Transcript for:
تد باندی: داستان قاتلی معروف

از اولین روزی که ما این اکانتو زدیم تا همین امروز یه کیس بود که پشت سره هم درخواست میشد و دیگه وقتش بود که ما رسیدگی کنیم شما رسیدگی نمی کنین این کیس ها این همه درخواست میشه؟ رسیدگی کنین دیگه اولین ویدیوی اینستاگرام من رو نگاه کنید متوجه میشید که من یکم توی اینچرو ساختن تخیل دارم ویدیوها رو میسازم سه تا ویدیو بعد تازه یادم میفته که اوه این اینچرو قشنگ میشه ها به خاطر همین از ویدیوی سه وم به بعد اینچروی من هست اولین ویدیوی یوتیوبمونه که زبط کردیم من اینچرو نداشتم چند روز گذشت و ایک اینچروی خوب به ذهن من رسید به خاطر همین امروز با استایل متفاوت اومدم اینچروش رو زبط کنم تا همشتون یکی باشن پس بریم که داشته باشیم در اولین قسمت از میری جین ریپورس میخواییم در مورد کیسه هل گفتید کی؟ تدباندی صحبت کنیم الینور لویز کاول وقتی 22 ساله بود بدون این که ازدواج کرده باشه یا دوست پسری داشته باشه حامله شد و به خاطر این که این اتفاق تو سال 1946 خیلی پرهاشیه بود واسه خانواده پدر مادر الینور که یک خانم آقایی بودن به نامهای سامویل و الینور، الینور رو فرستدن یک خونهی که مخصوص مادرهایی بود که شوهر نداشتن تا بره اونجا بچهشو به دنیا بیاره و تو 24 نومبر سال 1946 الینور که اون موقع همه بهش میگفتن لویز یک پسر بچه به دنیا آورد به نام ثیادور رابرت کواب بعد از سه ماه لویز به همراه پسرش ثیادور برگشت فیردالفیا تا به پدرمو دریفت زندگی کنه و پدر مادرش تیودور رو به فرزندی قبول کردن و به همه گفتن این پسر ماست و مادرش لویز به عنوان خوهرش به همه معرفی شد پدر بزرگ مادر بزرگ تیودور یکی هم آدم های عجیبی بودن مثلا پدر بزرگش یه مرد خیلی خشن بود دست بزن داشت همه توی شهر از دستش ناراضی بودن همه میگفتن بولیه خیلی قل داری میکنه خیلی آدم پرسر و صداییه و همچنین به نظر میامد که سامویل یه مقدار اختلالات روحی داره به خاطر این که همین توی توی شهر را میرفت و با خودش حرف میزد مادر بزرگش لویز هم خانمه خیلی افسردهی بود خیلی خجالتی تنها بود از خونه خیلی بیرون نمی رفت و همچنین کسی بود که بیشترین آزار ازیت پدر بزرگ ثیادر روش بود و با این اصاف این افسرده و خجلتی بودنش کاملا طبیعی بود سیادور که از بچگی ملقب به تد بود خیلی به پدر بزرگش علاقه داشت با این که پدر بزرگش خیلی مرد خشنی بود و خیلی دست بزن داشت این خصوصیت باعث شده بود که پدر بزرگش خیلی عزیزتر بشه در نظر تد و بعدها تد به همه گفته بود که پدر بزرگ من رول مودرم توی زندگیم بود بهترین مردی بود که من میشناختم تد از بچگی کدکی خیلی عادی داشت مثل همه بچه دیگه داشت بزرگ میشد اخلاقیاتش مثل همه بچه دیگه بود اما از کدکی خیلی به چاقو علاقه داشت البته من حس میکنم همه بچه ها به چاقو علاقه دارن اما ما چون میدونیم این تدباندیه میگفتیم بیا از سه سالگی به چاقو علاقه داشت اما کلن خیلی به چاقو علاقه نشون میداد دیگه تا یه چاقو یه جا میدید میگفت وای چه براغ چه زیباق بعد هر جا چاقو میدید میرفت و اون پنجولای کوچیکش برشون میداشت تا تی تا تی میبود یه جا بس خوش انبار میکرد همچنین یکی از معروف ترین داستانها در برای تدباندی داستانیه که خالی تدباندی برای بقیه تعریف کرده بوده مثل این که یک بار وقتی که تد سه سالش بوده خالش خواب بوده اما وقتی بیدار میشه میبینه دور تا دورش پره چاقوه و تد سه سال اونور واسده و داره لبخن میزنه شوایه در مورد این که پدر و در واقعیه تدپاندیکی بوده خیلی زیاده یه سری هم میگن پدرش پدر بزرگ خودش بوده یعنی بابای لویز بهش تجاوز کرده بوده و لویز تد رو به دنیا آورده بوده یه سری هایی دیگه میگن باباش یک مردی بوده که توی نیروی هوایی کار میکرده یه سری هایی دیگه هم میگن که باباش یک مرد رندومی بوده دیگه خود لویز هم چند بار داستانش رو تغییر داده و ما تا آخر عمرمون نمیفهمیم پدر تدپاندیکی بوده و اگر هم پدر تدپاندی اون بیرون باشه به احتمال زیاد بد از این هر وقت نمیداد بگه من بودم باباش اصلا کی میخواد اون بچه رو اصلا قبول کنه از حسنات اخلاقی سامویل پدر بزرگ بزرگ تدباندی هم نگم براتون خیلی از همسایاشون گفته بودن علاوه بر این که مرد خیلی خشنیه نجات پرست هم هست و همچنین حیوانات اون محله رو هم آزار میداده درباره اینکه تدباندی کهی میفهمه لویز مادرشه و خوهرش نیست داستانها خیلی متفاوته یه سری ها میگن مثل اینکه وقتی بچه بوده یکی از بچه های فامیل برمیگرده بهش میگه تو حروم زاده ای و بعدم شناسنامه شو نشونش میده و تدباندی در کودکی متوجه میشه که پدرش معلوم نیست کیه و خوهرش در اصل مادرشه اما من نمیدونم چقدر میشه به این استناد کرد مثلا بچه فامیل از کجا میدونسته و شناسنامه تدا از کجا آورده بوده حروم زاده یه سنی مرابعه دیگه هم میگن تو همون بچهگی یه بار خودش کنجکاف میشه میره دنبال شناسنامهش میگرده و بعد متوجه میشه که حقیقت چیه اما یه خانمی به اسم انرو در آینده باز باشه آشنامیشیم که تو بزرگ سالی همکار تد بوده و همچنین قبلن پولیس بوده و توی اون زمان داشته در مورد جنایت می نوشته می گه که تدباندی تا سال 1969 یعنی تا اوائل 20 سالگیش نمی دونسته که پدر بزرگش پدر واقعیش نیست. اما در هر حال با چشم پوشی از این که بالاخره تدباندی کهی متوجه می شه که حقیقت چیه. این مثل این در اینجا بس الی چیزی بوده که خیلی باعث خجالتش میشده همیشه میگفته من حرومزاده هم و همچنین از مادرش لویز متنفر بوده به خاطر این که این رازو ازش پنهان کرده بوده و همچنین پرو پرو در آینده میگه تمام این قصدهایی که من انجام دادم به خاطر این بوده که مامانم توی بچهگی به من نگفته بوده که پدر واقعی این کیه کلن هر کاری که تد باندی انجام بده تخصیر یکی دیگه هست هیچوقت تخصیر خودش نیست تو سال 1951 وقتی که تد چهار سالش بوده بادرش لویز تد و بر میداره و میره توی تاکوما واشنگتون تا با بره بچه فامیلشون اونجا زندگی کنه و من نمیدونم با چه بحونه ای تد و بر داشته بوده با خودش برده بوده من خوهرشم اما دارم میام اینجایی نم دارم با خودم میارم دیگه اما در هر حال تد و تو همون بچه گیره هم داره با خودش میبره لویز توی تاکوما توی واشنگتون با یک مردی آشنا میشه به اسم جانی باندی و با هم ازدواج میکنن و چهار تا بچه به دنیا میارن و جانی باندی تد رو به فرزندی قبول میکنه و اینجاست که فامیلیش از کابول تغییر میکنه به باندی اما تد در آینده میگه من همیشه توی قلبم یک کابول بودم و هیچوقت احساس نکردم به خانواده باندی تد از جانی خیلی خوشش نمی اومد این به خاطر این نبود که جانی رفتار بدی با تد داشت تد از جانی بدش می اومد چون که جانی خیلی تحصیلات نداشت آدم خیلی پول داری نبود از طبقه متوسط جامعه اومده بود و همچنین اومده بود مادرش رو که هنوز فکر می کرد به خوهرش ازش گرفته بود و توجهی که به تد میشده خیلی کم شده بود. تد در آینده میگه هیچ مشکلی به خوهر برادره دیگش نداشته اما به خاطر این که خونشون خیلی کچیک بوده این که این همه آدم توی خونه زنده کنن براش خیلی خوشاین نبوده.

