یکی از اولین داعیان فلسفه انسانگرایی و برابری ترنبی مزدک فیلسف و متفکر ایران باستانه که تو زمان ساسانیا زندگی میکرده قبل از هر چیز نیاز هست برگردیم به تاریخ و یه نگاه کلی به فلسفه بنیازیم این که چجوری که یا چرا به وجود اومد تو این پادکست به صورت کلی به تاریخ و چگونگی پیدایش فلسفه خواهیم پردام فلسفه غرب و شرق و تفاوت هاشون رو مرور میکنیم چاخهایی مختلف فلسفه، واجه ها و فیلتوفای برجسته تاریخ رو بررسی میکنیم و به مکتب های فلسفی مختلفی از جمعه هستی شناسی، معرفت شناسی، عقلگرایی، تجربه گرایی، اومانیزم، نقمگرایی، فایدگرایی، اکزیستانسیالیزم و پوست مدنیز خواهیم پرد قسم از این پادکست مرور فلسفه به زبان ساده است آشنایی با واجه ها، مکتب ها و متفکران بزرگه؟ تاریخ. این میتونه شروع خوبی برای دوستداران فلسفه باشه. این پادکست به صورت تحقیقی جمع وری شده بود از منابع معتبر اینترنتی و کانال های فلسفی مفید یوتیوب مثل فیکشن بیست و فیلوسفایستیست استفاده شده امیدواریم مورد پسند واقعی بشه.
با تئوری های موجود در باری زندگی و تفکر شروع می کنیم ما از سه ابزار قوی برای زندگی استفاده می کنیم مثل همه هیوونا، اولین و مهمترین ابزارمون غریزی بقا که اونم معمولا ناخداگاه انجام میشه مثل نفس گشیدن یا زربان قلب و غیبه غریزی بقا به صورت غریزی کود گذاری میشه که بتونیم از خطر دوری کنیم خودمون رو سیر نگه داریم تولید مصر کنیم و همچنین به صورت غریزی موجوداتی اجتماعی باشیم این سه غریزه مهم اساس غریزه بقار تشکیل می دهید. پس ابزار اول شد و غریزه ی بقا که به صورت کلی اوتوماتیکه بر همین هم مجبور نیستیم بهش فکر کنیم به صورت غریزی، به دنبال غذا، شریک زندگی و در اجتماع بودن هستیم این به مغز ما اجازه میده انرژیش رو برای کاری دیگه زخیره کن دومین وسیله ی بیولوژیکی ما برای درک و فتح زندگی احساسات من هستن که همیشه توی نوستاننو به انسان اجازه میده خودشو مویده اصرافشو درک کنه احساساتی مثل خشب، غم، ترس، رضایت، شادی، هیجان و غیره میلهای غریزی به ما انگیزه انجام کار بیدن تو به هدفمون برسیم گاهی به دلائلی که خارج از دستمون شکست میخوریم اینجا احساسات به همون کمک میکنه که بتونیم با این مشکلات بجنگیم احساسات به ما این امکان رو میده که تغییر کنیم با مکان یا اشخاصی جدید سازگار بشیم و یکی دیگه از کاربوردهای مهمش ایجاد انگیزه برای انجام کارهای ضروریه پس کاربورد احساسات شد ایجاد انگیزه برای حرکت، رشد و تغییر پذیری ثومین و پیچیده ترین ابزار زیستمویتیمون عقله که اساس علم و فنناوریه و باعث شکوفایی تمدن بشری شد تفاوت ما با حیوانا از همینجا شروع میشه توانایی استدلال منطقی غریزی بقاو و احساسات را همه ی حیوانهای دیگه هم دارن ولی توانایی انجام کار بر اساس دانش و ریسک محاسب شده است که ما رو به اشرف مخلوقات تحبیل کرده غریزه و احساسات با ما متبلد میشه ولی خیرد و اقلانیت امتتاً از طریق تجربیات مستقیم و اطلاعات گرفته شده از محیط به دست میاد خلاصه ما انسانها داره ی سه ابزار شگفتنگیست برای زندگی هستیم احساسات و عقل حالا فلسفه کجای داستانه؟ کلمه فلسفه به یونان باستان برمی گرده یعنی اشق به خیلی فیلو یعنی اشق سوفیا یعنی علم و دانش فیلسفه اولیه شغلشون تفکر و جستجور علم بود اساس فلسفه هم یه تفکر عقلانی منسجم بود ساده بگم میشه گفت که اساس فلسفه همین عقل هست که ما رو از حیوانات متمایز میگن اینجا این سوال پیش میاد که چی شد که انسان دارای خرد، دارای عقل شد بعد میتونیم حت بزنیم و تهوری پردازی کنیم شاید کشف آتیش و پختن غذا باعث شد که زودتر بتونیم حضمش کنیم این باعث شد که بیکار بشیم، کسل بشیم و برای فرار از این بیحسدگی شروع به فکر کردن کنیم از یه طرف خیلی خوب بود تفکر و اقلانیت