رو توی این چار عزیز دیدم که دنبال شرحت بیرونی هستن نه اینکه شرحت رو بسازن این توی کلام شما نبود توی اون تاریخ تصمیم گرفتم که شیش ماهی با این شرایط ولی نگاه به هیچی نداشته باشم فقط کار کنم و اونجا بود که اتفاقات اونجا نقطه عطف زندگی من بود که متوجه شدم نه خیلی میشه در واقع اینجا هم رشت کرد اگر به نوع دیگری ببینی و برای من این قضیه مهاجرته یه دقدقه شد مخاطب من میخواد بیشتر با درستار بگیره کلیگوی نشه دیتیل به همون بده شما کجا رفتین؟ اصلا رفتین یا جایی؟ برای آلمان اقدام کرده بودم اون موقع نزدیکی 60 ملیون تومن باید حزینه می کردی که بری شما حین کارا بونترف شدید بسطه از اینجا بودم دیدم که اولا وابستگی به خانواده دارم ما پسرها هر کاری میکنیم اون شش ماهی که گفتی جواب داد درست بله چسبیدم به کار نتیجه هره گرفتم ولی بعد از اون کلن مدافعه این شدم که بمونیم و بسازیم و حالا در موردش بازم صحبت کنم خب یه چیز تو مصاحبه به من گفته بود حالا من میگم شاید کلیگوری از بخشهای مختلف گفت شاید این به شما انتحار پیدا نکرد آقای متحری از این زمان که با من مساوی کرد گفت آقا من یه قراری با خودم گذاشتم گفتم من شیش ماه در ایران میمونم و اگر تونستم که به اون کاری که میخوام به اون شغلی که میخوام برسم به اون اتفاقی که میخوام رقم بزنم که میمانم اگر نتونستم میرم این برای ما یه ذره هم جالب بود هم فانتزی بود همهجوره بود یعنی اینجوری بودیم که بیانیم ببینیم بخش عقلانیتش بخش آرمانگراییاش چقدره مرژان برامون بگو تو تجربه ماجهت داشتی نداشتی؟ چجوری بوده؟ بچه ها من الان بهتون بگم تب دارم میدونن یه درجه میخرنن از داروخانه میارن میذارن زیر زبونم میگن تبت سی و هشت و بودو بریم بیمارستان اگه بهتون بگن فشارم پایینه میگن بیا یه درجه بذاریم ببینید فشارش افتاده یه آبقندی درست کنیم اما وقتی ما میگیم جونم به لبم رسیده کی میخواد بگه معیار و سنجش اون جونه چیه؟ آیا کار کرده؟ در شهن خودت نیست؟ آیا مثل بهنام؟ درست میگم اسم تو؟ شاهین آیا مثل شاهین اینه که میخواد نوادگانش حالشون خوب باشه؟ آیا مثل تو سنا؟ کسی نبوده درک کنه کار بزرگ و عرضشمند تو؟ یا مثل تو پرپر شدن یه عزیز بوده؟ یا مثل تو کسی نمیتونه استدرکت کنه حالت چقدر بده؟ پس ما اون جون به لب شدنه رو هیچ کدوممون نمیتونیم بفهمیم چیه من مهاجرت کردم. من رفتم بلژیک.
برسیه شدم. با ماشین اومدن جلوی در فرودگاه دنبال من. من رو بردم توی سویت خوب.
دولاراس شدن جلو. چی برسیه شدی؟ برای یه چیزو توی حوش مصموعی. حوش مصموعی بود؟ یه روباتی ما ترایی کردیم.
یه تیمه چهار پنی نفره بودیم. زنده یا به زیر دریایی بود. تحصیلی یعنی رفتی اینجا؟ بله من تحصیلی رفتم. و بچه ها میدونی جونم کجا به لبم رسید؟ من یه روز رفتم پر.
پارک فکر کردم ایران خودمونو دیگه نشستم که گوش کنم زبان هولندی و آلمانی خیلی سخته زبان بلژیکی خیلی سخته و من دست و پای شکسته انگلیسی بلد بودم من رفتم توی پارک نشستم گوشم آدت کنه که چی میگن دیدم یه بچه ای افتاد طبق هممون الان یه بچه ای شهر ساله بیفته اینجا چی کار میکنیم؟ میدویم ما یاد گرفتیم که بودویم ما تو خونمون اون داییدنه ما بلد شدیم که دست همدیگر رو بگیریم خودتون اگه یه بچه بیفته نمیدوه کسی هست اینجا؟ یه بچه بیفته با لجه؟ خب پس فرهیت و مهاجرت خیلی خوبه من دویدم این بچه رو گرفتم نازش کردم نشوندمش رو سندلی دیدم پولیس من رو برد پولیس من رو برد چرا؟ و من فقط میگفتم I don't understand من نمیفهمم شما دارید به من چی میگید من و رئیس دانشگاه اومد، رئیس خوابگاه اومد و در آخرم به زبون انگلیسی گفتن تو قلط میکنی دخالت میکنی تو کار دیگر به دون اجازه حق نداری، حتی محبت کنی به دون اجازه حق نداری حرف بزنیم ما اومدیم اول اینجا خواستیم با هم معارفه کنیم گفتن اجازه ندارید معارفه کنیم حالتون چقدر بد شد این اجازه رو هر روز و هر روز و هر روز داریم من به تو گفتم حرف بزن به تو گفتیم بفتم حرف دارم ولی شما این اجازه رو ندارین میدونید کجا جونم به لبم رسید؟ من دخترهای حرف من رو خیلی دقیق تر لمس میکنم ما آغوش پدر رو خجالت میبینیم ما بابا همون رو بقل نکردیم ما بابا همون رو یه تولد یه شب یلده یه شب اید بوسیدیم بغز اومد توی گلوم بقل بابامو خواستم میخواستم همه چی بره بودو هم بیان بابامو بقل کنم برادرامو بقل کنم این خاکه خاکو فهمیدی چیه؟ این که بودوم برم توی اورجانس بگم میشه به من کمک کنی؟ این خاکه خب همه جای دنیا همینه یعنی فکر نمی کنی کشورتو اشتباه انتخاب کردی؟ میدونی یه جنوبه ایترگاه یعنی شما اگر توی کانادا بودی میدونی که کشورهایی که ایرانی ها زیادن میخوای بری آمستردام بری کانادا بری کالیفورنیا بری شاید این احساس غربتی که داشتی کمتر بوده چرا؟ چون شهرک اصلا ایرانی ها داره دیگه شما میخوای تدائی کنی هستی که بچه بچه بیفته کسی، یعنی بودوی سمتش خب شاید کشور رو تو اشتباه انتخاب کردی یا اگه میگی احساس غربت کردم احساس غربت خب این جزب فکر کنم بدیهی ترین دلیل هایی که یکی میخواد بره خارج میگه آقا این سابونو شما به تنم میمالم حالا شما رفتی اونجا میگی اینو خب اینو که از قبلم میدونستی بگذار بهت بگم حجابت رو بشه بشه بذار دیتیلش رو بگو حالا که رفتیم بچه ها ما هممون شمال رفتیم الان یه قریبه بیاد اینجا بگه از کجا بریم شمال یکی میگه از حراز برو یکی از میگه از چالوس برو غیر از اینه؟ یکی حالش تو حراز بده میترسه اون کوهه بریزه سرش یکی حالش از چالوس اون پیچ پیچا بده پس تو نمیتونی تا وقتی که چیزی رو لمس نکردی بیا اینجا بشینی به گشتباهه من تو کشهر خودم لمسش کردم منم کردم چرا میگی اینجا باید بشیم نه باید بشیم اونجا اینجوریه ببین تو به من گفتی کار خدمتی انجام دادی من روانشناس بودم بار بر بودم من روانشناس بودم بلد نمون ارتباط داشته من روانشناس بودم بار بری کردم اولین بار دارم میگم شاید پدر و مادرم ندونم دلم خواست بگم چون حالتون بده ولی دو نفر تحقیرم میکردن نفر ثوم دستمو میگرفت بچه اونجا کسی نیست دستتون رو بگیر اینکه من یک کشور قریبه و یک کشور خارجی احساس قربت کنم تا اینکه تو کشور خودم باشم و با همین اوضاع که شما میگی باید کسی ما رو در آقوش بگیره و بلند کنه بزنن برم پایین من ترجیم میدونم برم اونجا سختی های اونجا رو هر چقدر زیاد به جون بخرم آخه یه چیزی که واضحه شما میدی یه کشور اپلا میری اونجا زنده کنی خب کسی نیست دورو برد معلومه چه انتظاری که یکی بیا دست من رو بگیره خب اینو میدون با علم به این شما رفتی به نظرم دلیل قانون کننده اینیست از هم میدونی من بیشک صحبت خانوم مرگی مریم اگه اشتباه نکنم صحبت خانم مریم به شدت وابسته به خستگیه این صحبتی که شما گفتیم به قدر دردناکه که بیشک نشان دهنده تجربه نکردنشه من یعنی تقریبا نمیشه باور کرد که یک نفر در یک ساختار اجتماعی از لحاظ روانشنسی آرام بزرگ شده باشه بعد این شدت و با این اطمینان چون این جمعه ای دیگه من چیزی که میبینم اینه که توی این کشور از لحاظ تحصیلی از لحاظ شغلی و از هیچ لحاظی امکان پیشرفت وجود نداره یه لحظه شما راجب کنکور بیا با هم صحبت کنیم همینو میگم هیچ کس از من بیشتر زخم خورده آسفرین واسه هم میخوام باشون کنیم که بچه های ما الان کنکور دادن و چقدر تفاوت دارن با بچه های سمپاد و فرزانگان و چقدر قبولی ها من توی کلاسی هم توی دانشگاه که فکر کنم من و فقط دو سه نفر دیگه توی یک مدرسه دولتی وارده اونجا شدیم و همه سمپاد فرزانگان اصدادهای درخشان تیزخوشان یا مدرسه قرن دولتی دلیلی سخت میشه از اینجا اومد بالا چرا اینطوری فکر میکنی؟ حتی توی یه سری شهرستان های کچیک مثل شهر من وجود نداره مدارسی مثل سمپاد و ارزانگام و تیسو جان که تو حتی بخوایی سبت نام کنی فیون و باید از شهرت خارج بشی و خب خانواده ایرانی که برای همه شناخته شده است و امکان خروج از اون شهر رو نداره شما بود میخواستی بیدی کوره فقط من اینو بگم شما بود میخواستی بیدی کوره و کنکورو هم گفتی خیلی جالبه مگر رجیزه بدی من یه کلام بگم و باید برسیم به معرفی دوستان خیلی خوبه قشنگتر نگاه کنی به این موضوع توی کوره اتفاقا ایکی از بزرگترین کشورده که حالا از خودکشیه پسند از کنکورو دارن به خاطر فشاری که هست حالا من اصلا کاری به خود کوره نمیتونم و یه سوال کی گفته اصلا راه بالا رفتن توی ایران از طریق تحصیله یکی از سخترین راه ها از کدور راه ها اتفاقا اون چیزی که پدره ایشون بوده توی بازار زنجان یکی از بدترین راه ها درس خوندنه ببین شما تهش لحاظ تحصیلی هر چقدر خوب باشی نهایت مثلا میخوایی پوست دولتی خیلی خوب بهتر درس نخونیم دوازده سال به ما گفتید درس بگیم دوازده سال عمرمونو گرفتیم بچه ها سوگل یه جمله داره در برای درس خوندن به من چی گفتی با؟ به من گفتن که درس بخونید دانشگاه برید من این رو انتقال دادم به پدرم دوازه سال عمر من رو گرفتید چهار سال تو دانشگاه عمر من رو گرفتید نتیجهش منفی بود کلاس زبان رفتیم کجا من؟ جواب گرفتیم بچه همون دارن کلاس بیرون میرن کلاس ورزش اون همه دولت هزینه کرد ما کلاس ورزش داشته باشیم چند تا استداد ورزشی هم مدارس همون اومدن روکی به خوهره درست داریم بچه ها یه لحظه سوگل خواهی کنم خوهر من دهه هشتادیه خوهرشو بگی خوهر من دهه هشتادیه ۸۸ متولد شده امسال کنکور داد بهش برگشت هم گفتم برای آیندت یه فکری کن یه ایده یه کار یه رشته یه چیزی گفت شما رو دارم میبینم الگوه هم شمایید سکوت کردن جوابی نداشتم جوابی دارید به من برید من امشب برم بهش بگم من برای شما جواب دارم بفرمایی خیلی کتاه تجربهشون ناقص مون برم سراحه سوال بعدی آقا بهتران شاکری تجربه اول شما بذار تموم کنی بعد میرسیم بدیمیسیم یاد داشتیم بعد بدم جمعیم شما تمومش کن بچه ها یه جمله هم شما داشتی فقط این رو بگم و تموم سی ثانیه هم طول نکشه اوباما می اومده مسائل خصوصی دولت و سیاست رو برای دوستاش تعریف می کرده نه به خاطر این که اونا علم سیاست داشتن من روبروی شما وایستادم ولی به موقعش پشتتونم محکمتر از کوه پشتتونم سورستون کجاست؟ او آماد؟ میگم بهتون پیدا میکنم تو همین چیز بهتون میگم انتراک بهتون حتما این رو میگم نه برای این که یه ببخشید من باید این رو بگم من دارم داستان دروغ تعریف میکنم کلید تو بردار قلا به تو بگیر نه خواه به من بگو داری دروغ میگی نه من جسارت نکردم من نمیگم دروغ گفتیم من یه چیزی بگم من خواهشی که از همه بچه ها دارم نه بدون علم کسی رو تشفیه نه تشبیخ کنیم برفتن، نه تشبیخ کنیم بموندن اگر داریم صحبت میکنیم مستند و آمار بگیم از کجا اومده اون چیزی که باید برداری رو بردار ولو پدر من میگه دشمنت داره حرفی رو میزنه دشمنت ناموست رو، وطنت رو، خاکت رو اگر داره بهش تجاوز میکنه حرف درستی رو میزنه حرفه رو ازش بردار، خب؟ بچه ها نه به خاطر این که صحبت کنه اوباما میخواسته صدای خودش رو بشنو خیلی خوبه که جمعیم پنج نفرید همه تونم موافقه رفتن مطمئن باشید کوله هاتونم بسید گوشین با این تقدتون اما امشب بلندتر صحبت کنید رساتر صحبت کنید که خودتون بشنوید آیا واقعا میخواین برید؟ آیا واقعا بوم بسته رسیده؟ آیا واقعا جونه به لبتون رسیده؟ دعای هممون بدرقهی راهتون اما گوش کنید یه امشب رو گوش کنید به حرف های هم دیگه نه قضاوت کنیم ما جبه مخالفه هم نیستیم ما جنگ نیمدیم ما میدیم حرف بزنیم و من باید یه چیز رو سنا تو چشمت بهت بگم قلط کرده کسی که به من به تو به ما میگه هجابت باید چجوری باشه من هنوز این رو سری رو سرم نمیتونم درست ببندم بعد از سی و اندیس تال هجاب داشتن هنوز این رو نمیتونم رو سرم درست ببندم پس قلط کرده کسی راجبه هجاب من و تو شرایط همینه نه اصلا برای من هجاب مطرح نیست من شخصا حاضرم اینو محکمتر نگه دارم ولی تو رفاه زندگی کنم من حاضرم شخصا هجابم رو محکمتر نگه دارم اما وقتی جایی رفتن ازم پوسته پارتی نخوان به هم نگه با من رابطه داشته باش من استخدامت میکنم من شخصاً حاضرم اینو این شکلی کنم ولی از من برای تواناییم استفاده کنن اگر فکر میکنید که من درس خوندم که با درس به جایی برسن و بگم خیلی من ریستوران داشتن رو تجربه کردم من آنلاین شاپ زدم من دوتا مدرک فنی هرفهی آرائشگری هم دارم من همه کار کردم و نشد و این وضعیت من سنانیست شاید ستها نفر در ایران وضعیت منو دارن من به عنوان یک آرائشگر سختیه کار یک آرائشگر رو دیدم به عنوان یک آدمی که ریستوران زده بود سختیه کار رو دیدم به عنوان یک کسی که بوتیک داشته و بعدش آنلاین شاپ داشته سختیه کارش رو دیدم و بعد با رشته حقوق باید بشینم سالها آزمون بدم که آیا اگر این نسل سنباد و سهمیه تموم شد من به جایی برسم حالا شرایط اینه یعنی اگر این خودکار به قول آقای حسینی اگر این خودکار جای بچه شهید فرزند شهید بره سر جلسه کنکور رتبه میاره ولی من نه ولی من نه یعنی شما میبینید بانک تجارت الان بگم که بحثش هست بانک تجارت چند وقت پیش آزمون بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو بزرگ رو ب یه چیزی که گفت، اوکی، بحث نگاه جنسیتی که یه ذره آزارت داده به نظرت این نگاه جنسیتی فقط توی ایرانه، یعنی توی هر کشورهای درجه یه که پیشرفتن به این یاد بحث ادعا میاد وسط، وقتی مدعی هستیم که کشوری اسلامی آره از هر چیزی مدینه فازله این کی این ادعا رو داره؟ خیلی ها، من برای شما منولوگ هایی میارم، دیالوگ نه، منولوگ هایی میارم که ادعا میکنن ما در مدینه ی فازله زندگی میکنیم اینگار ایرانی که من زندگی می کنم ایرانی اونجا نیست تویی که مثلا ادعای کرد بودن داری و خیلی من حال می کنم که توی کشوری زندگی می کنم این قوم کرد است و در این وجود داره من با خیلی از این هم کلامم اتفاقا تو و امثالتو نباید ول کنید برید ما باید ول کنیم بریم من اهل تسنان باید ول کنم برم رای حلش گفتنیم این درگی مجلس جایی دارم وقتی نمیتونم به عنوان یک زن و به علاوه به عنوان یک اهل سنت غازی بشم من اهل سنت باید برم میگن کشور برابری و برادری ولی من برادری و برادری از این گفته ها سنه جان من به گفته ها کار ندارم گفته ها رو ما باید عوض کنیم ببین اگه اون سندری خالی باشه آقای بهنام یه فکتی بده بعد بریم روی چیز بهنام جان اینجا مختصر بگید که بعدش بچه ها دلائل رفتن تون رو جامعه رو هر صحبتی داریم میگید و میریم سراغ فکت های شما یعنی بچه ها دلائل رفتن تون رو میگن و بعد شما فکت میدیم و با همدیگه بحث میکنیم ایشون هم قرار بود جواب الهه ای من رو بده بهنام بگه و بعد شما مهاجرت یه پدید طبیعیه در طول تاریخ بوده هست مختص فقط به ایران نیست همه کشورهای دنیا یه اتفاق داره میفته اشتباهه اصلا یه شخصی بیاد بگه من میخوام جلوی مهاجرت شما رو بگیرم چرا الان من اینجا هستم؟ به خاطر اینکه وقتی میبینم فضای جامعه رو وقتی میبینم طب مهاجرت تو کشور انقدر قوی شک گرفته وقتی ایشون میگه تو دانشگرده ما استاد سوال میپرسه کدومتون میخواید برید؟ همه دست میگیرند. یعنی طب مهاجرت اینجا یه جایی، یه جای از کار مشکل داره و این مشکله رو من اسمش مهاجرت نمیگذارم توی ایران، داره فرار اتفاق میفته. فراری که من میگم با فرار شما متفاوته. فراری که من میگم یعنی اینکه مهاجرت که داره توی ایران اتفاق میفته بر اثر عدم اطلاعات کامل از اون طرفه. تو منطق میگن ها الان من و شما هممون داریم تو ایران زندگی میکنیم هممون مشکلات ایران رو داریم میبینیم با پوست و استخونه ما داریم مشکلات ایران رو لمس میکنیم اینایی که شما گفتید من صد برابر بیشترشو میتونم بگم من و شما یه جوه مشکل کار رو میبینیم مسکن رو میبینیم آلودگی رو میبینیم عذیت و آزار رو میبینیم اشرف مخلوقات بعد اون هم جنس زن عذیت و آزار رو که اتفاق میوفترم میبینیم همه اینا رو میبینیم میبینیم این طرف مشکلاتی داریم ولی بزرگ واران اشکالات که این طرف وجود داره این دلیل بران نمیشه که من برم اون طرف خوشبخ میشم اون موقعی مهاجرت ما مهاجرت طبیعیه اون موقعی مهاجرت ما اسمش مهاجرت نفرار که به همون میزانی که من اطلاعات از ایران دارم مشکلاتشو میدونم لمس کردم از نزدیک لعقل یک سال وقت بذارم برم اون کشوری که میخوام بهش مهاجرت بکنم اطلاعات ازش به دست بیارم تک تک جملاتی گفته نوشتم مگه شما نمیخوایی بری کوره جنوبی جوونای کوره جنوبی لقبی که به کشورشون میدن فکر کنید چیه اینو میشه جواب بدید جوونای کوره به کشورشون میگن جهنم کوره چرا اینو میگن بله بله مستندی هست اتفاقا با همین اسم مستندی هست میروی با جوونا صحبت کنید بذارید اطفاق میخوام علت مهاجرت شما وحث درس رو گفتید وقتی آمارا رو بررسی میکنیم بیشترین آمارا افزوردگی و خودکشی اطفا مال همین کشور های توسعه یافته هست کوره جنوبی جاپون جزه صدران یعنی سی و دو هزار نفر توی یک سال خودشون رو میکشن سطح علمی دانشگاه هاشون رو بررسی میکنیم میخوام به همین برسیم یکی از مهمترین علت هایی که خودشون رو میکشن اطفا همین کنکوره به خاطر درس خوندن یعنی میتونم بهتون یعنی یک نموطی اسم همین میخوام بگم چرا اسم این محاجرت نیست چون میدونی تو ایران مشکله بحث تحصیلی و کنکور وجود داره دانشگاه های ما شرایط خوبی نداره ولی نمیدونی اون طرف شرایطی چجوریه اون جوان هارو با آشون مصاحبه میکنن از کوره جنوبی میگه که اولین آرزو چیه؟ میگه فقط میخوام از این کشور فرار بکنم بعد میگه چرا کاری تو زهنته؟ دختر خانوما میگه مهاجره از طریق ازدواج همون کشوری که شما میخوایی برید از دختره کشور خودمون بپرسیم همینجا از پسره همین کشور هم بپرسیم الان میرسیم به این الان خیلی خوب شده میخوایم بگیم که شرایط کرن مثل ماست اما الان قبلش این تو زمین ما نبوده توی اسفهان دختری بعد از کنکور اومد بیرون گفت من قبول نمیشم بعد از کنکور همون سالی بود که من کنکور دادم تقام 402 خودش هر پشت ما پرد کرد پایین اتفاقم مرد جواب کنکورش اومد رد پشت درخواه شده بابرا اینا عشق باید بریزیم ولی حرف من اینه من میگم که ما داریم میگید اونجا زیاده، اینجا هم زیاده، شما میگید اونا میخوان فرق کنن، اینا هم میخوان فرق کنن یه خط هایی وجود داره، من این خط ها رو بگم ببینیم که حرف من درسته تو روان شناسی، دلیل اصلی مهاجرت، الزامن قشنگی، مقصد ممکنیست بعضی وقتا دافعه این جامعی خودمونه.
پس نیاییم دست بذاریم که حالا اون ور بده فلانه. آقا خوشحال این رو هم بدونیم. ولی دلیل اصلی ما چیز دیگریست.
این میگن فرا، فرا یعنی همین که من... آره من اسمشو میخوام هم ندارم. ببین. شجیر مایی درست کنیم.
آقای شاکلیت هم درست داره. تو روانشناسی قسمتی وجود داره. بهش میگن روانشناسی کم بود.
روانشناسی کم بود چی میگه؟ میگه مشکلاتی که من دارم. شخصم، خانواده هم داره، جامعه هم داره بیشین انگاری می کنم چون دارم لمس می کنم، چون دارم هر روز می بینم پارتی بازی ها را می بینم مشکل مسکن را، می بینم مشکل آلودگی را ولی از اون طرف خانواده ها را می بینم، افراد دیگر را می بینم ظاهرشون را نگاه می کنم این بیشین انگاری از طرف خ��دمون مشکلات که داریم از اون طرف اون مشکلات رو نمیبینم بچه ها مسئله کار مهاجرت ما مسئله ازدواج نباشه از طریق فرار یعنی دختر خانم هایی که ازدواج میکنن علتش اینه میخواد فرار بکنه از خونه پدری به خاطر محدودیت هایی که وجود داره به خاطر مشکلات که توی خونه وجود داره برای همین اولین نفری که میاد خواستگاریش جوابه اوکی رو میده چرا؟ چون فقط هدفش نه که از این خونه بره برای همین من میگم مهاجرت توی ایران توی جوان ما فراره فقط چون خسته شد میخواد فرار بکنه ولی چرا 90 درصد این دختر خانم رو بعدش طلاق میگیرن به خاطر اینکه بد بودن خانوادشون بد بودن شرایط که توی خانوادش وجود داره علت این نیست که اون مرد که اومده تو رو خوشحال بکنه ایران مشکلاتی داره من اگه بخواد بخوام بگم هزاران مورد تفضیلی را گیرش نمیشه که اون طرف بود. خیلی ممنونم.