اما خودشم گفته بوده که هیچ آزاری از سمت پدر مدرش ندیده بوده و کودکیه کاملا آدی داشته. چند سال اول مدرسهش خیلی خوب پیش میره بچه آدی بوده زمان خوبه توی مدرسه میگذرونده اما مثل این که وقتی بارده دبیرستان میشه یکم گوشگیر تر میشه اما بچه دقیق کنید هم کلاسی های تد توی دبیرستان دبیرستان وقتی بعدان باشون مساحبه شد گفتن ما تدو خیلی دوست داشتیم تد توی مدرسه جزو بچه های معروف به حساب میومد این توی نبود که گوشگیر باشه سنگ پرت کنیم بهش هیچ کس دوستش نداشته باشه اما دیگه ما که میدونیم تد در آینده میخواد چه آدمی بشه توی همین استجاز زندگیش هم نمیدونسته چطوری باید با انسانهای دیگه روابط برقرار کنه مثل آدم های دیگه نبوده که خیلی راحت دوست پیدا کنن تد یکی رو نگاه میکرده میگفته خب که چی؟ از نظر خودش آدم تنهایی بوده چون هیچ کس رو دوست خودش به حساب نمی آورده اما دیگران می گفتن که تد خیلی محبوب بوده چون دیگران ذهن مریض ندارن مثل تد باندی همین که تد به سن بلوغ می رسه شروع می کنه دوزدی کردن بعدم می گه به خاطر این که تو خونه به هم توجه نمیشد من دوزی میکردم تا جلبه توجه کنم. کلن منطقهش این بوده که اگر خراب کاری کنی به توجه جلب میشه مهم نیست اون توجهی که به جلب میشه منفیه یا مصبت.

بالاخره داره به توجه جلب میشه و همچنین میگه چون خانوادمون خیلی پول دار نبودن و ما هم پنج تا بچه بودیم اگر من یک چیزی رو میخواستم نمیتونستن برام بخرن. منم میرفتم بیرون خودم برش میداشتم. همچنین از همون کودکی کار مرد علاقه تدباندی این بوده که بره از پشت پنجره خونه مردم رو دید بزنه. وقتی که خانوم ها دارن لباس عوض میکنن و اصلا حواسشون نیست که کسی داره نگاشون میکنه تدباندی اونجاست شبا که شما میخوابید تدباندی بیداره و شایانه ذکره که این منحرف بازی ها و از داخل پنجر خونه مردم رو دید زدن غیر قانونیه اما به خاطر این که تدباندی وقتی که این کارها رو انجام میداده زیر سن قانونی بوده هیچ کدوم از این دوزی ها و منحرف بازی هاش توی پروندش درج نمیشه یعنی با تمایی کارهایی که کرده بوده یک پروندهی مثل کف دست صاف داشته. تو سال 1965 هید میره دانشگاه پیوجت ساند.

تو این مرحله زندگیشه که دنبال یک رول مودل مرد میگرده. چون از پدر بزرگش سامویل جدا شده. جانی باندی پدر خودشم خیلی دوست نداره و این اینجاست که با اموش جک کاول آشنا میشه جک کاول توی دانشگاه پیوجت ساوند معلم پیانو بوده پولدار بوده توی قسمت خوب از شهر زندگی میکرده و تدباندی میگه من میخوام مثل امون بشم سی و یک آگست سال 1961 یک دختر هشت ساله که تحت آموزش اموی تدباندی جک کاول بوده تو نیمه های شب گم میشه اسم این دختر بچه ان مری بیر بوده که چند بلاک اون طرف تر از خونه جک زندگی میکرده و مادرش میگه من شب دخترم رو خابوندم در خونه رو گفت کردم اما صبح که پاشدیم دیدیم در خونه بازه اینکه این مرده کفش مردونه بیرون در خونمون دیده میشه تیت باندی اون موقع 14 سالش بوده اما تا آخر عمرش روی بیگناهی خودش پافشاری میکنه میگه من هیچ ربطی به پرونده این مری ندارم اما تنها چند دقیقه قبل از قصاصش چند تا کامنت میذاره روی این پرونده که آخرم مشخص نمی کنه تیت باندی دست داشته یا نه و در آینده به تو میگم تیت باندی خیلی دوست داره که مردم رو گیج کنه در هر حال متاسفانه جنازه این مری هیچ وقت پیدا نمیشه مردم نمیدونن چه بلایی سرش اومده تو سال 2011 اومدن با ازمایش دین ای ببینن میتونن پیداش کنن اما باز هم به نتیجه ای نرسیدن و هنوز هم که هنوز پرونده ان میری بازه تد یک سال میمونه توی دانشگاه پیوجتسن و بعد تو سال 1966 تصمیم میگه بره دانشگاه واشنگتون تا زبان چینی بخونه های تد بندی؟ هم کلاسی ببین تو خونه بچه ها بچه ها بچه ها تصور کنید بچه ها زبان چینی من و تد باندی میتونستیم هم کلاسی باشیم یه اومد میرفتم سر کلاس تدو میدهد و میگفتم آه تد باندی نیه زیما بچه ها تصور این که تد باندی زبان چینی میخونده به عنوان ایک فارغ و تحصیل رشته زبان چینی خیلی برام خنده داره فکر کنید سر کلاس نشستید استاد میگه که ها از اینکه تد باندی داره خب بگذاریم تیت باندی فکر می کرده خیلی باهوشه فکر می کرده از همه بهتره اما بعد از این که میره توی دانشگاه زبان چینی بخونه متوجه می شه خیلی هم احمقه و این باعث می شه اعتماد به نفسش خیلی بیاد پایین چون احساس می کرده بهترینه اما این زبان ثابت کرده بود که من از تو قوی ترم اینجاست که تیت باندی با یک خانوم عاشنا می شه به اسم استفانی بروکس استفانی یک دختر خوشگیل باهو بوشه پولدار بوده از طبقه باله جامعه که موهای بلند تیره داشته و همیشه فرق وسط باز میکرده دقیق کنید این نکته خیلی مهمه تو سال 1968 تدباندی از دانشگاه میاد بیرون همونطور که بهتون گفتم زبان چینی داشت کمر این مردو خورد میکرد و شروع میکنه کاره رندم انجام دادن و تو همین دوره از زندگی تدباندیه که تو کمپینهای سیاسی هم دافتلب میشده خب بچه همونطور که بهتون گفتم تد اینجا با استفانی دوسته در توصیف استفانی میگه بهش جزب شدم چون تمام چیزهایی رو داشت که من دلم میخواست داشته باشم پول داشت موقعیت قدرت داشت اما تدباندی اون موقع خیلی آس و پاس بوده نه واسه زندگیش هدفی داشته نه برنامهی داشته از این کمپیند به اون کمپیند میرفته دانشگاه هم نمیرفته به خاطر همین تو سال ۱۹۶۸ ��ستفانی رابطهش رو با تد تموم میکنه و همین اتفاق بود همین شکست عشقی بود که باعث شد تدباندی بشه تدباندی خنددار نیست؟ چقدر باید ضعیف باشی؟ شکننده؟ ضعیف؟ نحیف؟ که با همچین چیزی بشکنی مرد؟ وقتی که استفانی با تد به هم میزنه تد تصمیم میگیره از این رو به اون رو بشه عزمش رو جزم کنه ولی زندگیش برنامه بریزه.

مشت محکم بزنه بر دهن استفانی یاوگو. و دقت خونید که به گفته این انرول همین ساله که میفهمه پدر واقعیش پدر بزرگش نیست. و تد به وجود میاد. تو سال ۱۹۶۹ تد باندی توی یک بار توی سیاتل با یک خانمی عاشنا میشه به اسم الیزابیت کندال و این دوتا سالها با هم رابطه خواهند داشت.

الیزابیت یک مادر مجرد بود که یک دختر کچولو داشت. طلاق گرفته بود و همین همچنین الکولی هم بود و تد به گفته خودش خیلی مراقبت میکرد از الیزابیت و الیزابیت هم بعدن در توصیف از تد گفته بود که خیلی آدم با محبتی بود خیلی گرم بود سال 1970 تد تصمیم میگره دوباره وره دانشگاه و از اونجایی که زبان چینی چند تا از دنده هاشو خورد کرده بود این بار تصمیم گرفت روانشناسی بخونه و تو رشته روانشناسی بود که تد بندی ما شکوفا شد اینه ایک گنچه سر از خاک آورد بیرون و باز شد توی دانشگاه همه دوستش داشتن استاده باش حال میکردن نمرات خوبی میگرد خلاصه همه چی چقدر آرومه تد چقدر خوشحاله تو سال هفتاده یه تد یک جایی مشغول به کار میشه اون مرکزی که تد توش کار میکرده این شکلی بوده که کسایی که میخواستن خودکشی کنن زنگ میزادن به این مرکز و اشخاصی مننده تد باندی که اونجا مشغول به کار بودن به این آدم ها امید به زندگی میدادن و مثل این که تد توی کارش خیلی خوب بوده و چندین آدم ها از خودکشی منصرف کرده بوده حالا بچه ها انرول رو یادتونه که گفتم همکار تد باندی بود اینجا با هم آشنا میشن و و انرول در آینده یک کتاب می نویسه به اسم Stranger Beside Me که یکی از معروفترین کتاب ها در باره تدباندیه. فکر کنید انرول اون موقع راجب جنایت می نویشت و شغل قبلیش پولیس بود و با تمام این اصاف می گه من هیچ چیز عجیبی راجب تدباندی به نظرم نیمد.

