Transcript for:
یادداشت‌های اپیزود برقراری ارتباط در روابط

پیش که سرما خوردم هنوز این قسمت ریه و هنجرش با هم مونده امیدوارم زودتر بهتر شی بهم میگی که موضوع اپیزود امروزمون چیه؟ خب امروز به شکل رسمی میخواییم وارد رابطه بشیم و میخواییم راجب این صحبت بکنیم که چه شکلی میتونیم با همدیگه ارتباط برقرار بکنیم بر همین دلبستگی رو توی اپیزود یک صحبت کردیم که گفتیم زمینه کارمونه توی اپیزود دو راجب احساسات صحبت کردیم مخصوصا احساساتی که دردناکن و ما رو آسیب پذیر میکنن و حالا به شکل رسمی میخواییم وارده این بشیم که چه شکلی با همدیگه ارتباط بگیریم کامیونیکیشن در اصل خیلی هم خوب این تو شروع رابطه هست یا نه؟ اصلا هین رابطه هم باید این مسئله که امروز مطرح میکنین رایتشون کنیم نه هر جور رابطه برقرار کردنیم الان من و تو توی رابطه ایم قراره که شب بریم با هم شام بخوریم چه شکلی این قراره که این ارتباطه برقرار بشیم چقدر باهاد بریم شروع کنیم خیلی همالی قبلش فقط من یه مقدمه کچولو باید بگم و بعدش برم دیگه بحث رو بازش بکنم ببین دوا توی رابطه طبیعیه ذات دوا دعوا درست توی رابطه طبیعیه و چیزی که ما از الان به بعد میخواییم بگیم چون به شکل رسمی دیگه میخواییم راجب رابطه صحبت بکنیم. چیزی که از الان به بعد میخواییم بگیم تمرکزش روی این نیست که چه شکلی دعوا نکنیم تمرکزش روی اینه که تا اونجایی که میشه کمتر دعوا بکنیم ولی اگر دعوا کردیم چه شکلی برگردیم به رابطه دلبستگی که یک جراحتی بهش وارد شده رو چه شکلی بهش چسب زخم بزنیم چون اگر که ما تمرکزمون روی این باشه که من دارم به شما راهکارهایی میدم که به واسط این راهکارها دعوا نکنید این میتونه خیلی ناومید کننده باشه چون غیر واقعیه اپیزود دومی که داشتیم زبط میکردیم امیرالی نمیدونم حالا قابل پخش هست یا نه ولی یادت که انقدر مود من پایین بود که تو گفتی جواد وسطش متوقف کردی و گفتی که جواد خیلی مودت پایینه بیا از اول زبط بکنیم و من شروع کردیم دستامو باز کردن یکم مثلا جسچرم رو یکم پفت دادن برای اینکه انگارم مودم بیاد بالا و واقعیتش این بودش که ما یکی از جدی ترین و سخت ترین دعواهای بعد از محاجرتمون رو قبلش با مریم داشتیم و یکی از دلائلی که توی اون اپیزوت انقدر مود من پایین بود این بودش قبلش یک دعوای خیلی وحشتناکی رو پشت سر گذاشته بودم و این رو برای این دارم میگم که آدم ها بدونن یه کسی که کارش زوج درمانیه قراره که دعوا بکنه. مسئلهی که وجود داره اینه که حالا ما چشکلی بعدش این دعوا رو پشت سر بذاریم و برگردیم توی رابطه و راستش رو بخوایی یه جایی از گفتگو من دعوا رو هم بهت میگم که با چی شروع شد و میبینی که دعوای بسیار مسخر است. دعوا من سر اختلاف نظر من سر مکتب فرانگفورد نبود. سر این بودش که چرا این چیز پونزه دولاری رو خریدی.

در همین لیول دعوا یه رو تبدیل میشه به ایک از سخترین و سهمگیر گینترین دعواهایی که آدم یه تجربه می کنه. بر همین تمرکزمون روی این نیستش که چه شکلی دعوا نکنیم. چقدر خوب اگر که بتونیم کمتر دعوا کنیم.

تمرکز روی اینه که وقتی دعوا کردیم بعدش بتونیم چسب زخم بزنیم. این رو برای این گفتم که یه وقت آدم ها توی مثال هایی که من میزنم چون من از مراجعینم نمیتونم مثال بزنم من مجبورم همش از رابطه خودم و مریم مثال بزنم توی یه فضاهای آدم هایی ها اون ناومیدیه سمتشون نیاد که اه ما همه اینا رو شنیدیم این همه کتاب خوندیم بازم داریم دعوا میکنیم پس شروع بکنیم چقدر مثالی که زدیم مثال جالبی بود اتفاقا یادمه که مودت پایین بود ولی نمیدونستم به خاطر دعواست این مثال دعوایی که زدی باعث شد شده اشکه مهم طرز فکرمون استاد به دعوا عوض بشه چون غالبا فکر میکنیم که رابطه خوب رابطه ایست که خالی از هر گونه دعواست خالی از هر گونه درگیریه ولی وقتی نگاه میکنیم میبینی هتا امیخترین و بهترین رابطه ها دعوا دارن ولی از دعواه به خوبی گذر میکنن این چیزیست که خیلی اتفاقا خوب شد گفتی این بحث رو چجوری میخوایی شروع بکنی؟ این بحث رو میخوام با یک بازی شروع بکنم برای همین خودکار و کاغذداری آره به نظرت اوکیه که با هم یه سنگ کاغذ قیچی بکنیم برنده میشه گوینده بازنده میشه شنونده اوکیه؟ آره یک سنگ کاغذ قیچی مثلا الان دارم یه خرشید می کشم الان دارم یه خونه می کشم الان دارم یه رودخونه می کشم هر چیزی ممکنه یه چیز دیگهی بخوایی بکشی و من حق ندارم هیچ سؤالی بپرسم من فقط باید بشنوم تو رو و اون چیزی که تو می گیر و رو تلاش بکنم کوپیش بکنم رو کاغذ خودم برای این که یکم جذابیتش رو هم بالتر ببریم این شکلیه که یه توفنگ اینجاست یه توفنگ سمت تو و اگر که نقاشیمون از مثلا 90 درصد کمتر شبیه باشه جونمون رو ممکنه از دست بدیم برای همین من باید خیلی تلاش بکنم که شبیه تو بکشم و تو خیلی باید تلاش بکنی جزیاتی به من بگی که من بتونم کوپی کنم چیزی که تو کشیدی رو اوکیه؟ برو بریم بریم بکش و بگو و من حق ندارم هیچ حرفی بزنم خیلی هم عالی خیلی خوب من الان دارم یه دونه مربع میکشم و توی این مربع گوشه بالا سمت راست دارم یه پنجره می کشم که این پنجره چهار قسمت داره یعنی چهار قسمت شده بالا این مربع دوتا خط می کشم شبیه شیروونی یه خونه و بالاش یه سمت راست یه دودکش می کشم که داره دود ازش میاد بیرون سطح پایین این خونه رو یه خط امتدادش میدم از هر طرف و سمت راست خونه یه دونه درخت می کشم و دوباره کنار اون درخته یه درخته کچیکتر می کشم کافیه؟ آره، میتونه کافی باشه خوب؟ خوب، بیا یه لحظه تو نشون بده خوب، اینی که من کشیدم وای ساخت، من دوربینم رو تنظیم بکنم چقدر جالب، به دوربینم نشونش میدی؟ ما همه چه ها خوب؟ به نظرت نقاشیمون شبیه بود یا شبیه نبود؟ قطعا شبیه نبود. شکل چیزی که گفتم بود ولی شبیه هم نبود.