آشانو تجربه مهاجرت داشتی یا نه؟ میخواد سریع بگم. خیلی من تجربه مهاجرت نداشتم. خب مچکرم. بچه ها الان اومدیم به بحث اصلیمون از تجربه مهوری و تجربه ها شعیر اونها اومدیم بیرون ولی یه سری سوالات از تجربه شما من دارم که بعد هم میپرسم.
میریم سراغ سوال اصلی و شما میتونید فکر بدید و وارده بحث ما هم دیگه بشین. هیچ اشکالی نداره. روک و بی پرده باشین با هر کسی. میخوایین حرفی داشته باشین. اتفاقی باشه.
همینجا همینجایی کار من فکر میکنم قسمت مهمی از داستان در آمد و موضوعات مهم اینجا مطرح شده که تک به تکشون قابل بررسی هست از دست ندیم فرصت رو همینو میگم دو دقیقه به من فرصت بدین اگر دقت کنید مهمترین بیشتر را شما در واقع نمونه ای از ما هستید نه نمونه ای از جبهه خودتون یک جبهه که بیشتر نیست به شدت خسته اید همون خستگی که ما هم داریم به ذهنیت دیگری رسیدید خطر دیگری حس میکنیم مطمئن باشید خطرهایی که حس می کنید عوج خطرهایی موجود نیست ما این خطرهایی همه رو دیدیم از کنکور می گید من کنکور آزمون شیست آزمون سنجش توی کشور رسوه من 89 شد توی کشور توی آزمون اصلی از استرس با هر هزار و شیستصد منطقه از استرس جوان آزمونده خوبی نیستم و هیچ کجای کشور کوچکترین هیچ کوری به هیچ عنوان آموزش پرورش من رو تو خودش راه نمیده هیچ کجای دولت حاضر نیست با من همکاری کنه هیچ نهادی از این کشور که من رو پرورش کنم از ایران حاضر نیست برای آموزش تزینه کنه من با دوستان با شاگردانم راجب علم روانشناسی صحبت میکنم میگم بیایید یک روانشناس خوب پیدا کردم بشیم صحبت کنیم میگه بابام نمیذاره شما هران چه از آموزش میدانید من بدترش رو میدونم خستگی دلیل فرار نیست خود دانید فرار مبتنی بر خستگی، خستگی دوم رو ایجاد میکنه چون مخاطب های ما دوست دارن که داده ها و پردازش بیشتر داشته باشن میخواییم سریعتر صحبت کنیم که این اتفاق بیفته دلایل رفتنتون رو به صورت جدی بیان کنید برای ما که چی هستش هر کدومتون دوست داره نیاز نوبتی باشه من صحبت بکنم، من نشستم و گوش گردم، سرمی کردم اصلاً لحظه صحبتیش کنم و نیم چون نیست کردم که اول باید بشتم، درک کنم تا برستم اینجا و قبل اینجا من آی محترمیتون شما برای علی صدا بکنم من محمد حسین نمیدونم آی محمد حسین محمد حسین میتونیم بازی ما چقدر دیدگاهمون مشابه همه و چقدر مواجه همون با... من متفاوتم ببین من کاملا با این که میگی درس خوندن رای نجات نیست کاملا موافقم بعد اینقدر این آموزش بده توی ایران که ورزشگاه رو میلی قهرمان اولمپیک باشه اگر ما قهرمان اولمپیک باراتر تو ورزش نداریم باز فکر میکنه راه اوج و راه کی اون سعادتش اینه که بره پزشک بشه بابا پنجابار گفت غلط کردم در سریع منده خدا برده اصلا از هر چقدر که بگیم اون صحبت اوله مهمه دیگه اون باز صاب آرون دیدگاه هست بعد... بگیر هر چی میگی من اینجا یادداش میکنم این که مثلا کسیدم به کار خوبه فلان چه حد دیدگاه اون نزدیک بهمه بلی مواجهامون من فرق داره شما امیدواری چون شاید آره آره بگیر شما امیدواری شما میگی خب این چارچوبی که من میتونم توش رشت کنم موفق بشم من الان اینجا هم هی سعی میکنم این چارچوبه رو پر بکنم اینجا به یکی از موفقیت ها میرسم این پوینت به اینجا میرسم یه جایی میرسه کاست تو این مملکت پر میشه شما توی این مملکت کاسه دومه، سه بومه، چهارم نداری شما بلژیک رفتید ماجرت کردید من اسم میتونم بیارم از سیاست مدار اونور خانوم دریا صفایی سیاست مدار ایرانی نمانده پارلمان توی بلژیک متولد تهران متولد تهران ببینم جواب شما رو میدم شما میتونی به عنوان یک ایرانی توی ایران متولد بشی بری اونجا کار کنی موفق بشی بشی نمانده پارلمان تو مملکت خودت نمیتونی تو مملکت خودت شما قبل از همه چی باید در فیلتر یه شورایی رد بشید مواجهه ای تو چیه؟ خب خب بزاری بمونی اولینو بحث اولیتو تمام کن برو سر بحث دوبومت تو گفتی مها یه جور فکر میکنی مواجه همون فرقه من لحظه حرف شما اومدم آخه بحث اولیتو تمام نکردی بزاری جمع بکن امیره وصل میشن به هم سوال دوبوم هم شما دکتر روح روح شنستی دارید هم شما تو بحث روح شنستی فعالی مشاهدان دوست دارم که اطلاعاتشون خیلی کافیه تو این زمینه من کاسه بازاری هستم، من حسابم دوته چهارتاست همیشه هم با منطق جلو میرم، همیشه هم با این احتمال ریسک پذیری جلو میرم یه سوالی ازتون آرم، آیا انسان ذاتاً مل به پیشرفت دارد یا ندارد؟ دارد دارد بس، خب ببینیم پس اینجا همه با هم موافقیده صحبت سر اینه که من جوون ایرانی، ببینیم دارم حرف بچه ها رو تصدیق اون کنم من جوون ایرانی تو مملکتم هر چقدر بودوهم شهروند در این من توی این مملکت علیه دایی بشم زنو وچه همو از هواپیمو برم گردونم میارم میخوابونم رو زمین تو خانده تشور نیستی؟ آه آه باشه کن علیه دایی بشم توی این مملکت اینه توی این مملکت من هر شقا بودو هم دارم اول صحبت هم گفتم دارم یه سری حزینه رو میدم من دارم ماشین رو پنج بر بر قیمت جهانی سبار میشم لوازم خونگی رو سه بر بر قیمت جهانی میخرم موتور سیکلت هندای سی سد و پنجاه دلاری رو دارم شیش بر بر قیمت جهانی میخرم توی ایران خب ببین پس من دارم حزینه یا متحمل میشم که اون بالادست ها اون درجه اک ها اون خودی ها دارن از من میگیرن من تو بحث اینترنت دارم مالیات پنهان میدم من دارم هم اینترنت گرون میخرم به صورت کفیت خیلی پایین از اینور دارم وی پی ام میخرم که بتونم برم همون پلت فورمی که قرار مردم ما رو توش ببینن رو بهش دست داشته داشته باشم من اصطخامی میکنم ازت خیلی داری پهنای صحبت رو زیاد میکنی و یه چیزی ببین چه شما ماهایی که این ورین چه شماهایی که اون ورین اینقدر چیزایی که هر روز همه همون باید سر و کار داریم ما بیاییم حرفشو نزنیم شرایطو که همه همون میدونیم اون چیزی که توش قرار داریم و داریم شما راه رفتن میبینیم و راه نرفتن بیاییم راجع به این صحبت بکنیم که اون دقدقه اصلیه چیه دقدقه اصلیه اگر موتورسیکیه درسته از غرب قصد غشنگیش سر اینه که من دارم در امریکه زندگی میکنم که عمدی اقتصادم دست دولته من یا باید رانت دولتی داشته باشم که بتونم سخف آرزوی هرکی یه جایی دیگه سخف آرزوی من خیلی بالاست من نمیتونم اون سخف آرزوی که دارم تو ایران برسم من هر کاری بکنم نمیتوانم به آن نقطه مورد نظر برسم پس برای من تصمیم بگیرم که برم یه جایی دیگه با این که توی کاخ میزبان هم غریبم با این که اونجا تو رو از اینجا الان وردارن ببرن اونجا به رسیدن نشدیم ببینیم ما داریم یه کشور توسع نیافته که توش حضور داریم و در راه توسعیمو داریم با شرحیت یه کشور توسعیافته مقایسه میکنیم اصلا متره با هم فرق داره تو شاخص های مختلف از جمعه دموقراسی مثلا آزادی بیان میگه زن و بچه حلی داییو پیاده کردن راه رسیدن به اون دموقراسیه این نیست که از کشور برویم وایستیم اینجا مثلا خود به خود از طریق اون حاکمیتی که یه دونشو عنوان کردم یا حالا اینجا جاشه که بگم از مجلس خبرگان این این اتفاق بیفته که هر هفته که برگذار میشه یه نفر از مجلس قانونی قبلی فوت کرده قرار نیست اینا مملکت را درست کنن اونا هر دفعه همینن پس اینا که قرار نیست تغییر بکنن بچه هاشون هم که به قول شما دارن دونه دونه سهمی ها رو میگیرن کرسی ها رو یک به یک دارن میگیرن اگر قرار باشه ماهایی هم که میفهمیم باید یک شرح تغییر بکند برویم که این نشد راهش برادر من چجوری شد جهان اول تغییراتو قبول کرد حکومتش تغییراتو قبول کرد خودشو چسخون به علم و دانش شد جهان اول حکومت من حکومت رو مثال بزن. نه نه خیلی. سهلیدایی رو گفتی اینجا جز نموناهایی کسی که مونده.
متوجه شدید میرون چی گفتم؟ بله. چی گفتم؟ شما میگه این ساختار تغییر رو بپذیره. اصلاح رو بپذیره.
شما یکدونه حکومت رو در طول تاریخ برای من مثال بزن که از درون خودش مثلا من تا الان بودم رئیس چمور شعروی تا دیروز من کاملا به همه چیز حکومت سیطره داشتم. یه و شب میخواهم صبح بلند میشم میگن این مردم من گناه دارن آه. بیا من به اینا حق و حقوقشون رو بدم. کدوم حکومت از درون اشتغال رو اصلاح کنه؟ برخواستید من یه مثل اینجا تفصیل میزنم یه مثل اینجا تفصیل میزنم، جاپن همراه ایران همون زمان که جنگ جهانی اتفاق افتاد اومدن گفتن باید مجلس تشکیل بدیم که بتونه کشور پیشرفت کنه ایران تشکیل نداد، جاپن تشکیل داد یه بار دیگه باید بردیگه با آرامش بگو من متوجه شدم ایران همون پیشنهاد رو گرفت، ایران چی کار کرد؟ اینجاست؟ جاپن کجا؟ جاپن یه جای دیگه اون رو بگیری پر سرعت نسل جدید بله یه سانه بگیری اون رو بگیری تون هرزده نشانه حوش هست شما گفتید که من ده ساله پیش میخواستم برم گفتم شیش ماه میمونم کار میکنم میشه بگید تورم سال ۹۳ کجا بود سال ۴۳ کجا من خونم سال ۹۳ ۱۲ میلیون خریدن الان یک میلیار دو دونیتر خانم ها چون خیلی یه سری فرد دارن با ما آقایون یه لحظه نوزم نوزم سال ۹۲ تا ۹۳ چقدر خریدید؟ ۱۲ میلون درسته؟ چی؟ بیسته سیمه، حدودا نزدیک بوده نزدیک بوده من اجازه دارم از همه او سوال دارم سوال اول ایشو با اول سوال دقیق بدیم که درست داریم من سوال اول مریم جان دارم جواب بدم، سوال دومشو حالا اگر اجازه داریم بعد صحبت شما سوال اول هر چیزی که شامل میشه بله اگه بگم اینو خواجه من آخه چون صور صحبتش با من بگم بچه شما میخوایید فعلا این صورت سکوت کنه و این صورت بعدا؟ شما میتونید تو بحث هر کدوم بپرده این میان ایجاد بشه بپرده اما به ترتیب بره یعنی هر کس دلائل رفتن خودش رو بگه بعد شما بهش ببینید آیا نقدی، فکتی، پرافی وارده وارد کنید به حساس الان گوش کنیم یعنی صحبت بچه ها میتونین گوش بدیم و به حساس حرف ها متحرک تموم کنه این ببینید چون داستان اینه که شما نماینده به حال یه قشری هستید ما هم نماینده یه قشری که شبیه ما فکر میکنند من همه حرفم اینه یه ترازوی باید داشته باشیم ببینیم آقا ماندن چی به من میدهد چی از من میگیرند مامیل آقای متحریک نیستی؟ نه نه ما سیدیمون ها نیستیم گفتم نگه فردا آقا زاده دوت کرده بابا این نه آقا آقا زاده شبیه خونی که رو برده یا از بد روزگاری از خوب روزگار فانبیش متحری شده آره دیگه اینجوریه ما متحریم عرض به خدمت شما که اینو داشتم میگفتم پس ما اگر میمونیم یه چیزهایی داریم از دست میدیم یه چیزهایی رو به دست میدیم براویم همینه در مورد تاریخیه گفتی، نمیدونم کجا اینو خونده بودی جاپن که بعد از جنگ جهانی دوم که اصلا اوزاش خوب نبوده فقط به هممت مردم، بذار پاسخ بدم نگه به هممت مردمش یک اتفاقاتی رقم میزند بنابرای چیزی که بخواییم به راجع به جاپن صحبت کنیم اینه این نمونه آلمان هم هست ایران در هر جنگ جهانی چه اول چه دوم اله ها بی طرفی میکنه شرایط منطقه جغرافی ما با کل دنیا متخابط است دارم میگم بعد از جنگ جهانی اونا تشکیل مجلس رو پذیرفتن و ایران نپذیرفت دارم میگم حکومتش تغییر نکرده، امپراتوری بوده جاپن بله الان بشهرش هست مجلسه، یعنی بشهر مجلس دست میگه بچه یه نوع که برای تاریخ آقای زیباک کلام و خسرو متازد اینجا نیستن بودن میتونستن پرداخته بهتر داشته باشن من حرفم اینه از داخلی چه اتفاقی نمیفته، حکومتها رو بس مجبور کرد میدونی؟ من حرفم اینه، شما باید باستی مجبور کنید هم، هیچ حکومتی من این رو محاضره باشم بیس سال پیش، سی سال پیش به خاطر یه ویدئو تو خونه می ریختن می گرفتن به خاطر جراب سفید می گرفتن می ریختن می گرفتن الان نمی ریزن الان به خاطر ویدئو نمی ریزن اطمئنشی می ریزن آره الان تو هر خونه ماماره هست کاملاً اطمئنی نیست الان کدوم خونه بخاطر ویدئو ریزن گرفتن الان کاملاً می ریزن می برن اتفاقاً الان من تو خیابون رد میشم صدای موتوری میشنمم خودم رو کنار برم این تجربه شماست میفهم تراجدیه تراجدیه سنانیه در هر صورت میبرن فقط موضوع عوض شده قبلن بشخاب ماهواره بوده گوشی بوده الان به خاطر مثلا فرانکیز اتفاقا این مهمه اتفاقا این مهمه ما درسته که هنوز خیلی فاصله داریم با بدیهیاتی که تو همه دنیا است براحتی آدم ها دارن به دست میارن ولی اوکی الان وضعیت کشور ما اینطوریه حتی خیلی بدتر از چیزی که شما داریم از نگاه من ما اصلا توی وضعیت جنگی هستیم از جنگی فراتر توی وضعیت اشقال شده ایم یعنی یه عده ای اومدن دارن مدام این خاکو میان جلو و جلوتر ما رو دارن اقب و اقبتر میرونن چی کار میشه کرد؟ الان در مقابل این بد میخواییم بد رو چی کار بکنی؟ میخوایی بد رو ولش بکنی؟ اصلا نسبت تو با اون بده چیه؟ من دارم میگم اکنون میگه که چیز برای من بده فقط برای همسایب و دوست خودش بغلاده است اون کاریه که حاکمیت داره میکنه من اصلا دارم میگم یکم از این که حاکمیت رو بخواییم اصلا سنگه رو خالی نکنم زربه ها رو بخورم این مسیبه رو ببینم آینده این نیست ببین این نیست این برزدگی داره به اون چیزی که برای تو ارزش و معنیه ببین من یه جایی تو حرف ها داشتم به آقای احمدلی میگفتم که موندن تو ایران میتونه یه جایی معنیه سکد و زدن بده و یه فشار مزخرفی باشه که بگی احمد نمیخوا میتونه اینو تعمل کنم یه جایی میتونه معنیه مقابمت بده شما فکر کنی توی جبهه یه جنگی هستن میتونی به یه آدمی بگی منطقا جونتو بذار کف دستت برو شروع کن به جنگی ده فکر کنی ببینید جنگ رد کردیم دستانه برای هم بلازر من دقیقا توی جنگی فکر نمی کنید خیلی بابتش تابان دادی؟ هنوز هم بلازر من توی جنگی بسه من اینو یه دقیقه به این انتهایی برسون بگم اصلا چی میخوام بگم میخوام بگم که این پراگرس اتفاق افتاده پراگرس معنی چی؟ این پیشرفت اتفاق افتاده یعنی اگر که الان بخاطر ویدئو نمیگیرن بخاطر فلان چیز میگیرن این یعنی پیشرفت یعنی دیگه انقدر بدیهی و مسخره نیستش سطح دقیقای ما الان پوششی که ما تو خیابون داریم و کی میتونه تو سطح شهرها بره بگه ما از دو ساله پیشرفت پیش تا الان تغییر نداشتیم این تغییر نتیجه مقاومت بوده یا مهاجره هست؟ الان باید خوشحال باشیم که تو نسیم یه تیکه تغییره بده تو نسیم ببین یک حاکنیت که نمیمونه این کارو بکنه شما نماشن هستید من با اون یه تراپیست میام پیشتون میگم کمک هم کنیم با یه آدم غیرمنطقه دارم توی یه خونه زندگی میکنم شما میگی آکه این غیرمنطقه خودت نیست مراجعه کننده میریم شده برم من با اون مراجعه کننده خودتیم خدمت شما میرسن میگن دارم با یه آدم غیر منطقی دارم زندگی میکنم دارم دیوانه میشم و بچه ها هم دارم دیوانه میکنم بمونم توی این زندگی شما باید صحبت میکنی میبینی به هیچ سراتی مستقیم نیست و آخر به من میگی نتیجه طلاقه اتفاقم میبینه از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از اینجا باید از ا اگر بخواییم صرفاً بر اساس بیش از حد خستگی های شخصی نظر بدیم یا صحبت کنیم بهترین مخاطبین شما یک تراپیست و یک شرکت مهاجرتی نه نتیجه برای همین من تأکید میکنم دوستان الان دقیقاً موضوعات مطرح شده و من فکر میکنم به اندازه کافی متوجه شده اینکه داستان از شهر قرار هست من فقط اجازه صحبت بخوام تا دقایقی رو پیوسته صحبت کنم من باید اول دره دوستان رو بشنویم و تمام کنم.