خیلی مرد خوبی بود برام قهوه می خرید خیلی ازش خوشم می اومد همچنین خیلی اشاره می کنه به این مسئله که تدباندی جذاب بود از لحاظ ظاهری و می گه اگه خودم جوانتر بودم یا اگه دختران بزرگتر بودن تد یک دوست پسار و شوهر فوقلاده می شد. تو سال 1972 تد با من مدرک روانشناسی از دانشگاه فراغت تحصیل میشه و برای ادامه تحصیل هم توی یک دانشگاه توی یوتا پرسی رفته میشه هم توی پیوجت ساوند و برمیگرد پیوجت ساوند و وقتی که برمیگرد پیوجت ساوند با همون دختره که گفتم با هش به هم زد و قلب تد باندی و اینجوری خورد کرد استفانی با استفانی دوباره وارده رابطه میشه و دقیق کنید اینجایی که برگشته با استفانی وارده رابطه شده هنوز با الیزابیت هم رابطه داره اما استفانی و الیزابیت نمیدونن استفانی به خاطر این با تد به هم زده بود چون تد آساپاس بود اما الان میگه خب تد عوض شده هم توی سیاست خیلی دست داره هم مدرک از دانشگاه داره، هم قراره توی دانشگاه حقوق بخونه، آینده روشنی در پیش داره. به خاطر همین دوباره رابطهشو با تد از سر میگیره. و رابطهشون خیلی هم جدی شده بوده. تد استفانی رو به همه به عنوان نامزدش معرفی میکرده، قرار بوده با هم ازدواج کنن.

اما توی جانویه سال 1974 یک هر رابطهشو با استفانی به هم میزنه. و وقتی که استفانی بعد از چند ماه موفق میشه با تد تماس بگیره میگه که چیه چرا یه هر رابطه همون رو به هم زدی؟ و تد میگه و بعد گوشیو قط میکنه. و تد و استفانی دیگه هیچ وقت با هم صحبت نمی کنن.

بچه ها فکر کنید تیت چقدر پتیه فقط بخاطر اینکه استفانی باش به هم زده بود رفت موفق شد تا بیاد با استفانی باز وارد رابطه شه و انتقام بگیره فقط بتونه به خودش ثابت کنه که اگر من بخوام میتونم این دختر رو داشته باشم و وقتی که استفانی رو اولا به دستو برد باید بگه نیه تو آپریل سال 1974 از مدرسه حقوق میاد بیرون یک مدت توی بخش خدمات ارجنسی توی سیاتل کار میکنه همچنین توی بخش جلگیری از جرم و جنایت توی سیاتل کار میکنه و تو همین دوره یک مقاله می نویسه در باره راه های پیشگیری از بغوه تجاوز اصلا راه های پیشگیری وجود نداره دوسته عزیز تدباندی تجاوز نکن بیا تموم شو خب بچه ها قبل از این که به ادامه کیس به پردازیم بهتره همینجا بگم هیچ کس به حتم نمیدونه که تدباندی چند تا قربانی داره خود تدباندی هم بارها و بارها داستانش رو تغییر داده و همچنین اسامی قربانی های تدباندی که توی رسانه ها درد شده بیشترشون اسامی مستوارشونه چون خانواده های قربانی ها میخواستن حریم شخصیشون حفظ بشه و اسامی یا تغییر داده شدن یا اصلا اسم ندارن پس ممکنه یک سری از اسامیی که من توی این ویدیو استفاده میکنم توی مرابع مختلف تغییر کنه. اولین جنایت تد که مطمئن نیم ست در ست کار خودش بوده تو چهار جنویه ای سال 1974 اتفاق میفته. یعنی دقیقا همون موقعی که رابطه شد با استفانی تد مثل همیشه داشته توی اوقات فراغت خودش از پنجر داخل اتاق یک دختر بیچرهی رو دید میزده و بعد میگه اه من چرا این چند وقت مونده بودم میرون از خونه وقتی میتونم برم داخل خونه و بعد اینجاست که تد باندی تصمیم میگیره وارد خونه ی دختر 18 سالی برای به اسم کرن اسپارکس بشه. مثل این که کرن خواب بوده تدباندی میره داخل خونه یک میله آهنی از بالای تختش بر میداره و با همون انقدر میزنه توی سرش تا کرن بیهوش میشه. بعد با همون میله آهنی بهش تجاوز میکنه که این باعث میشه بدن کرن خیلی آسیب ببینه و بعد هم فرار میکنه.

وقتی که دیگه کرم به بیمارستان منتقل میشه ده روز بیهوش بوده اما خوشبختان از این حمله جون سالم بدر میبره یک ماه بعد تو روز یک فیوریه لیندا انهیلیه 21 ساله داشت میرفت دانشگاه اما بعدش سرکارش حاضر نمیشه و اون شب قربوده با خانواده شام بخوره و اونجا هم حاضر نمیشه و خانوادهش نگرام میشن و زنگ میزنن به پولیس وقتی که پولیس وارده اتاق خواب لیندا میشن رو با لیندا انجام داده وقتی که لیندا خواب بوده و لباس خوابش تنش بوده بعدش لباس رو در رو برده مرتب آویزون کرده لباس های جدید تن لیندا کرده و بدنش رو از خونه برده بدون این که هیچ صدایی از خودش در بیاره چون توی اون زمان همخونه لیندا توی اتاق بقل خواب بوده و هیچی نشیده بوده و حتی بیدارم نشده بوده سالها بعد تدباندی در توصیف این حمله میگه در خونهشون گفت نبود به خاطر این من وارد شدم اما همخونه یه لیندا میگه دروغ میگه به خاطر اون حملهی که ماه قبل روی کرن اتفاق افتاده بود ما هر شب حواسمون بود که در رو صد در صد گفت کنیم متاسفانه جمجم جمعه لیندا تو سال 1975 تو کوهستان تیلور پیدا میشه تو سال 1975 یک آلم از دانشجوهای دختر داشتن گم میشدن. انقدر تعدادشون زیاد بود که میشد حده اقل در ماه یه نفر دوست ده مارش دانا منسن داشته میرفته یک کنسرت جز اما بین راه گم میشه. سالها بعد یک اسکلیت کنار یک تاپ رنگی که مردم حت میزدن دانا اون شب تنش بوده پیدا میشه. اما آزمایش دین ای نمیتونه ثابت کنه این اسکلیت متعلق به دانا یا نه.

در هر حال تیت باندی سالها بعد به قتل دانا اطراف میکنه دوازده اپریل سوزن ایلین رانکورت داشت میرفت دانشگاه تا مشاورشو ببینه بعدم میخواست بره با دوستاش یک فیلم آلمانی نگاه کنه اما هیچ وقت به هیچ کدوم از این قرارهاش نرسید سالها بعد جمجمه آسیب دیدش تیه کوهستان تیلور پیدا شد و تیت باندی هم به قتلش اطراف کرد حالا بچه ها سوزن یکی از قربانی های تیت باندیه که با همشون فرق میکنه چون ماش بلند بوده و بچه ها اینجاست که تمام شاهدینی که آخرین بار قربانی ها رو زنده دیده بودن میگن که قربانی رو با یک مردی دیده بودن که یا دستش رو گشت گرفته بود یا پاش رو گشت گرفته بود یا اصلا دستش بود و از این دختر رو کمک میخواست که کتابش یا کلن چیزهایی که دستش بود و کمک کنن بذارن توی ماشینش و همچنین تمام این شاهد ها هم میگن ماشین این مرد یک وولکس وگن بیتل بوده تد عزیز سندلی شاگرد رو در آورده بوده گذاشته بوده سندلی عقب بعد از این که این دختر رو به بحون این که کمکش کنن میبورده سمت ماشینش با یه چیز میزده روی سرشون وقتی که بیهوش میشدن بدنشون رو میزده توی اون قسمت سندلی شاگرد که خالی کرده بوده روشون رو پتون میکشیده و بعد میبورده ازشون یک جای خلوت و کارهای شنیعی که میخواستن انجام بده رو ادامه میدادن و چیزی که تمام این شرط ها بهش اشاره میکنن این بوده که این مرد نسبتا خوشقیافه بوده حالا دقیقت کنید تدباندی برای خوشقیافه بودنش معروفه درسته؟ اما نکته اینه که تدباندی خیلی جذاب یا زیبا نبوده تدباندی صرفا کسی بوده که توجه به چهرش جلد نمی شده یعنی یک مرد خیلی ترسناک نبوده، خیلی چاق نبوده چهره خیلی عجیبی نداشته که کسایی که دیده بودنش یادشون باشه و بتونن یک تصویر واضح از چهره قاتل بکشن کسی بوده که چهرش انقدر عادی بوده که بتونه تغییرش بده و همچنین همرنگ جماعت بشه مثلا یه موقعی لباس آتشنشان تنش میکرده یک موقعی لباس پولیس تنش میکرده و این باعث میشده که بتونه اعتماد دیگر دیگران رو به دست بیاره. چون چهرش انقدر عادی بوده که مردم بهش اعتماد کنن و این خیلی مهمه. و یکی از کارهایی که برای جولگیری از دستگیر شدنش انجام میداده این بوده که لباس خودش و مختولینش رو درمیابرده بعد اون لباسها رو میسوزنده توی ایچ مدرکی از خودش به جا نذاره. اما یه بار این این آدمهای مریض بر میداره لباس خودش و مختولینش رو میبره میذاره توی دیوار مهربانی فکر کنید یعنی اون دیوار مهربانی ممکن بوده یه نفر بر اون لباسها رو برداره ای خود تو سر تد.