آره. فکر میکنی چه اتفاقاتی باعث شدش که من نقاشیم خیلی شبیه نقاشی تو نشه؟ طبیعتا دنیایی که تو داری درش زیست میکنی با دنیایی که من... دارم در ازیست میکنم متفاوته جوری که من یک خونه رو نگاه میکنم و جوری که تو یک خونه رو نگاه میکنی حتی فضایی که برای اون خونه متصور میشیم هم قطعا تصورات ما نسبت به هم متفاوته درسته؟ دقیقا و این بازی یکی از بازی هایی که توی P4C من یادش گرفتم P4C philosophy for childrenه که از پنج سالگی بچه ها وارد پروسیه آموزشش میشن تا 18 سالگی و هدف این بازی اینه که یک بار بچه ها بشینن شنونده حق سوال پرسیدن نداره و فقط باید تلاش بکنه که کپی بکنه و از اون طرف هم یک بار دیگه این بازی رو انجام میدن و حالا شنونده حق داره که سوال بپرسه و هر سری که ما این بازی رو انجام میدیم با زوجهای مختلفی ما این بازی رو انجام دیدیم دریافت های خیلی جالبی دارن و یکی از دریافت هاشون همیشه همینه که ببین ما دنیا همون با همدیگه متفاوته و خیلی جالبه که بعضی وقتا به واسطه این که نقاشی هاشون خیلی شبیه همدیگه میشه از اون طرف میگن یعنی اتفاقاً چون ما دنیا همون به مرور شبیه همدیگه شده نقاشی همون انقدر شبیه شده چیزهای جالب دیگه هم اغلب میگن این شکلیه که در از گوینده ها از یک فشار مسئولیت زیادی صحبت می کنن که ببین ما یک مسئولیت خیلی زیادی رومون بود که جزئیات بیش از اندازهی بدیم تا شنونده حتما متوجه منظور ما بشه یا شنونده ها از اون ورد می گفتن ما یک مسئولیت و استرس خیلی زیادی رومون بود برای این که خیلی دقیق گوش بدیم که یه وقت نکنه جزیاتی جزیاتی از گوشمون جا بمونه و نفهمیم که چی شده این بازی رو من پیشنهاد میدم که کسایی که توی رابطن و دارن این پادکست رو گوش میدن جا فکری رو دارن گوش میدن بازی بکنن و دریافت خودشون رو بنویسن من از این بازی دو تا دریافت رو میخوام بیارم بازش بکنم یه دریافت اینه که ما یک مسئولیتی به اسم مسئولیت شفافیت داریم و یکیش هم همون فیلتر که در اصل میشه بست آن چیزی که تو گفتی ما دنیا همون به واسطه ی فیلترهایی که داریم با همدیگه متفاوت هر ارتباطی سه بخش داره فرستنده خود پیام و گیرنده حالا این ارتباط لزومن هم ارتباط کلامی نیست همین که تو به یه نفر چشمک میزنی یک فرستندهیه، یک پیامیه و یک گیرنده داره دیگه اون کسی که داره چشمک تو رو دریافت میکنه چیزی که خیلی مهمه اینه که ما حواسمون باشه فرستنده مسئولیت بسیار بالایی داره برای این که شفاف باشه در زبان فارسی شفافیت خیلی وقتا فعلش کردنه خودت رو شفاف کن به این معناه که من اگر دارم صحبت می کنم باید سعی کنم که تا اونجایی که می شه خودم رو شفاف بکنم و خیلی وقتا ما از قسمت این که شنونده هم باید خودش رو شفاف بکنه انگار فاکتور میگیریم خیلی توجه نمی کنیم به اون قسمت من شنونده باید بتونم خودم رو تا اونجایی که میتونم شفاف بکنم به واسطه کنجکاف بودنم که حالا توی این بازی من نمیتونستم خیلی خودم رو شفاف بکنم جز این که دقیق گوش بدم ولی اگر میتونستم حرف بزنم احتمالا باید از تو سؤال میپرسیدم که امیر علی این که میگی میگی یه خونه بکش خونه برای تو چه شکلیه؟ امیر علی من خونه رو در دنیای من خونه شبیه یه مربعه در دنیای تو خونه مربعه یا مستتیله تو خونه رو دوبعدی داری میبینی یا سبعدی داری میبینی من این شکلی انگار دارم تلاش میکنم خودم رو شفاف بکنم به واسطه چی؟ به واسطه کنجکاف موندن و کنجکاف شدن یه چیز دیگه هم که وجود داره اینه که گوینده هم یک مسئولیت خیلی شدیدی داره برای این که شفاف باشه و فضای گوینده هم این شکلیه که باید کنچکاف باقی بمونه که آیا پیغامی که من دادم به طرف مقابل درست رسید یا نه صرف این که من گفتم این شکلیه که باید من گفتم دیگه من گفتم دیگه خیلی توی رابطه کار نمی کنه من باید مطمئن بشم پیغامی که دادم درست رسید بعضی وقتا ممکنه این شکلی باشم تو از من بپرسی که جواد من وقتی گفتم خونه و تو شروع کردی خونه رو کشیدن خونه رو دوبادی کشیدی دیگه جواد من وقتی که به تو گفتم مثلا بالکن بکش چی شنیدی از من؟ بالکن چون بعضی وقتا ممکنه آدم ها من بچه که بودم بالکن و ایوون رو اشتباهه تو زهنم اشتباه شکل گرفته بود من بعضی وقت ممکنه که خود من بالکن و ایوون رو اشتباه می گیرم آیا تو ایوون کشیدی یا بالکن کشیدی؟ بر همین بد من باید مطمئن باشم پیغامی که داره به شریک آتفیم یا به نفر مقابلم می رسه این پیغام درست رسیده من چه شکلی میتونم مطمئن بشم؟ من هم باید در نقطه کنچکافی باقی بمونم جلوتر یه تکنیک هایی رو آموزش میدیم ولی فضایی که روحی که حاکمه در کامیونیکیشن کنچکاف در ارتباط گرفتن در اصل اینی که آدم ها کنچکاف باقی بمونن حالا من یه مثال کچولو بزنم از دعواهامون گفتیم از جاهایی هم که دعوا نمی کنم بگم از خودم و مریم من یه تصمیم خیلی پر ریسکی در فضای حرفه ایم گرفتم تصمیم گرفتم که یه کاری بکنم و اومدم این رو با مریم هم مطرح کردم برای این که بیاییم مشبرتی بکنیم با هم دیگه که مریم من میخوام همچین کار پر ریسکی بکنم توی فضای حرفه ایم و مریم تا این رو شنید شروع کرد پشت سره هم هی با این عدبیات که این کارو کردی اون کارو کردی حواست به این هست و وارده یه فازی شد که انگار گار هی بگه این کارو بکنون کارو نکن حواست دین باشه حواست دون نباشه ببین یه خوب خودم اومدم دیدم که اصابانیم از دستش و اگر بخوام ارجابدم به اپیزود دو یک احساس خشم مراقبتی اومده بود بارا زیرش داشت چه اتفاقی میفتاد زیرش من احساس این رو داشتم که مریم خیلی به نظر میده منو آدم حساب نمیکنه یعنی فکر نمیکنه که مثلا عقل منم میرسه از این که خب به اینا فکر کردن احساس دردناک زیرم این شکلی بودش که مریم من رو بیکفایت میدونه بر همین انگار مثل یه بچه باید از من مراقبت کنه چیز دردناکی که اونجا داشت روخ میداد این بود بر همین یه خشم مراقبتی اومده بود روی این درده رو گرفته بود و من میدونستم که اگر من برای احساس احساس مراقبتیم بخوام رفتار بکنم به خواستم نمیرسن بر همین یه لحظه به مریم گفتم که مریم یه لحظه وای سا میشه یه لحظه کنجکاف بمونی نسبت به چیزی که من گفتم و بعد مرگم یه پق زد زیر خنده جفتمون فهمیدیم چی شده چون مریم یک تجربه دردناکی داشته در گذشته به واسطه همکاری با یک جایی و تا فهمیده بود که من غریه همکاری بکنم با یه جای دیگه اون ترسش زده بود بالا و بر اساس ترسش مدام داشت تلاش میکرد از من مراقبت بکنه و یهو فهمید که چه اتفاقی افتاده و شروع کرد کنجکاوی کردن سه چهارتا سوال از من پرسید و من این شکلی بودم که میخوام مطمئن بشم که درست فهمیدی حرف من رو یا نبایی فهمیدم درست فهمیده ولی جلوتر از من شروع کرده بود حدس زدن جلوتر از من رفته بود ترسش باعث شده بودش که جلوتر از من شروع کنه فکر کردن اون قسمت هایی که ترسونده بودتش رو وقتی با من چک کرد من شروع کردم راجب اون قسمت ها فقط توضیح دادن و اتفاقا که شروع کرد توی اون قسمت ها به من مشورت دادن من رو نصیحت کردن و چقدر خوب خوب پیش رفت.

چون من دقیقا اون نقطه ای که نیاز داشتم مریم کامنت بده یا نظرش رو بده اونجا شروع کردم شفاف کردن. بر همین من فرستنده باید اونجا مطمئن می شدم که مریم من رو درست دریافت کردی یا نه. راه حلی که به ذهنم رسید این بودش که به مریم بگم مریم یه لحظه کنچکاف باقی بمون. و یه چیزی که انگار یه اوتون لحظه می تونست تبدیل به دوا بشه تبدیل شد به یه گفتگوی که حالا من و مریم با هم دیگه داشتیم.

یعنی تو میخوایی به همون بگی که قالبن دعوه ها از تصویر ناکامل داره میاد بیرون یعنی تصویری که من از یک بحثی دارم و برام درست باز نشده قالبن اینجوریه چون بعضی وقتا فکر میکنم این طورم نیست یعنی بحث اختلاف سلیق هست یعنی دو طرف تصویر واضحی از صحبت هم دیگه دارن ولی اختلاف نظر دارن اینجا هم باز اون دعوه پیش میاد اونجا تکلیف چه؟ مثلا فکر بکن من میخوام برم یک فیات قرمز رنگ بخرم طرف من میخواد بره یک فیات زرد رنگ بخره. ما ها با همسر این رنگه مشکل داریم و با همسر این رنگه داریم به توافق نمی رسیم. اونجا چیه قضیه؟ اونجا اتفاقی که توی اپیزود چهار میخواییم راجبه صحبت کنیم و این که چه شکلی میشه که تفاوت تبدیل به تعارض میشه. تفاوت تبدیل به تنش میشه. چون ما باورمون اینه که صرف وجود تفاوت منجر به دعوانه میشه.