سوگل دلال رفتن تا بگو کشور من برای من جوون هیچ برنامه ای نداره کشورهای خارجی وقتی یک جوون رو میفرستن مدرسه هدف من میفرستن دانشگاه میفرستن خانم سوگل چکراریه اجازه میفرمایی؟ دانشگاه میفرستن کارورزی دارن میفرستن تو محیط کاری کار رو یاد میگیرن متخصص بیرون میدن از طرف دیگه امنیت دارن برای اون جوون و الان ناومدی که تو اکثر جوونهای ما الان هستش خونه رو میده، ماشین رو میده با ۱۵ درصد قیمت و میگه حالا برو کار کن وامو پرداخت کن تو کشور من باید همه پولو در بیاری تا بتونه اون خونه رو بگیری اون ماشین رو بگیری تا ازا نرخش که مشخصه نرخ نجومی اصلا نرخ عرف هم نیستش خب من جوونم الان به خوهرم چی بگم؟ بگم درس بخون نتیجه ایشالله میشه من الان میتونستم برم اونور درس بخونم میتونستم برم اونور کار کنم ۱۵ درصد پول خونه رو میدادم الان قصی داشتم زندگی میکردم دوشیف کار نمیکردم آشروت آسال سرکار نمیکردم ایدن اولوز یا شاید که از خونم رو لباس نمی پوشیدم بزنم بیرون برم سرکار که بابام نفهمه و الان میگه ایلن اوزان داری میجه سرکار کجا تو خارج این همه سطح کار میکنن بفتی؟ بله ازن واقعا؟ خارج نمیگم ایران دارم میگم ایران سطح؟ میگم ایران بعد ایران بلاترین تایم کاری رو کار میکنیم ببین ما بدترین کشور دنیاییم دوستان من از رفیان من همه تو خارجن ما بدترین کشور دنیاییم من قبول آیا تو ترکیه اومان امریکا المان سویس رو دیدی؟ تو زندگی کردی؟ آره خدا وقتی من برگری میرم کارو داریم جواب بدم جواب بدم یه جواب این صحبتشونو بگم 3 درصد حقوق کارگر ایرانی تا 6 ماه میتونی آیفون بگیری با 3 الو 4 درصد حقوق کارگر امریکا و قطر میتونی آیفون بگیری دقیقا درست کنید تقلیل سطح خواسته ها دقیقا همینطور کارگر ایرانی تا 6 ماه میتونی آیفون بگیری هدفی بود که به نظر میاد به نتیجه رسیده دقیقا بفراموید من نمونه فراوان دارید ارائه میکنید من اگر که نبا بزنم به خدا من اگر که دارم حرس میخورم سر ماندن شما چون شما مثل ما همگی برای این کشور مهمیم و اگر نه من تصمیمم رو گرفتم و شما گرفتید مشکلات تکراری صرفا زمان ما را از بین میبره میفرمایید آموزش بدترش رو من میدونم از این برز به فرمایید این بالا خیلی خوب به این صحبت من دقت کنید که اگر بعد تصمیم گرفتید بعدا نگید ای کاش میدونستم یک سخف در این فضا در نظر بگیرید بارون میاد ولی این سخف روی سر ماست من صاحب اینجام خسته شدم از حضور شما نمیخوام اینجا باشید موی دماغید خستم چیکار کنم من سخف رو بر میدارم خاموش میشه، اینجا برق میره، اینجا برمیداره، اتفاقی میفته آقا کی تصمیم میگیره بره؟ آقا شما مگه بلند نمیشید؟ مگه بلند نمیشید برید؟ مگه بلند نمیشید؟ هر پنجتتون بلند؟ کی تصمیم گرفت بره؟ کی؟ کی بلند شد؟ کی خودحافظی کرد؟ کی خودحافظی کرد؟ لطفاً جواب بدید من من خواستم لطفا قبل از این که خستگیهاتون رو بر اساس خستگیهاتون بخوای تصمیم بگیرید که من باید بلا فاصله کشور رو تر کنم تا به رفاه شخصی برسم حتما حتما حتما به فرهنگ ایران نگاه کنید شاید بعدش ترکیزی کنید بسیار مخاطبه از اینجوری بخشید و دوست دارید بچه ها، یک سری کارت هم داریم اینجا من فکر می کنم مثل قسمت قبله میشه یک سری کارت داریم اینجا تحت اونه سایلنت اتاق فکر ترایی کرده که یک سایلنت پنگ دقیقی داریم یک سایلنت ده دقیقی داریم و یک سایلنت هم داریم که مراجعه به روانشناسه خب و اون پوریس سهنه بایدتون صحبت میکنن شما را آروم میکنن یک چای نوات هم بهتون میدن و براتون میکنن به سهنه یک نکته تو این برنامه ما بخاتبین عزیز خارج از کشور را قطعا خیلی هم میدونم که وقتی داریم برنامه رو میبینیم اینجوری نشستیم یه جایی حرف داریم دارید میگه این چی میگه اون چی میگه ما این بستر رو فراهم کردیم میخواستیم اینترنتی حضورتون رو داشته باشیم دیدیم هیفه گفتیم شما مکالمات دوستان و تصورها از اونجا و اتفاقات و چلنج رو بشنبین و بعد از اون میتونین از خودتون یک ویدیو بگیرین یک ویدیو سلفی بگیرین زمانش محدود و کتا هرچی باشه بهتر برای ما فکر بدین بگین آقا من در مورد حرف آقای متحری خوشتیپمون این حرف رو دارم در مورد شاهین این حرف رو دارم فکراتون رو برای ما ارسال کنین دون آیدی بعدا دوستان ما انتخاب میکنن بینش ما اونها رو پخش میکنن در این اجتباه میریم ها آیا یه بینا؟ نگاهی به شاخص های پیشرفت اجتماعی ایران در دو هزار و بیس ما الان دیگه پدیده ای اصلا فرار مغزار هم نداریم بابا فرار مردمون داریم من نمیدونم اون بالا ازن چی هستیم اگه همه عزیزانمون برن اینکه برونه؟ من مینیم که نمیتونی منطقی من رو رازی کنی که اینجا بمونم؟ منطقی وجود نداره یک مهمان داریم که اتفاق خیلی ویژه داره برای اولین بار تو دیالوگ رقم میخوره