و همچنین تد باندی برای کشتنش یک روش خاص نداشته بیشتر قاطع سریالی ها یک روش خاص خاص دارن. اما تد باندی یه سریار رو خفه می کرده. یه سریار رو قرد می کرده کلن روشش متفاوت بوده. و سر یه سری از مقتولینش رو هم جدا کرده بوده و چند وقت توی خونش نگه داشته بوده و هر وقت به این سرها دست می زده خاطره مرگ واسه یاداوری می شده و خیلی لذت می برده Get a better hobby اما این چیزهایی که بهتون گفتم تنها کارهایی نبوده که تد انجام می داده.

فکر کردی تا جنازه ها نصران نگام کرد ترسید در اصل این کار رو انقدر تکرار میکرده تا بدن ها انقدر تجزیه بشن که یک آدم دیگه نتونه باشون ارتباط داشته باشه دیماری هم نمیگرفته بمیره بجز تجاوز با این جنازه ها کارهای دیگه هم میکرده مثلا میرفته موهاشون رو میشسته شونه میکرده آرائششون میکرده لباسای قشنگتنشون میکرده یک جون سال 1974 مردم میبینن یک مردی که دستشو گرده درش گرفته داره با یک دختر 22 ساله به اسم براندابول صحبت میکنه براندابول ناپدید میشه و هیچ وقت هم پیدا نمیشه ده روز بعد یک دختری به اسم جورجان هاکینز ناپدید میشه جورجان خونه دوست پسرش رو ترک میکنه و میخواسته بره خونه خودش عملا یک کوچه روشن بینشون فاصله بوده اما تد موفق میشه توی همین مسیر کتا هم جورجان رو بدازده و شاهدهایی که اون روز توی اون کوچه بودن میگن از چند ساعت قبل تد با اون گچ دستش که ایشالله دستش خورد بشه مثل این که داشته توی اون کوچه میچرخیده تا یک قربانی پیدا کنه و قبل از جورجان به یک خانم دیگه گفته بوده که بیا کمکن کن و اون خانوم قبول نکرده بوده و اینجاست که نباید به آدم هایی مثل تیت اصلا محبت هم کرد این بشر لیاقت مهربونی هم نداره باید با همون دست چلاقش کتاب ها رو ببره سواره ماشین کنه و تو همین زمانه که تیت بندید با یک خانومی عاشنا میشه به اسم کرول ان بون بچه ها کرول رو یادتون باشه بعدن باز برمیدید میگردیم بهش. 14 جولایه سال 1974 تد باندی توی روز روشن پا میشه میره لیک سممش. لیک سممش یک پارکی بوده که کنار یک محیط ساحلی ساخته شده بوده و همه مردم روزای گرم جمع میشدن اونجا و کلن مغر تحتیلات بوده.

لباس سفیده تنیس تنش کرده بوده خیلی به خودش رسیده بوده دستش رو گچ گرفته بوده و دونه دونه میرفته سراغ دخترهایی که اونجا بودن و میگفته سلام تد هستم میشه کمکم کنید قایقم رو از ماشینم بیرون بیا برم؟ بچه دقت کنید شوخی نمی کنم ها. به همه گفته بود تد هستم. مثل اینکه سعی داشته یک لحجه کانادایی یا انگلیسی تقلید کنه تا حوییتش رو مخفی کنه.

اما تمام کسایی که اون روز کنار ساحل بودن اسم اینو شنیده بودن. میدونید من تصورم چیه؟ تصویر ذهنی من از این که مردم چطوری همه اسم تد رو اونجا شنیده بودن همچین چیزیه. سلام!

سارا هستم. خوشبختم سارا. من هم تد هستم! خیلی از کسایی که اون روز توی ساحب بودن به خاطر اینکه با دوستاشون اومده بودن و خوصله نداشتن به قریب کمک کنن خیلی معدبانه درخواست کمک تد رو رد کردن اما جنیس آت 23 ساله درخواستشو قبول کرد حالا چهار ساعت بعد از این دنیس نیزلند از دوستاش جدا میشه بره دستشوی اما هیچ وقت بر نمیگرده و وقتی که دوستاش میبینن پارکو عملا دارن میبندن و دنیس هنوز بر نگشته زنگ میزنن به پولیس اما پولیس نمیتونن جنیس رو پیدا کنن نه دنیس رو بعدها تد به پولیس میگه به خاطر اینکه دنیس رو چهار ساعت بعد از جنیس دوزیده بوده جنیس هنوز زنده بوده و دینیس رو مجبور کرده بوده وقتی که جنیس رو به قتل میرسونه نگاه کنه. اما شب قصاصش، دقیقا شب قصاصش برگراش گفتش که اون داستانی که گفتم دروغ گفتم.

در هر حال توی شیش دسامر بقایی هر جفتشون توی ایساکوها پیدا میشه. آگست سال 1974 باز هم از دانشگاه یوتا دعوتنامه دریافت میکنه و این باید پا میشه میره ساد لیک سیتی. اما وقتی که میرسونه اونجا متوجه میشه که بقیه دانشگاه خیلی ازش باحوشترن و یک ماه بعد باز هم قصاصش رو شروع میکنه. اینجاست که بهتون میگم تمام قاتل ها نارسیسیست هستن God Complex دارن فکر میکنن بهترین آدم و باحوشترین آدم روی این کوره خاکی هستن و وقتی با این حقیقت روبرون میشن که نه بقیه از تو باحوشتر هستن بقیه از تو بهترن ازذت نفسشون جریه دار میشه و پامشن میرن مردم بیگناه دیگر رو میکشن دوی سپتامر توی آیده ها به یک هیچهایی کرد که هنوز هم ناشناسه تجاوز میکنه و بعد هم خفهش میکنه دوی اکتوبر نانسی ویلکاکس شونزه ساله رو میدوزده به گفته خودش قصد داشته به نانسی تجاوز کنه و بعد آزادش کنه اما اتفاقی نانسی رو خفه میکنه و متاسفان بدن نانسی هیچوقت پیدا نمیشه دو هفته بعد تو روز 17 اکتوبر دختر 17 ساله پولیس شهر که اسمش ملیسا اسمیت بوده وقتی داشته از فس بود بودفروشی شب میومده بیرون و این راه گم میشه بچه ها فکر کنید دختر پولیس شهر عملا سد میتر مونده بوده ملیسا برسه خونشون اما تد میدوزدتش و نه روز بعد جنازش رو توی کوهستان نزدیک خونش پیدا میکنه تیت با یک میله آهنی به سر ملیسا زربه زده بود و بعد هم با یک جراب شدواری خفش کرده بود و بهش تجاوز کرده بود اما چیزی که از همه اینا بدتره اینه که ملیسا تقریبا یک هفته توی اون کوهستان زنده بوده اما انقدر بدنش خورد شده بوده و آسیب دیده بوده حتی جون اینو نداشته که پاشه بره کمک بخواد سی و یک اکتوبر لارن ایمه 17 سال ناپدید میشه و چند روز بعد توی روز شکر بذاری جنازه ی لارن توی رودخونه ی امریکن فورک پیدا میشه خب بچه ها به این داستان دقت کنید 8 نوامر تیت باندی توی یک پاساج میره سراغ کرول درانج 18 ساله تیت باندی میگه سلام افسر روزلند هستم یکی سر کرده وارد ماشین شما بشه و شما الان باید همراه با من بیاد ایسکای پولیس تا مصن شکایت خودتون رو تنظیم کنید کرول سوار ماشین تیت میشه اما بعد از این مدات خیلی کتاح متوجه میشه که این مرد داره یک مسیر دیگر رو میره مسیر ایسکای پولیس از این سمت نیست تا کرول اعتراض میکنه تیت باندی یک دستبند در میاره و با کرول درگیل میشه اما بین این درگیلی ها دستپنده رو بزنه به جفت دست داشت. هر دوتا دستپنده رو میزنه به یه مچ.

و خدا رو شکر خیلی معجزه آسا کرول موفق میشه در ماشین رو باز کنه و فرار کنه. و همون شب میره پیش پولیس. اما تیت بی خیال نمیشه.

کرول فرار کرد و بیره سراغ یه نفر دیگه. دیبرا کینت توی مدرسهشون تاعتر بازی میکرده. و اون شب وقتی که از سالان تاعتر میاد بیرون پیت باندی از جلی مدرسه میدوزدتش. معلم دیبرا و چند تا از کارکن های تاعتر به پولیس میگن یک مردی رو دیده بودن که داشته توی یک ورکسپاگن بیتل. اون دورو ورا میچرخیده.