نیازهای نیازهای دلبستگی پاسخ داده نشده است که به واسط اون تفاوته یا تبدیل به تنش میشه و حرفتو درسته لزومن همه دعواها به واسطه این نیستش که ما درست کامیونیکیشن یا درست ارتباط برقرار نکردیم بعضی از دعواها به واسطه اینه که ما درست ارتباط برقرار نکردیم و اگر درست ارتباط برقرار کنیم خود به خود دعوا روخ نمیده و خیلی از دعواها جنس شبیه اینه که من ماشین قرمز دوست دارم تو ماشین آبی دوست داری و چه اتفاقی داره بین من و تو میوانید افته که این منجر به دوا میشه این رو قرار مفصل توی اپیزود چهار راجبش صحبت کنیم سآل خیلی خوبی بود خیلی هم عالی پس بریم سراغ ادامه بست تا این سآل رو بعدن توی ایک اپیزود دیگه به پاسخش برسیم پس من راجب مسئولیت شفافیت گفتم فرستنده مسئوله که مطمئن بشه پیغام درست به طرف مقابل رسیده شنونده مسئوله که مطمئن باشه پیغام به شکل کاملی و همان چیزی که فرستنده می خواسته دریافت شده و دریافت کرده قسمت بعدی چیه؟ اینه که ما جهان رو به واسطه فیلترهایی که داریم دریافتش میکنیم بذار یه مثال بزنم امیرالی یه پسر بچه رو تصور بکن که وقتی داشته بزرگ می شده باباش هی بهش گفته که ببین نظار قوم زنت توی زندگی دخالت بکنن این حجم دعواهایی که داری میبینی به خاطر اینه که خالهات و داییات تو زندگی ما دخالت کرد این پسر بچم همین که داره بزرگ میشه واقعا زندگی مامان و باباشو میبینه و میبینه که اینا چقدر دارن دعوا میکنن و خیلی وقتا میبینه که مامانش داره مثلا با خاله های صحبت میکنه یا دایی هاش اومدن تو خونه مدام داره با این سحنه مباجه میشه برهم یک فیلتری در ذهن این بچه به مرور زمان شکل میگیره که خانواده شریک عاطفی یعنی دعوی خانواده شریک عاطفی یعنی بدبختی یه پیشفرز و یک فیلتری داره درش شکل میگیره اتفاقی که میوفته این شکلیه که وارد رابطه میشه ازدواج میکنه شریکه هاتفیش باردار میشه و میگه که ببین من لازم دارم که مامانم پیشم باشه برای این که به من کمک بکنه بر همین چیزی که داره در سمت دختره میگذره این شکلیه که من نیاز دارم که مادرم پیشم باشه چیزی که پسره داره میشنوه چیه؟ اینه که قرار ما با هم دعوا کنیم کشت و کشتار، دعوا، بدبختی، طلاق بر همین ما بخواییم یا نخواییم با یه فیلترهایی داریم دنیا رو میشنسیم با یه فیلترهایی داریم شریک آتفیمون رو میشنویم با یه فیلترهایی داریم جهان رو کشف میکنیم بعضی وقتا این فیلترها فیلترهایی هن که نیازی به تغییرشون نیست و اصلا هم نمیشه تغییرشون داد مثلا خیلی ها توی فضایی که شروع میکنن توصیف کردن ممکنه فیلترهایی رو مبتنیه بر جنسیت بیان بکنن مثلا بگم که مرد ها یک فیلتر های شناختی رو دارن و زن ها یک فیلتر های شناختی رو دارن اصلا کاری به این ندارم که درست یا غلط ممکنه بعضی این فیلتر ها رو بتونن متوجهش بشن در زندگی شون یا ما میدونیم که فیلتر های فرهنگی داریم یک قومی در ایران با یک فیلتری داره جهان رو کشف میکنه یک قوم دیگه با یک فیلتر دیگه یا محاجرت میکنیم ما ما به عنوان یک ایرانی با یک فیلتری میتونیم فیلتر فرهنگی ایرانی و یک نفری که توی سویسه با یک فیلتر دیگری برای همین لزومن هم قرار نیست بگیم که فیلتر ها یا پیشفرز ها چیزایی بدی هن که ما باید حل و فصلشون بکنیم چیزایی هن که وجود دارن و ما حالا باید ببینیم که من فرستنده باید حواسم باشه شهری که آتفیم چه فیلتر هایی داره حواسم باید به فیلتر های خودم هم باشه و این چیزیه که ما ناگذیریم توش برای اینکه این ناگذیر بودنش رو هم من بتونم شفافتر بکنم میشکلیه که بیا فرض کنیم یک نفر با یک فرد ناشنوا وارد رابطه شده ما میدونیم که فیلترهای این دو نفر با همدیگه یک پیچیدگی های رو ایجاد میکنن مثلا من میدونم که احتمالا اگر دارم زرف میشورم نمیتونم با شریکه حاطفیم که ناشنوا صحبت بکنم چون باید دستام استفاده کنم از زبان اشاره باید کمک بگیرم یا مثلا اگر که اون لبخانی میکنه باید حواسم باشه که من مثلا میگم داشتم یک کلیپی میدیدم این شکلی بود بانمک بود مثلا من به امان شریک هاتفی می دونم که نباید ریش بذارم چون شریک هاتفی باید لبخونی بکنه من رو می دونی اینا پیچیدگی هایی که توی فضای ما وجود داره نه بده نه خوبه پیچیدگیی که وجود داره و حالا من به واسطه این که بیشتر و بیشتر بشناسمش می تونم کمک بگیرم برای این که اون پیغامی که می دم درست برسه یا پیغامی که دارم دریافت می کنم رو موسیقی مطمئن باشم که درست به هم رسیده چند وقت پیش ما نشسته بودیم اینجا داشتیم صحبت میکردیم بحثمون شده بود بعد داشتیم اون بحث رو برای یک نفر تعریف میکردیم یه نفر خیلی حرف قشنگی زد گفتش که امیرالی هزینه ای که امروز بابت عصاب و روانت داری میدی به خاطر نیست که قبلن راجبش حرف نزده بودی صحبت نکرده بودی حرفاتون رو با هم یکی نکرده بودی به خاطر همین موضوع امروز دارین شما هزینه میدین هم شما همون طرف و دقیق کردم دارم چقدر حرف قشنگه این که حالا ما تو خود خونواده وقتی داریم بزرگ بشیم باید چقدر با هم گفتگو کنیم صحبت بکنیم