و همچنین وقتی که پولیس میان اونجا رو میگردن یک کیلو کلید پیدا میکنن که کلیدی بوده که دستبندی که به دست کرول زاده شده بوده رو باز میکنه خب بچه ها تا اینجای داستان الیزابیت رو که یادتونه گفتم دوست دختر تدباندی بود و با هم توی یک خونه عملن زندگی میکردن الیزابیت تا اینجا یک بار به پولیس زنگ زده بوده و تد رو گزارش داده بوده چون که الیزابیت فکر میکرده خیلی مشکوکه که هر بار یکی گم میشده همون شب تد خونه نبوده و بعد فرداش برمیگشته خونه و عملا یک روزو کامل میخوابیده همچنین الیزابیت توی خونهشون یک سری چیزها پیدا کرده بود که مطمئن بود تد بابتشون پول نداده پس میگفته اینا رو دوزدیدی دیگه همچنین تد از لحاظ روحی خیلی الیزابت رو آزار میداده مرد خیلی مشکوکی بوده همیشه میگفته تو داری به من خیانت میکنی حتی شبهایی بوده که الیزابت از خواب پا میشده میدیده تد با یک چراق قوه ویستاد بارسایش داره بدنش رو چک میکنه تا آثار خیانت پیدا کنه You freak! اما تماس اول ایلیزابیت رو پولیس اصلا جدی نمیگیرن چون وقتی سوابق تد رو چک میکنن میبینن یک شخصیه که از لحاظه آکادمیک خیلی خوب داره پیش میره و همچنین سابقه یکیفری نداره تموم کارهایی که گفتم انجام داده بود که به خاطر این که زیر سند قانونی بود تیه پروندش درج نشده بود این شخص پرونده یکیفری نداره حالا نه تنها ایلیزابیت یک بار به پولیس زنگ زده بود و تد رو گزارش داده بود انرول همکار تد هم یک بار تد رو به پولیس گزارش داده بود چون فکر میکرد چهره تد شبیه یکی از نقشی هایی که از این قتل کشیدن الیزابیت یک بار دیگه هم با پولیس تماس میگیره و میگه ببین اونی که بهتون گفتم حالا پاشده رفته ستارت بلیک سیتی و اونجا قصد رو داره ادامه پیدا میکنه و اینجا دیگه کسی نمیمیره از نظر شما این تصادف خیلی عجیب نیست؟ و به خاطر این که این بار پولیس ها از اون قصدهای آخری که توی اون پارک انجام داده بود میدونستن اسم طرف تده وقتی که الیزابیت گفت اسم دوست پسر من تد باندیه گفتن سب کن ببینم حالا بچه ها یه کاری توی ایسکای پولیس انجام میدن که خیلی هم توی فیلم ها و سریال ها دیدین میان چندین نفر رو به خط میکنن که قاتل هم یکی از اون آدم هست و بعد یکی از شاهدین رو میارن تا از پشت شیشه قاتل رو تشخیص بده و اگر اون شخصی که این انتخاب میکنه همون قاتل باشه این یکی از مدارک به حساب میاد اما متاسفانه از اون پارک یک نفر رو میارن و توی لاین آب اون شخص محفظ نمیشه که تد رو تشخیص بده دسامر همون سال الیزابیت باز با پولیس تماس میگیره این تماس هم به جایی نمیرسه و الان الیزابیت و تد هنوز با هم تو رابطه هنو بکنید اگر تد متوجه میشد تد از کل احمق فکر میکرد الیزابیت داره بهش خیانت میکنه نه زیزم الیزابیت داره هر روز تو رو به پولیس گزارش میده جانبه سال 1974 تد پامیشه میاد سیاتل ملاقات الیزابیت چون توی این دوره که یکم از هم دور شده بودن رابطه شون یه مقدار سرد شده بود اما وقتی که بر میگرده الیزابیت میگه اوکی آگست میام بهت سر میزنم جون همون سال تد باز میره به الیزابیت سر میزنه و این بار برنامه ازدواج میریزن سال 1975 تد باندی تصمیم میگیره قسلوشو یکم جا به جا کنه حس می کرده پولیس یه ذره دارن بهش میرسن به خاطر همین ادامه قسلاش رو میبره توی کالورادو دوازده جانویه کرن کمپل داشته از آسانسور میرفته به اتاقش تیه هوتل یک مسیر به این کتاهی و تد باندی توی همون مدت زمان کتاه موفق میشه کرن رو بدوزده و یک ماه بعد جنازه کرن پیدا میشه که از ضربات شدید به سرش از دنیا رفته بود چهارده مارچ یک مربی اسکی که یک خانومی بوده به اسم جولی کالینگ هم وقتی که داشته از شان برمیگشته ناپدید میشه تد به نظر میرسه که به جولی یک علاقه خاصی داشته چون جنازه رو یک جای خیلی دور رها کرده بوده اما این مسافت طولانی هم نمیتونسته از این که تد بره ملاقاتش جلگیری کنه. تد 6 ساعت رانندگی میکرده تا بره سر جنازه جولی و همون کارهای شنیهی که بهتون گفتم آنجام بده.

اما با این وجود پولیس هیچ وقت موفق نمیشن جنازه جولی رو پیدا کنن شیشه اپریل دینیس اولیویتسن ناپدید میشه وقتی که داشته با دوچرخی میرفته خونه پدر مادرش شیشه می لنت دان کالور دوزده ساله رو از مدرسهش میکشه بیرون بعد میبراتش توی اتاق خودش توی هوتلش توی اون نواهی بهش تجاوز میکنه و بعد هم توی وانه هموم خفش میکنه و بعد هم بدانش رو میدازه توی یک رودخونه و جنازه لنت هم هیچ وقت پیدا نمیشه 28 جون سوزن کورتیس از دانشگاه خودش ناپدید میشه و جالبه بدونید که آخرین اعتراف تدباندی اعتراف به قتل همین سوزن بوده که تنها چند دقیقه قبل از قصاصش اتفاق میفته توی همین زمان پولیس اورگان و واشنگتون دارن سعی میکنن این مرد رو پیدا کنن و برای اولین بار میان از بایگانی داده توی کامپیوتر استفاده میکنن که الان یک چیز خیلی عادی به حساب میاد اما اون مرد توی دهه هفتاد یک انقلاب و فکر کنید توی نزدیکیشون کلن یه دونه کامپیوتر بوده که میتونستون ازش استفاده کنن و میان یک عالم لیست توی این کامپیوتر تحییم کنن مثلا یک لیست از تمام آدم هایی که اسم کچیکشون تد بوده یک لیست از آدم هایی که اسمشون تد بوده و ماشین ولکسپیگن هم داشتن خلاصه تمام این اطلاعاتو میدن به کامپیوتر و 26 تا اسم مچ میشه که تد باندی هم یکی از اون 26 نفر بوده همچنین با دست هم یک لیست تحیه می کنن و یک سری اصامی به دست می آرن که تد باندی توی اون لیست هم بوده می رسیم به یک روز سرنوشت ساز تو زندگی تد باندی 16 آگست سال 1975 تد باندی داره توی یک شهر کشیک به اسم گرینجر توی سالت لیک سیتی واسه خودش می چره تو ماشینش خیلی مشکوک داره واسه خودش می چره و توجه یک پولیس بهش جد می شه و اشتباهی که تد می کنه این بوده که تا پولیس رو می بینه گازشو می گیره چراغای ماشینشو خاموش می کنه و شروع می کنه به حرکت کردن پولیس هم میگه سب کن ببینم این چه ریگی به کفشش بود که تا منو دید گازشو گرفت رفت به خاطر همین میوفته دنبالش و تد رو بین راه متوقف میکنه همین که میره جلو متوجه میشه که سندلی شاگیت رو تد برداشته و گذاشته سندلی اقب و میگه داداش کدوم آدمی که ریگی به کفشش نیست این کارو میکنه بعد از اینکه ماشینه تد رو میگرده یکیف پیدا میکنه که عملا توش ابزار قتل بوده یه این کیف، یه ماسک بوده که از جراب شلواری زنونه درستش کرده بوده یک ماسک اسکی، دستبند، تناب، یخ شکند، پیشگوشتی یه آلمه مشمات، تبر و کلن وسائل این شکلی و از اونجایی که تد خیلی پر روه و معتقده که میتونه همه رو قانه کنه برمیگرده میگه نه ببین اینا وسائلی هنگ که من توی اپارتمان هم داشتم حالا گذاشتم توی ماشینم دارم میبرمش یه خونه دیگه کجای دنیا داشتن اینجور وسائل جرمه؟ شما خودتون تو خونهاتون ماسک از جراب شرواری زنانه تحیه نمی کنید؟ والا همه ما داریم اما باز هم به خاطر این که وسائل هایی که داشته شبیه ابزاری بوده که مردم برای دوزدی ازش استفاده می کردن تد دستگیر میشه بلاخره تد دستگیر میشه خب بر... بچه ها کرول اون خانمی که از دست تد فرار کرده بود و یادتونه پولیس میان چیزهایی که کرول گفته بود توی ماشین تد دیده رو با چیزهایی که الان از ماشین تد جمع وری کرده بودن با هم مقایسه میکنن میبینن عملا یکیه میرن آپارتمان تد رو میگردن و یک نقشه پیدا میکنن برای مکانهای اسکی توی کالورادو که دور وایلد وود خط کشیده شده بود یعنی همون جایی که جولی رو دازیده بود و یک بروشور دیگه هم پیدا میکنن مربوط به مدرسه دبورا کم تد باندی بعدم به پولیس میگی که من یک کلکسیون اکس از جنازه همشون داشتم تیه خونم که شما پیداشون نکردید و همین که که از ایسکای پولیس آزاد میشه میره خونه اون پولارویدها رو میسوزونه یعنی اگر پولیس اون اکسا رو پیدا میکردن مدرک صد درصدی داشتن تا بتونن تد رو بفرستن زندان تد باندی رو آزاد میکنن به خاطر این که هیچ مدرک فیزیکی بر علایهش نداشتن اما 24 ساعته میفتن دنبالش تا بتونن یک مدرک به دست بیارن و همچنین کاراگاه جیری تامسن سریع پامیشه میره سیاتل تا یک بار دیگه با الیزابیت مساحبه کنه تد هم توی سپتامور همون سال میگه خب من این ماشین رو دیگه نمیتونم نگه دارم ولکس وگین بیتل و همه هم میدونن که قاتل این ماشین رو داشته به خاطر همین همین سریمی برای این ماشین رو میفروشه به یک نوجوان اما پولیس خیلی سریم میرن این ماشین رو بازیابی میکنن و از شانس خوب پولیس اون نوجوان یه مقداری گوشات بوده به خاطر این اصلا ماشین رو تمیز نکرده بوده داخل ماشین رو میگردن و سه نوموی مختلف پیدا میکنن که متعلق به سه تا زن متفاوت بوده این موها متعلق بودن به کرن کمبل، ملیسا اسمیت و کرول درانج متاسفانه کرن و ملیسا جفتشون به قصر رسیده بودن اما کرول همون خانوی بود که از دست تد فرار کرده بود تد رو وای میستونن توی لاین آف کرول و کرول انگشت میذار روی تد میگه خودش بود اما به خاطر این که کرول عملا آسیبی از سمت تد ندیده بوده تدو آزاد میکنن به همین راحتی کلن به این متقدن که اگر تو نمردی پس اتفاقی واسط نیفتاده طرف میخواسته ببر بکشتشا اما خب حالا که نکشتت شما آزادید غربان خلاصه تد باندی رو با وسیقه آزاد میکنن و تد هنوز داره با الیزابیت زندگی میکنه زیر یک سخف فبریه یه سال 1976 تد به خاطر پرونده کرول درانش میره دادگاه گناهکار شناخته میشه چون عملا سعی داشته کرول رو بدوزده و به مینیموم یک سال و ماکسیموم ده سال زمان توی زندان محکوم میشه تا اکتوبر سال 1976 تد میره زندان اما بعدش فرار میکنه. از سلولش فرار میکنه خب؟ اما نمیتونه خیلی دورتر از اون بره. چون توی حیات زندان پیداش میکنن که میان شاخ و برکا قایم شده بوده.

های بعدش به خاطر این کارش چند هفته میفرستن ای سلول انفرادی آپریل سال 1977 برای قتل کرنگ کمبل منتقلش میکنن به کالورادو و اونجا پررو پررو وکالت خودش رو توی دادگاه به اهده میگیره و به خاطر اینکه وکالت خودش رو به اهده گیره گرفته بوده نه بهش دستبند میزنن نه پاهاشو غلزنجیر میکنن خیلی شیک با کچلوار توی دادگاه حاضر میشه و شروع میکنه از خودش دفع کردن و همچنین یکی از حقوقش به عنوان وکیل خودش این بوده که میتونه سه از کتابخونه حقوقی دادگاه استفاده کنه یعنی یعنی فکر کنید کلان دو ترم توی دانشگاه حقوق پاس کرده بوده بعدم اینجا میگه از اونجایی که من میخوام از خودم دفاع کنم باید برم توی کتابخونه حقوقی دادگاه تا ریسرچ انجام بدم خلاصه مجبور میشن بهش اجازه بدن که بره از کتابخونه استفاده کنه همین که تدباندی میره توی کتابخونه و یک لحظه متوجه میشه گاردای امنیتی حواسشون بهش نیست پنجره رو باز میکنه و از طبقه دوم میپر پایین و مچ پاش پیچ میخوره اما پا میشه اینه این بچه های سرتق لباس رویشو در میاره و خیلی راحت میزنه به دل کوهستان توی کوهستان میره توی یک کار کابین قضا میدوزده، لباس میدوزده، یه توفنگ میدوزده، یک مدتی توی اون کوهستان میمونه یعنی کاملا به این برنامه فکر کرده بوده و توی این تا این پولیس ها تمام جده ها رو بسته بودن تا تد نتونه از شهر خارج بشه و توی این زمان تد یه ماشین میدوزده، میاد بره از یکی از این جده ها عبور کنه پولیس میبیننش و میگن سلام علیکم شما تدباندی نیستی؟ و بعد از هشت روز دستگیرش میکنن خلاصه تدباندی ها میگیرن، برمیگردونن زندان اما دسامر همون سال دوباره فرار میکنه کجا میری؟ آخه به کجا شنین شتابان؟ بیرون برات ریدن؟ اینجا تد باندی 500 دولار پول جمع میکنه که به احتمال زیاد کرول ان بهش داده بود بچه ها کرول انو که یادتونه گفتم توی خاطرتون نگه دارید بعدم بهش برمیگردیم این مدت مثل این که کرول و تد با هم رابطه آتفی داشتن و کرول براش پول جمع میکنه و صد درصد مطمئن بوده که تد بیگناهه همچنین تد یک تیزی پیدا میکنه و یک نقشه کامل از زندان که از زندانی های دیگه گرفته بوده و توی این تایم شروع میکنه توی سقف سلولش یک سراخ کندن و 35 چون پند وزن کم میکنه که بتونه از این سراخ رد بشه و شبا از این سراخ رد میشده امتحان میکرده که ببینه چجوری میتونه بره چجوری میتونه برگرده حتی زندانیه ی دیگه به زندانبانا گفته بودن ما شبا میشنویم یکی داره روی سخف سلولامون را میره اما زندانبانا جدی نگرفته بودن یعنی کسی که صد بار سابقه فرار کردن داشته اینا بازم جدی نگرفته بودن سی دسامبر سال 1977 چون کریسمس بوده بیشتر زندانبانو مرخصی بودن تا برن خانوادهاشونو ببینن و همچنین اون زندانی هایی که خیلی خطرناک نبودنم به خاطر شب کریسمس از بهشون مرخصی داده شده بود تد از این فرصت استفاده کرد تا از اون سراخی که توی سخ به وجود آورده بود فرار کنه و همچنین توی این زمانی ها علم کتاب میچینه روی تختش پتون میکشه روش تا اگر کسی اومد فکر کنه تد خوابه. من واقعا نمیدونم چطوری ممکنه زاویه های کتاب شبیه آدم بشه روی تخت اما 17 ساعت بعد از فرار کردن تد کسی متوجه نمیشه که تد فرار کرده خلاصه تد از این سراخه میره بالا بعد میره توی آپارتمانه ای که از زندانبانه ای که اون شب مرخصی بوده خیلی راحت لباسشو در میاره تنش میکنه از در خونه میره بیرون و گم میشه و اینجاست که سفر تدباندی به دور دنیا شروع میشه دور دنیا در 80 روز با بازیه تدباندی. خب تدباندی یک ماشین میدوزده میره کوهستان. بعد اون ماشین خراب میشه.

اونجا یک موتوری پیدا میکنه. سوار موتورش میشه و با هاش میره ویل. بعد اونجا سوار اوتوبوس میشه میره دنور. تو دنور سوار هواپیما میشه میره شیکاگو.

از شیکاگو سوار یک قطار میشه میره میشیگن پنج روز اونجا میمونه. بعد یک ماشین میدوزده میره آسلانتا. بعد اونجا سوار حوییت جدید برای خودش دستو پا کنه و یک زندگی کاملا جدید رو شروع کنه چون خودشون گفته پولیس که اینجا نمیان دنبال من بگردن و من شانس این رو دارم که یک بار دیگه زندگی ما از اول شروع کنه اما به خاطر این که بدون داشتن مدارک حوییتی هیچ جا نمیتونسته کار پیدا کنه باید شروع میکنه دوزدی کردن و دوزدی تنها کاری نیست که تد انجام میده دلش واسه قتل تنگ میشه پونز ای جانبیهی سال 1977 میره به خوابگاه دانشگاه دخترانه فلوریدا و ساعت دو چهلو پنگ دقیقه شب از در پشتی خوابگاه وارد میشه میره توی اتاق مارو مارگارت بومن 21 ساله و وقتی که مارگارت خواب بوده بهش حمله می کنه و با یک جفت جراب شلواری مارگارت رو خفه می کنه و بعد می روی توی اتاق خواب لیسا لیوی 20 ساله این حمله به لیسا خیلی وحشتناک بوده چون اول انقدر می زندتش تا بیهوش بشه بعد خفش می کنه بعد هینه این درگیری ها نکه یکی از سینه هاشو می کنه و بعد با یک بسری بهش تجاوز می کنه و باسنش رو یک جوری گاز می گیره که جای دندوناش می مونه و این چیزیه که بعدا توی دادگاه به عنوان مدرک اراعه می شه همین جای گاز بعد می روی اتاق بغلی و به دو نفر دیگه یکیشون فکش میشکنه شونش عملن جدا میشه یکی دیگهشون فکش میشکنه جمجمهش کلی آسیب میبینه کلی از دندوناش میریزه اما یکی دیگه از اعضای این خوابگاه که یک دختری بوده به اسم نینا و اون شب بیرون بوده ساعت سه شب میرسه و میبینه از طبقه بالا داره صدا میاد و تد هم میشنه که از طبقه پایین داره صدا میاد و نینا میترسه میره توی تاریکی قایم میشه و تد رو میبینه که از طبقه بالا با یه چوب توی دستش داره میاد فرار میکنه یعنی فکر کنید کل این حمله میشه پونزه دقیقه کل کل این کارها رو این مرتیکه توی پونزده دقیقه انجام میده حالا از این خوابگاه میاد بیرون درسته؟ فکر میکنید دیگه خسته شده عملا دو نفر رو کشته به دو نفر خیلی شدید حمله کرده توی یه رو عملا باید از لحاظ فیزیکی خسته شده باشه درسته؟ نه.