طول رابطه چقدر ما باید گفتگو کنیم صحبت کنیم حالا جالبه وقتی که از بیرون به ما میگن که کاش قبل از این که برید تو رابطه یکم بیشتر همو بشنسید صحبت بکنید ما انگار نمیدونیم که اصلا باید با طرف مقابل راجب چه چیزهایی صحبت بکنیم چه چیزهایی رو باید بدونیم الان که داشتین صحبت ها رو میکردی به فکرم اومد که خود شناخت این فیلتر ها چقدر میتونه تو شروع رابطه به ما کمک بکن حالا نمیدونم واقعا آیا این هارا میشه تو شروع رابطه فهمید یا نه تو هین رابطه آدم میفهمه ببین این مجموعه سوالاتی وجود داره که تو میتونی از شریک آتفیت بپرسی ولی نمیدونم چرا این جوکه به ذهنم رسید برای این که آیا ما مثلا باید به شناخت کاملی از شریک آتفیمون برسیم باید وارد رابطه بشیم یا نه یک کومیدیانی تعریف میکرد میگفتش که ما توی بار نشسته بودم من و با یک دختری خیلی گرم گرفتیم تا شما با هم صحبت میکردیم می نوشیدیم صحبت می کردیم می نوشیدیم صحبت می کردیم به این نقطهی رسیدیم که دختره برگشت به من گفتش که ببین اگر بتونی رنگ لباس زیرم رو حدس بزنی امشب امشب رو با هم دیگه می گذرونیم و من فکر کردم گفتم که قرمز گفتش نه سبزه ولی به اندازه کافی نزدیک بود می دونی واقعیتش اینه که بعض وقتا ما به یه نقطهی می رسیم رو میخوامش حالا ممکنه واسه یه فضایی رو بذارم که اول باید حدس بزنه اگر درست حدس زدی با هم میریم توی رابطه ولی واقعیتش اینه که بعضی وقتا ما منطقی نمی آییم به این فکر بکنیم که آیا این آدم این ویژگی ها را دارد که من خوب است بهاش برم وارد رابطه بشم یا خیلی ما یکی رو میبینیم ازش خوشمون میاد و مسئله ای که هست این شکلیه که باید بریم تو دل رابطه ببینیم که آیا دو نفرمون به اندازه کافی آشق هستیم که کنجکاوی کنیم راجع به همدیگه یا نه؟ برای همین من واقعیتش نمیدونم چقدر این پرسش های پیش از ازدواج میتونه کمک کننده باشه. چیزی که میدونم این شکلیه که آدم ها باید به اندازه کافی مشتاق همدیگه باشن که کنجکاو باقی بمونن. مثلا توی همین ماجرهایی که گفتم که قبل از اینکه اپیزود دو رو ضبط بکنیم من و مریم خیلی جدید عوی کردیم ماجرا این شکلی بودش که استارت دعوا چه شکلی خورد آمازون ایک بستهی رو ورده بود و مریم وارد خونه شد و جمله ای که گفتیم بودش که خسته شدم از این که هر سری میام خونه میبینم یک کارتون جدید اینجاست من دارم چی میشنوم مریم رو؟ حرف مریم از تمام فیلترهای دعواهای قبلی که ما داشتیم راجب مسائل خونه عبور کرد و من چیزی رو شنیدم که انقدر دردناک بودش که عرضش دوا کردن رو داشت و من شروع کردم تا دندون مسلح شدم برای اینکه جواب مریم رو بدم دو روز بعد یک روز بعد که آروم گرفتیم و مریم گفت چی داشت درونش میدهش من دیدم اون چیزی که من شنیدم هیچ ربطی به چیزی که مریم گفت نداشت ولی از اون فیلتره عبور کرد و بعضی وقتا ما وقتی اون خشم مراقبتی میاد بالا میتونیم یه رو کنترولش کنیم بعضی وقت هم این شکلیه که اون خش مراقبتیه وقتی میاد بالا دیگه کنترولمون رو از دست میدیم به مرور زمان به واسطه این ارتباط برقرار کردنه و صحبت کردنه و به واسطه فضایی که توی اپیزود بعدی میگم کمک میکنه یا میتونیم این رو کنترولش بکنیم که اون خش مراقبتیه که میاد بالا یا اون احساس مراقبتیه که میاد بالا متناسبه با هاش رفتار نکنیم ولی به هر حال یک اتفاق اوتوماتیکه ما رو ممکنه با خودش بکشه یه چیز دیگه که توی ارتباط برقرار کردن توی فضای روابط آتفی مهمه اینه که تو همکارت اگر 70 درصد 60 درصد حدودن فضای فکری و دنیاتون به همدیگه نزدیک باشه ممکنه رابطه کاریتون کار بکنه در رابطه آتفی باید تلاش بکنیم که برسه به صد چون ما جنس تعاملاتمون جنس تعاملات خیلی زیادیه و ما در یک نقطه ای هستیم که میتونیم با یک حرف کلن تعادل شریک عاطفی رو به هم بزنیم برای همین میفهمم که ممکنه خیلی سخت و کلافه کننده باشه ولی این که ما یه چیزهای رو بفرستیم زیر فرش اتفاقی که میافته این شکلیه که اون آروم آروم قلومبه میشه قلومبه میشه و هر سری که داریم رد میشیم پامون بهش گیر میکنه برای همین اگر که بخشی از مایی که داریم این رو میشنویم میشکلیم که اوکی به نظر میاد ما یک تفاهم مثلا 60-70 درصدی با همدیگه داریم قرار نیست که کار بکنه یا اگر قرار کار بکنه با یه ریسک خیلی زیادی قرار کار بکنه ما انقدر باید تو نقطه کنجکاویه باقی بمونیم تو نقطه کنجکاویه باقی بمونیم تا میل بکنه به صد اون فضاها و اون پیشفرسها و اون فیلترها و اون تفاوتهای که با همدیگه داریم که قراره توی کامیونیکیشن همون و ارتباط بقرار کردن همون مشکل ایجاد بکنه من یه سوالی که اینجا برام پیش میاد اینه که واقعاً ست عدد ایدالگیرانه نیست من همیشه شنیده بودم اتفاقاً عدد هفتاد درست رو در مورد پارتنر آتفی یعنی به این گفته بودن تو هیچ وقت نمیتونی آدمی رو شبیه کامل شبیه به خودت پیدا بکنی اگر کسی هفتاد درست شبیه به چیزی بودش که در ذهن تو هست اعتمالاً اون سی درست رو میتونی باش تو زندگی کنار بیایی الان که گفتی سد یکمی برام این قضیه ترسناکتر شد یعنی گفتم آیا واقعاً کسی میتونه باشه که بتونم باش به اون سده برسم؟ ببین قرار نیست شبیه باشه قراره که انقدر کنچکاف باشم که ارتباط هم به گونه باشه که ما سد میله به سد میتونیم همدیگر رو بفهمیم نه این که شبیه باشیم ما میتونیم یک آدمی رو بفهمیم در حالی که 90 درجه 180 درجه با ما متفاوته وگرنه حرف من در شبیه بودن نیست حرف من در اینه که ببین ما با هم متفاوتیم باید انقدر تو اون نقطه کنچکاویه واقعی بمونیم که همام تلاشمون رو بکنیم که ببینیم اوکی تو چه فیلترهایی داری من وقتی دارم این حرف رو میزنم تو حرف من رو چه شکلی داری میشنوی یعنی انگار نمیتونیم بگیم اوکی به نظر میاد تا یه حد خوبی دیگه همدیگر رو میفهمیم این کنجکاویه رو نباید شعلش و خاموش بکنیم این کنجکاویه باید انقدر روشن بمونه تا به یه نقطهی برسیم که انگار وقتی شریک آتفی میگه فه بریم فرهزاد و هیچ وقتم نمیگم که صد میشه انگار میله به صد باید بکنه نمی‌تونه بگم او که رو هفتاد دیگه بسته دیگه خوبه محمد جواد چند سال پیش یه دوستی داشتم سر یه کلاسی یه حرف خیلی قشنگی زد میگفت ببین دو نفر آدمون جلو نشستن ولی کنار همان دارن داد میزنن سر هم و بعضی وقتا میبینی که دو تا آدم از فاصله خیلی زیاد فقط با ایما و اشاره میفهمن هم دیگه دارن چی میگن خب میگفت انگار که بعضی وقتا اون فاصله فیزیکی که آدم ها با هم دارن فاصله قلبیشون رو تعین نمی کنه انگار که دو نفر آدم کنار همان توی خونه زندگی میکنن ولی چون قلباشون از هم دوره واسه این که حرفاشون رو بخوام به هم دیگه بفهمونن باید حتما داد بزنن و چقدر جالب که بعضی وقتا انقدر آدم ها قلبشون به هم نزدیکه که اگه یکیشون اون وره دنیا باشه یکیشون این وره دنیا و با هم فیستایم صحبت بکنن یا تو گوگل میت صحبت بکنن تصویری فقط با ایما و اشاره میتونن به هم بفهمونن که چقدر همو دوست دارن یا اصلا معذورشون از اون صحبت چی بوده میخوام میگم این یه مثال قشنگی که همیشه وقتی دارم با یه نفر بلند یا آروم صحبت میکنم با خودم مرور میکنم میخوام ازت یه سوالی بپرسم در ادامه بحثمون اونم اینه که من به عنوان فرستنده توی زوج توی صحبتی که میخوام با طرفم داشته باشم من باید چه نکاتی رایت بکنم که فرستنده بهتری باشم با ضریب خطای کمتری جوری صحبتم رو برسونم که شنونده یا گیرنده متوجه منظور من بشه سوالت خیلی خوبه نکتهی که گفتی خیلی غشنگ بود این که بعضی وقت آدم ها توی خونن ولی برای این که انگار حرفشون شنیده بشه یه حرف هم رو به فهمان باید داد بزنن و بعضی وقتا آدم ها کیلومتر ها از هم دیگه دورن و خیلی خیلی دلگرم کننده است برای این که ما لزومن مخصوصاً مخصوصاً برای کسایی که روابط لانگ دیستانس دارن چون یکی از نگرانی افرادی که رابطه لانگ دیستانس دارن اینه که اوکی این دوریه چقدر قراره به ارتباط گرفتن معاصیب بزنه برهمین بعضی وقتا به قولتو مهم اینه که دلها چقدر به هم نزدیکه و این سوال خوبی که تو از من پرسیدی این شکلیه که گاتمن که دراصل یه زوج هم که دیگه موشون رو توی فضای رابطه سفید کردن یعنی کسی نیستش که فکر کنم توی فضای زوج درمانی کار کرده باشه حتی اگر روی کردش روی کرد گاتمن نباشه اسم گاتمن ها رو نشینده باشه و اینا پجوهششون پجوهش عجیب و غریبی همیرالی پجوهش عجیب و غریبیه آخنین باری که چک کردم توی کتاب اخیرشون با چهل هزار زوج اینا کار کردن و این شکلی بوده که زوجها رو اووردن توی یک آزمایشگاهی و گفتن با همدیگه صحبت بکنین با همدیگه دعوی بکنین با همدیگه ارتباط بگیرین و از اون موقع شروع کردن یک حوش مصنوعی رو پرورش دادن که توی اون فضای حوش مصنوعی الان این حوش مصنوعی شکلیه که سه دقیقه از آغاز گفتگوی یک زوج رو که دیتاش رو بهش بدن این میتونه پیشبینی بکنه که تا شش سال آینده اینا با همدیگه هستن یا با همدیگه نیستن یه چیز عجیبیه خیلی عجیبه خیلی چیز عجیبیه و ضریب خطاش هم فکر کنم چهار درصد یا پنی درصد یعنی تا نوید و شیش درصد ظرفیت پاسخگویی داره این خیلی اتفاق جالبیه و حالا این گاتمن ها یک تکنیکی رو انگار به واسطه متعالیه این همه زوج بهش رسیدن که بهش میگن تکنیک گفتگوی پیونت ساز که این شکلیه که اگر یک فردی حرفی که میخواد بزنه رو بر اساس شش رعایت یا شش کار یا شش فیلتر این کاره رو این حرفه رو اگر بزنه احتمال داره پیغامش به شکل درستی به طرف مقابل برسه فقط باید حواسمون باشه این شش نکتهی که میخواییم رعایت بکنیم در حرف زدنمون باید واقعا بخواییم که رعایتش بکنیم چون ما میدونیم که ابزار ویژگیی که داره اینه که میشه با هاش عمل کرد میشه با هاش چاقو زد میشه زخمی کرد برای همین راجب این شش فضا صحبت میکنم ولی ما بدونیم که این شش فضا قرار کمک بکنه به منی که واقعا دلم میخواد پیغامم به طرف مقابل درست برسه و نقطه مقابلش رو هم میگم که چه شکلی ما میتونیم از این شش فضا استفاده بکنیم برای اینکه اتفاقا زخمی کنیم طرف مقابل قسمت اولش این شکلیه که با I statement باید بریم جلو به این