از خوابگاه فرار می کنه و میاد میره توی یک خونه دیگه توی همون نزدیکی ها و به یک دانشجوی دیگه به اسم شیرول تامس حمله می کنه. توی این درگیری شونه شیرول در میره فکش می شکنه جمجامش توی پنجه آسیب می بینه اما شیرول از این حمله جان سالم به در می بره زنده می مونه اما متاسفانه تا آخر عمرش کر می شه و به خاطر جراحت هایی که دیده بوده و کارش هم رقص بوده تا آخر عمرش دیگه نمی تونه برقصه. چند هفته بعد ون دانشگاه فلوریدا رو میدوزده و رامی افته میره جکسن ویل اونجا میره سمت یک دختر چارده ساله و میگه سلام علیکم آتشنشان ریچارد برتون هستم اما خوشبختانه توی همین زمان داداش بزرگی این دختر میاد و میگه آی و تد هم فرار میکنه فردای اون روز پا میشه میره لیک سی تی و یک دختر دوازده ساله به اسم کیمبرلی لیچ رو از مدرسش میدوزده و بدن کیمبرلی هفت هفته بعد پیدا میشه تو ده فوریه اسم تدباندی به لیست تاپ تن مهاجرهای غیرقایی قانونی از ازافه میشه و تد خیلی خوشحاله تد الان معروف شده میفهمید خیلی خوشحاله دوازده فیوری تد باندی یه ماشین دیگه میدوزده جدین چند تا ماشین میتونه بدوزده خلاصه دوازده فیوری تد باندی یک ماشین دیگه میدوزده و میره آلاباما اما اون پولیسی که اونجا بوده به خاطر پلاک این ماشین میدونه سه که این ماشین دوزیه به خاطر همین تد باندی رو متوقف میکنه و تد هم میگه من عمران برم زندان بخاطر همین لگت میزنه به اون پولیسه و فرار میکنه اون پولیسه هم یک تیر اختاری میزنه توی هوا و امید دو دنبال تیت باندیو میزنه تک زمین درسته که تیت باندیو واسه خانوم ها و دخترهای 12 تا 18 سال خیلی خیلی قول داره اما وقتی یک مرد دیگه همقدر قواره خودش باشد درگیر میشه این یک بادکنک میتره که به جرم حمله به پولیس و همچنین سرباز زدن از دستگیر شدن دستگیرش میکنه و وقتی ماشینشو میگردن سه تا آیدی پیدا میکنن آیدی همون دخترهایی که بهشون حمله کرده بوده و 21 کی کارت اعتباری دوزدی و همچنین یک عدد تلویزیون اون تلویزیون رو واسه چی دوزیده بوده؟ 28 جولایی سال 1978 اره اون قسل هایی که توی اون خوابگاه دخترانه انجام داده بوده توی دادگاه متهم میشه متهم میشه با بچه ها دقیقا این توی نبوده که بگن تو گناهکاری بازم کلی عصبانی میشه پا میشه کاغذارو پاره میکنه داد میشه آخرش هم تنها جیزی که شما بر علایه من دارید همین اتحامه اما به جرم قتل کیمبرلی لیچ رسمن گناهکار شناخته میشه حالا برای اون قتل هایی که توی اون خوابگاه دخترانو انجام داده بوده مجبور میشن منتقلش کنن به میامی به خاطر این که توی خود فلوریدا هیچ حیعت جوری بی طرفی پیدا نمی شد که روی پرونده تیت باندی کار کنه و بچه ها دلیل این که تیت باندی اینقدر معروف هم همینه چون اولین دادگاهی که رسمن از تلویزیون های امریکا پخش شد همین دادگاه تیت باندی بود 250 خبرنگار از تمام کشورهای دنیا جمع شده بودن که دادگاه تیت باندی رو پوشش بدن اون موقع تیت باندی پنج تا وکیل داشته که میخواستن روی پرونده کار کنن اما بازم میگه خودم میخوام وکالت خودم رو باخته بگیرم خودم میخوام تیت دادگاه از خودم طرف داری کنم از اونجایی که دادگاه بر علایه تیت باندی خیلی شب واتد فیزیکی نداشتن میترسیدن که نتونن توی دادگاه گناهکار بودنش رو ثابت کنن به خاطر همین میان باش معامله کنن بهش میگن ببین اگر خودت قبول کنی که لیسا، مارگرید و کیمبرلی رو کشتی ما 75 سال برات زندان میبرنیم و هیچ قصاصی هم درکار نیست اول تدباندی تصمیم میگیره که قبول کنه میگه خب خوبه 75 سال میرم زندان منم که خوراک فرار کردن از زندانم قصاصی هم درکار نیست اما همین که توی دادگاه بلند میشه تا بگه درست من گناهکارم اصلا نمیتونه کلمه گناهکار رو بگیره نمیتونه جرمش رو گردم بگیره اما اینجا هم نیست نینا دیده بودتش که داره از خوابگاه فرار میکنه یه دختر دیگه هم که اسمش کانی بوده و توی اون خوابگاه بوده دیده بوده که تیت باندی اون روز عصر داشته دوروار خوابگاه میپلکیده و همچنین اون جای گازی که روی بدن لیسا بوده دقیقاً با دندونای تیت باندی همخونی داشته و همچنین تارهای موی تیت باندی هم توی خونه شرول تامس پیدا شده بود به خاطر همین خوشبختانه توی 24 جولای سال 1979 رسمن به جرم قتل لیسا و مارگریت گناه کار شناخته میشه توی دادگاه تیت باندی به سه فقر قتل قتل و دو فقر دوزی و دخول بدون اجازه به خونه مردم محکوم میشه و برای هر سه تا قتلاش به سه بار قصاص محکوم میشه یعنی انقدر دل من خونک شد یعنی قصاص هاش حتی یه دونه هم نبود که بتونه یک جوری قانون رو دور بزنه بلکه سه بار باید قصاص میشد یک بار به خاطر کشتن لیسا یک بار مارگریت یک بار کیمبرلی اما وقتی حکمش اعلام میشه تدباندی خیلی عصبانی میشه پامشه داد میزنه میگه به حیعت جوری بگید اشتباه کردن اوکی داداش تو آرامش خودت افتخار حالا بچه ها توی دادگاه کیمبرلی لیچ که توی فلوریدا اتفاق افتاده بود تد بندی یک حرکت دیگه هم میزنه اگه گفتید چی کار میکنه؟ نه واقعا فکر کردید چی کار میکنه بچه ها همونطوری که بهتون گفتم کرول اند بون چند سالی بود که با تد آشنا بود یه مدتی بود که با هم رابطه داشتن و همچنین صد در صد مطمئن بود که تد بیگناهه توی دادگاه تد باندی که وکیل خودش بود کرال انبونو به عنوان شاهد فرا خاند که مثلا بگی که تد باندی بیگناهه بعد همین که کرال اومد که چروی کرد گفت با من ازدواج میکنی؟ و کرال هم گفت بله و توی این فلوریدا قانون اینجوریه که اگر شما جلوی یک قاضی از یکی درخواست ازدواج کنید و اون هم جعب مصبت بده ازدواج شما رسمیه و توی همین دادگاه تیت باندی و کرول با هم ازدواج کردن به همین راحتی این دوتا با هم ازدواج میکنن و تو سال 1982 کرول یک دختر به دنیا میاره به اسم روز تیت باندی بچه دارم شد کرول توی تمام این سالها چندین بار توی دادگاه حاضر شده بوده به بیگناهی تیت شهادت داده بوده اما یک ها بعد اینکه ازدواج میکنن بچه دارم میشن و تد شروع میکنه به قتلاش اعتراف میکنه کرال میگه او پس تد قاتله یس یس و به خاطر همین یک ها دو سال قبل از قصاص تد کل ارتباطشو باش قص می کنه دیگه نمیره ملاقاتش هم اسم خودش هم دخترش رو تغییر میده حتی تماس تد رو توی روز قصاصش هم نادیده میگیره و تا جایی که من میدونم هنوز هم ما نمیدونیم که که و روز کجان چون اسماشون رو تغییر دادن و تحت یک حوییت جدید دارن زندگی میکنن خب بچه همونطوری که میدونید متاسفانه تیت باندی یکی از پرترفتار ترین قتل های سریالی دنیاست نه تنها الان خیلی ترفتار داره بلکه اون باقی هم خیلی ترفتار داشته به حدی که دخترهایی که اون موقع طرفتار تدباندی بودن سر می کردن خودشون رو شبیه قربانی های تدباندی کنن همونطور که بهتون گفتم قربانی های تدباندی همشون دخترهای جوان و خوشگلی بودن که موهای بلند مشکی داشتن فرق وسط باز می کردن و اکثرشون هم گوشباره های گرد می داختن و طرفتار تدباندی هم این تیپ رو می زادن و می رفتن توی دادگاه خدا بهتون عقل بده حالا جدا از همه اینا انقدر این طرفتار ها استاکر و کریپی و خودتو سر بودن که خود تدباندی ازشون ترسیده بود و برگشته بود به کروزانش گفته بود تو رو خدا به اینا بگویش این شکلی نیست توی دادگاه. من دارم میترسم ازشون.