معنا که صحبت کردن راجب خود مثلا اگر یک اتفاقی افتاده این شکلی هم که ببین امیرالی من دارم بلا بلا بلا بلا یک چیزی رو برای همین با من شروع میشه قسمت دومی که میگه باید رایت بکنیم اینه که اون چیزی که میخوایی بگیر و تبدیلش کن به چیزی که تو مالکشی مالکیت تجربی داشته باش وقتی که داری حرف میزنی مثلا من اگر که اون بچهی باشم که نگرانه که قوم زنش بیان و رابطهش رو به هم بزنن احتمالا وقتی دارم با همسرم صحبت میکنم این شکلی هم که ببین من اتفاقی که داره میفته من یک تجربهی دارم از این که قوم زن یا قوم شریک حاطفی میتونه رابطه رو به هم بزنه من این تجربه رو دارم نمیگم که این شکلی است موسیقی ببین کلن پای خانواده ها که بیاد واسه هدف گم میخوره به زندگی نه اینو تبدیلش کنم به تجربه خودم من همچین تجربه ای دارم من همچین یافته ای دارم قسمت بعدی صحبت کردن راجب احساسات دوشوار ببین من همچین تجربه ای دارم بابای من همچین حرفی به من زده و من میترسم از این که توی رابطه من ما از همدیگه جدا بشیم من میترسم همون کاری که خاله هم با زندگی من کردن خاهر تو و مادر تو هم با زندگی ما بکنن من این ترس رو دارم ببین خیلی وقتا ما ها ممکنه محتوی همدیگر رو نفهمیم ولی احساسات رو میتونیم بفهمیم ممنون اگر تو شروع کنی راجبه مثلا یه چیزی صحبت کنی با من امیرالی که من هیچ درکی ازش ندارم و ممکنه بگی ببین جواد تو نباید این کارو بکنی یا نباید این کارو بکنی اما این شکل هم که خب بسان نمیفهمم محتویتو رو متوجه نمیشم چون جنس رابطه تو با شریک عاطفیت با جنس رابطه من با شریک عاطفیت متفاوته ولی اگر بیایی یه های تو همون بگی که ببین جواد چیزی که من تجربه می کنم وقتی شریکات افیم این کار رو می کنه این شکلیه که خیلی می ترسم و بعد من یه هایی ترسه تو رو می تونم باشه انگار ارتباط بگیرم آهان محتوات رو نمی فهمم ولی فارق از این که محتوات رو می فهمم یا نمی فهمم متوجه می شم که این برای تو ترسناکه برای همین طبیعیه که وقتی می ترسی از خودت مراقبت بکنی یا فلان کار رو بکنی بر همین راجب احساسمون صحبت می کنیم قسمت مهمش، حرف میزنیم یا ارتباط برقرار میکنیم بدون حمله تیکه نمی دازیم از آیستیتمند استفاده نمی کنیم با تیکه انداختن مثلا نمی گیم که ببین من می ترسم اولا منو گفتم دو من ترسو گفتم که دارم احساسات دردناک رو می گم و بعدش هم که می گم ببین من می ترسم که این دیوونه بازیهای تو کار دستمون بده خب این که هیچ کدوم از اون قوای توش رایت نشده چون دارم حمله می کنم بر همین حتما هتما اون گفتگو باید بدون حمله باشه چقدر این نکته که گفتی نکته جالبیه چون ببین من هر چقدرم در مورد خودم احساس بکنم که آدم خوب و درستیم و این داستانها ولی وقتی پای این صحبت ها میشینم بینم اچه قد گفتمان من اشتباه داره مثلا من همیشه توی صحبتم البته نه همیشه ها ولی جایی که حس می کنم همیشه یه کنایه این وجود داره می دونی؟ بخوام اعتراف کنم واقعا توی صحبتم ممکنه یه جایی کنایه داشته باشه باشه و این کنایه باز دوباره از سر ترس و از سر تکرار نشدنها ولی میخوام بگم وجود داره انان که میگی با خودم به این نتیجه میریسم که امیر علی باید یه بار دیگه بازنگری روی نحوه صحبت کردن بادمو بکنیم این نکته نکته چهارم بود درسته؟ این نکته نکته چهارمه دقیقا خب ادامه بدیم قسمت پنجام که باید رایت بکنیم این شکلیه که بپذیریم که با همدیگه متفاوتیم این پذیرفتن تفاوته همون چیزیه که ما رو قرار کنجکاو نگه داره ببین من میفهمم چیزی که تو داری تجربه میکنی با چیزی که من دارم تجربه میکنم کاملا متفاوته من اصلا همچین تجربهی با خاله هم اموه هم و دایی هم نداشتم که اونا بیان وسط زندگی من و زندگی ما رو به هم بریزن و تو این تجربه هر رو داری و من با این که خودم نمی فهمم دقیقا تو داری چی میگی ولی ترس تو رو میتونم بفهمم و میتونم بپذیرم که تو تجربه زیستت با تجربه زیسته من متفاوته بر همین تبدیلش نمی کنم به مشکل خودم مشکل تو رو می تونم ببینمش و می تونم کنجکاف باقی بمونم بر همین اینه که ازآن می کنیم که تفاوتی بین ما وجود داره و این تفاوت اوکیه قسمت ششم اینه که اگر در فرایند گفتگو یه احساس شدیدی اومده بالا باید این احساس شدیده رو مدیریتش کنیم مثلا اگر که من در فرایند گفتگو من دارم خیلی اصطبانی میشم باید این مهارت رو داشته باشم که بگم ببین من نیاز دارم یک رو قطعش بکنم یا اگر حجم زیادی از ناومیدی، قم و گریه زیادی انگار یا ترس زیادی که تبدیل شده به یک حمله مثلاً عصبی اینا اگر داره میاد سمتمون باید این فضا رو داشته باشیم که یوهایی قط بکنیم همه چیز رو باید یوهایی استاب میریم یه روب دیگه میانیم میریم نیم ساعت دیگه میانیم شب میخابیم فردا صبح ادامهش میدیم برای همین باید بتونیم مدیریت بکنیم زمانهایی که احساساتمون خیلی شدید میشه این ششتا کار رو اگر که ما بتونیم فرستنده اگر بتونه تو حرف زدنش رعایت بکنه و واقعا دلش بخواد که رعایت بکنه لحنش رو تنظیم بکنه حواسش باشه کهش تش...

حواسش باشه که با کنایه نباشه واقعا کنچکاف باشه واقعا دلش بخواد که یک نکته ای رو بیان بکنه به نظر میاد که میتونه با ریسک کمی همراه باشه به این شکل انگار پیغام به شکل درستی منتقل بشه اما مامد جواد یه جا گفتی که این همون قد که میتونه مفید و کاربوردی باشه این شیشتا نکته یا این شیشتا فضا و فیلتر همون قدر میتونه آسیب زننده باشه اون وچه آسیب زنندهش چه شکلیه؟ وچه آسیب زنندهش اینه که ما شروع میکنیم از این شیشتا کمک میگیریم ولی اون نکته دردناک شریک و عاطفیمون رو با همین فشارش میدیم من از آیستیتمن استفاده میکنم راجب احساسات دردناک خودم صحبت می کنم تجربهی هم که دارم بیانش می کنم رو مالکشم همه این ها ولی دقیقا مثل مثالی که زدم این که من می ترسم که این دیوون بازی های تو کار دستمون بده یا فرض کن که یک خاطره ای رو از شریک آتفی می شناسم که می دونم تو اون خاطره خیلی آسیب پذیره و با همین تکنیک شروع می کنم خیلی کول منطقی درست و آروم جزشو در می آرم و میدونی قسمت بدش کجاست؟ قسمت بدش اینه که شریک آتفی دلیلی واسه دعوا کردن نداره یعنی این نقطه خیلی نقطه بدیه که طرف جزشتر اومده چون من دقیقا اون زخمش رو فشار دادم و اون هیچ بهونهی نداره برای این که با من دعوا کنه بر همین یک اتفاق خیلی بده یعنی خیلی خیلی غیر منصفان است من حرس طرف مقابل رو به یه شکلی در بیارم که اون آدم دفاع هم نتونه حتی نتونه از من عصبانی باشه برهم این تو تجربه درد خودش تنها میشه برهم باید حواسمون باشه که من زمانی میرم توی این فضا که واقعا دلم میخواد شریک آتفیم پیغام من رو درست دریافت بکنه چون دلم میخواد که پیوند دلبستگیم رو باش محکم و محکم تر کنم این اپیزود خیلی خوبی بود و من فکر میکنم این شیشتا نکته که در آخر اپیزود گفتی هم خیلی میتونه به هممون کمک بکنه. برای جمع بندی چطور این اپیزود رو تمومش میکنی؟ بخش داره فرستنده خود پیغام و گیرنده فرستنده مسئوله که مطمئن باشه پیغام به شکل درستی رسیده شنونده مسئوله که مطمئن باشه پیغام رو به شکل درستی دریافت کرده ما نمیتونیم بگیم من که گفتم خودش میدونه او حرفی که شنیده یا من به امان شنونده نمیتونم بگم که نه این همین رو گفت ولا غیر برای این ما مسئولیم که خودمون رو شفاف بکنیم و یکی از رسمت که کمک میکنه به ما برای این که شفاف باشیم اینه که کنجکاف باقی بمونیم کنجکاوی کنیم راجب شریکاتفیمون راجب منظورش و اگر بتونیم از اون شیشتا فیلتری که توضیح دادم حرفامون رو عبور بدیم انگار یک حرفی داریم که جلا پیدا کرده شفاف شده و حالا میتونه انگار با ذریب خطای کمتری برسه به شریکاتفیمون حالا به عنوان حسن ختم خیلی وقتا ما راجب ارتباط برقرار کردن میکنیم جنسش جنس ارتباط کلامیه یه کار بانمکی که ما خیلی وقتا انجام میدیم من و مریم هم دوستش داریم این شکلیه که یه روز رو میگیم امروز قراره که اصلا حرف نزنیم برای همین تلاش میکنیم شیوه های دیگری از ارتباط برقرار کردن رو هم در خودمون روش بدیم انگار زرفیتمون برای ارتباط برقرار کردن پرورش پیدا میکنه این که صبح که از خواب بلند میشیم قراره که با هم دیگه حرف نزنیم چه شکلی صبح خیل میگیم به همدیگه امروز ما قراره با همدیگه حرف نزنیم چه شکلی دوست دارم میگیم به همدیگه امروز قراره که با همدیگه حرف نزنیم اگر عصبانی شدم از دستش خشمم رو چه شکلی میخوام بهش منتقل بکنم این فضا کمک میکنه برای اینکه ظرفیت ارتباط برقرار کردنمون با همدیگه رشت بکنه و یه چیزی که حالا در پایان ما بهش میرسیم این شکلیه که ببینید ما همه این تکنیک ها رو انجام دادیم همه این کارها رو هم کردیم به قول تو توی اون سآلی که وسط اپیزود پرسیدی اینه که بازم دعوا میشه باید چی کار بکنیم و این رو میریم توی اپیزود بعدی خیلی هم عالی ازت ممنونم محمد جواد اپیزود فوقلاده ای بود امیدوارم همه اندازه من باش کف کرده باشن و ازش راکار برداشت کرده باشن دمتگم مرسی ازت منم امیدوارم