تو این مدت که همه منتظر بودن تا بالاخره قصص تدباندی انجام بشه تد شروع میکنه با کاراگاه های مختلف صحبت کردن. اما این صحبتش فقط به خاطر این بود که زمان قصص خوش رو عقب بندازه. مثلا شروع میکنه به کاراگاه ها میگه من این کار همو با دوزدی شروع کردم خیلی دوست داشتم چیزهایی که متعلق به دیگران بود و به زور ازشون بگیرم بدون اجازه وسایل دیگران رو بردارم و بعد از یه مدت دوزدی دیگه جواب نمیداد.

میخواستم جونشون رو ازشون بگیرم چی بالاتر از این که تو بری یک آدمی رو بکشی و بعد بعد ه صاحب جنازه شون بشی و همچنین تی جولایی سال 1984 باز هم سعی میکنه از زندان فرار کنه و اینجاست که باید دوباره بپرسم آیا بیرون برای شما ریدن؟ به خاطر همینم هست که بهتون میگم اصلا نمیشه به حرفای تد اعتماد کرد چون میمد یک چیزهایی به کاراگاه ها میگه گفت و بعد همون حرف خودش رو پس میگرفت بعد این گفت نه راست گفتم. تمام این کارها رو به خاطر این میکرد که قدرت در تمام لحظات دست خودش باشه. تد نمیخواست حتی یک درصد از قدرت خودشم به یک کسی دیگه واگذار کنه چون تا وقتی که تد میدونست کیا رو کشته چجوری کشته و بدنشون کجاست یک آدم مهم به حساب میامد خانواده قربانی ها میخواستن بدن عزیزانشون رو پیدا کنن و اینجا هم پولیس ها بین دوراهی عشقی گیر کرده بودن.

تد و قصاص کنیم یا نگرش داریم چون یه عالم اطلاعات داره اما اما این دست دست کردن های تد بالاخره یکش را باید تموم میشد دیگه درسته؟ به خاطر همین تو 24 جانویه سال 1989 بالاخره روز قصاص تد باندی برای قتل کیمبلی لیچ فرا میرسه روز قصاصش هم باز شروع میکنه حرف زدن فکر کن تو همون لحظه هم امید داشت که بتونه تایم قصاصش رو عقب بندازه داداش ول کن مثلا همون روز شروع میکنه میگه سر دانا منسن رو من بردم توی شومینه ی الیزابیت سوزندم و از بین تمام کارهایی که با الیزابیت کردم مطمئنم این یه دونه کار رو هیچ وقت نمیبخشه و آخرش هم اضافه میکنه بیچار لیز همون الیزابیت رو میگه در مورد جورجن هاکینز یکی دیگه از مختولینش هم میگه بعد این که دوزیدمشو گذاشتم توی ماشین جورجن به حوش اومد اما میگه به خاطر این که به سرش ضربه زاده بودم یکم گیج بود و امیتور که به من نگاه میکرد حس میکرد که من دارم میبرمش تا برای امتحان اسپانیایی که فردا داشت بهش کمک کنم و به گفته خود تدباندی از این که جورجن به حوش اومده بود و داشت باش حرف میزد یکم معذب شده بود میدونید چی میگن اصلا آدت نداشت مختولینش به حوش بیان باش حرف بزنن بخاطر همین دوباره یه چیز برداری زد توی سر جورجن تا بیان بیهوش بشه و دیگه معذبش نکن همچنین به پولیس میگه بعد اینکه جورجان رو بردم و به قطر رسوندمش فرداش برگشتم همون جایی که دوزیده بودمش و دیدم پر پولیسه پر آدمه حالا جدا از اینکه خیلی از قاتل ها برمیگردن سر سحنه جرم چون کلن حیجان داره واسه شون خیلی باید راجع به این قضیه صحبت کنیم اما دلیل اینکه تدباندی اونروز برمیگرد سر سحنه جرم این بوده که یکی از کفش های جورجان و همچنین گوشوراش هنگام درگیری افتاده بود سر سحنه و تد برمیگرده خیلی راحت از بین مردم رد میشه میره گوشورا و کفش رو پیدا میکنه برمیداره میره هیچ کسان بهش توجه نمی کنه بچه ها یادتونه بهتون گفتم یکی از مذیعتهایی که تدباندی داشت این بود که میتونست همرنگ جماعت شد دقیقا همین بود کنند انگار توجه هیچ کس بهش جلب نمی شد میتونست هر کاری که میخواد بکنه و ظاهرش اونقدر خاص نبود مثلا یک سیبیل خاص نداشت چاق نبود کچل نبود قیافش هیچ چیز خاصی نداشت که توی خاطر کسی بمونه حالا بچه ها هر چقدر به قصص تدباندی نزدیکتر میشدیم تعداد خبرنگار هایی که میخواستن آخرین خبرنگاری باشن که با تد باندی مساحبه میکنن بیشتر میشد اما تد همه اینا رو پس میزد گفت تو رو نموخم تو رو هم نموخم تو هم زشتی دماغت عمل کرده از توست ندارم تو هم شخصیت خوبی نداری تو هم که پیف پیف بومیدی خلاصا همه رو داشت رد میکرد تا وقتی که یک مساحبه رو قبول کرد این شخص یک آدم به شدت مذهبی بود که از کلیسا اعضام شده بود و اسمش جیمز دابسن بود و حالا فکر میکنید تد چرا این مساحبه رو قبول کرد چون که دلش میخواست یکم بازی کنه با جیمز جدی میگم و شوخی نمی کنم اولا نشست به جیمز گفت تمام قتل هایی که من مرتکب شدم به خاطر فیلم های خاک برسری بود حالا چرا؟ چون میدونست که کلیسا دارن بر علایه فیلم های خاک برسری اون موقع فعالیت انجام میدن نشسته بود چیزی رو میگفت که میدونست جیمز میخواد بشنبه همینطوری بر سرگرمی بلاخره تو 24 جانویه سال 1989 تد باندی قصاص میشه با سندلیه الیکتریکی دان نهایت تدباندی رو تو سن ۴۲ سارگی به درک واصل میکنن وقتی که تدباندی داره قصاص میشه بیرون زندان عملن جشن و پایکوبی و اینجور چیزا براهه حالا این جالبه یه سری ها دارن جشن و پایکوبی میکنن یه سری ها دارن هایهای گریه میکنن این شخص سلبریتی بوده بچه ترفتار داشته. و مثل این که تیت باندی توی وسیعت نامش می نویسه که به عنوان آخرین درخواستش می خواد خاکسترش رو توی کوهستان کسکیت پراکنده کنن. یعنی همون جایی که بیشتر قربانیاش رو رها کرده بود.

یعنی فکر کنید چقدر پر روه حتی تا وقتی که کشتنش هم باز میخواد حرس بقیه رو در بیاره میخواد خاکه سرشو بریزن همون جایی که یه عالم از عزیزای مردم رو برده کشته خلاصه بچه ها در مورد تدباندی باید بدونید که یک عالم فیلم، یک عالم کتاب، یک عالم پادکست از این مرتبه کلان من حس می کنم زیادی بهش توجه میشه از این مورد یه باید کمتر بهش توجه کرد اصلا به یه برمون که تدباندی کی بود و چی کار کرد تدباندی در نهایت به 36 تا قتل اعتراف می کنه اما یه موقعی میگه نه تعدادشون بیشتر بود یه موقعی میگه کمتر بود یه موقعی میگه از 100 تا هم بیشتر بود در نهایت ما نمیدونیم تدباندی چند تا قربانی همچنین توی خیلی از کیس های حل نشدن مزن اصلی به حساب میاد تو سال ۱۹۸۷ به یک کاراگاه گفت من در مورد یه سری از قسلی هایی که انجام دادم هیچوقت حرف نمیزنم یه سری هاشون خیلی نزدیکن به قلبم، یه سری هاشون خیلی شخصی هستن توی یه سری هاشون هم مقتول سنش خیلی کمه من دیگه نمیدونم تو دوازده ساله هم کشتی اما به گفته تدباندی یه سریاشون سنشون اینقدر کمه که حتی شیطان رجیم هم نمیخواد راجع بهشون صحبت کنه شیطان رجیم همون تدباندی اینجاها برای کلام آخرم اینو بهتون بگم بچه ها توی سال 2011 یه نه تدباندی رو به پایگاه داده FBI اضافه کردن که در آینده بتونن توی پرونده های حل نشده ازش استفاده کنن شاید بتونن قربانیه دیگه تدباندی رو هم پیدا کنن و بالاخره تموم شد استاکر ترین کریپی ترین خاک برسر ترین یعنی بچه ها اوکی بایی که من آخر این کیس بگم واقعا از همه شما اش مستحق تره چون کمرم الان درد میکنه خلاصا همین دیگه تد باندی امیدوارم در آتش جهنم بسوزی اوکی بای