شالوده ی تمدن و پیشرفت من شد ولی از یه طرف دیگه ساید افکت هم داشت. اونه آقایی از مرگ اول پادکست گفتیم که غریزه ی بقا توی حیوانا باعث میشه که با هر وسیله ی از مرگ فرار کنیم و زنده بمونیم برای همین هم همه ی موجودات زنده از مرگ فراری هست ولی اونا هیچوقت به مرگ فکر نمی کنن به صورت غریزی و جنتیکی در مقابلش اکسال عمل نشون میدن ولی ما از بچگی با این حقیقت ترق آشنا میشیم این که ما هم یه روز میمیریم مایی که همه ی وجودمون بر شغل بودهی زنده موندن و بقا شکل گرفته از بچگی می فهمیم پیدر مقابل مرگ قدرتی نداریم مهم نیست که چقدر قوی هستیم و چقدر باهوشیم هممون آخرش بازنده ی نبرد مرگ و زندگی هستیم یه سآل مهم فلسفه اینجا به وجود من اگه قرار آخرش بمیریم پس دلیل و ماهیت ما چیه؟ اینجا هم طبیعت به صورت کلی دستنهامون نزدست. همون قدرت تفکر که اندیشه ترسناک مرگ رو به وجود میاره قدرت تخیل رو هم به همراه داره که باعث آغاز یه نورد برای یافتن عمر جافدانی میشه یه نورد جدید که نیازه به هیچ چیزی نداشت به جز قدرت تخیل اجراد ما با داستان سرایی به جنگ مرگ رفتن چشمه حیات، درخت زندگی، اکسیر جوانی تبدیل شد به موضوع اصلی قصه ها و افزانه ها استمالاً با هماسی گیلگیمش آشنا هستید قدمی ترین داستان تاریخه که قهرمانش در تلاش برای یافتن عمر جافدانه ناکام میمونه ولی یه شهر میسازه که اگه جسمش ایمورتال نشد حداقل اسمش جافدانه بمونه توی مجموعه داستانهای کوهن حتما کامل تر بهش خواهیم پرداخت سلحشوران و جنگاوران دنیای داستان افثانه به ریش سفید ها یا گیسک سفید های جامعه تبدیل شدن برای سؤال مهم دلیل بودن شروع به قصص سرایی کردن با اختراع خدا، مذهب و دنیای بعد از مرک و هندیشی مسترب انسان ایلتیان بخشیدن دو دفامه اولیه قانون قانون جنگرد قوی ترین ها و باحوش ترین ها رئیس قبیله می شدن این افراد یواش یواش تبدیل شدن به قهرمانان اصلی قصص ها با گذشت زمان و یکلاغ چلکلاخ به استوره ها و خداهای مختلف تبدیل شدن که باعث زهور انواع و اقسام اعتقادات و مذاهب شد با تکامل و پیچیده تر شدن این ایده ها و اقایت داستان های جدیدی از منشه زندگی روح و زندگی بعد از مرک ساخته شد تو غرب و ابتدای یونان باستان حدود 2500 سال پیش جمعی از متفکران با تکیه به عقل و استدلال به جسجوی سآلات اصلی زندگی رفتن این آشقان دانش اولین فیلسف های غرب شدن و علم فلسفه رو بنیان گذاری کردن این متفکرها از طریق عقل دوتا سآل خیلی مهم پرسیدن یکی این که هستی چیه؟ واقعیت چیه؟ که تبیل شد به رشته ی آنتولوژی یا هستی شناسی و سآل دوم هم این که ما چجوری به درک این دنیا میرسیم به اسم اپیستومولیجی یا معرفت شناسی پس دو رکن اصلی فرصفه شد هستی شناسی و معرفت شناسی هستی شناسی به علم هستی میپردازه به شناسایی چیزها و این که چجوری عمل میکنن معرفت شناسی میپرسه ما چجوری به این دانش میرسیم یعنی دانشی رو که به دست میادیم چجوری درک میکنیم هستی شناسی یه شالوده علمی بری درک جهان، طبیعت و زیست شناسی و معمولاً عرستور و پدرین ارمیر از طرف دیگه معرفت شناسی در باری چگونگی جمع آوری دانشه به قول معروف چگونه میدانیم آنچه میدانیم یکی از شاخه هاش که بخواب مثال بزنم ایدالیزم یا ایدالیزم کلاسیک یا ایدالیزم افلاتونی که اعتقاد داره یه دنیای کامل و بی نقص از ایده ها و اشکال وجود داره که خارج از دنیای مادیه به قول افلاتون این دنیای فیزیکی نمونه ناقص از این فرمهای ناب و کامل افلاتون از تأثیر گذارترین متفکران تاریخ و حساب میادون برونه پدر همین ایدئالیزم هم شناخته میشه یا یه شاخه دیگه از معرفت شناسی به نام ایدئالیزم استعلایی امانول کانت هست که میگه ما هیچوقت نمیتونیم واقعیت رو اونطور که هست بشناسیم ما فقط چیزها رو در سطح محدودی درک میکنیم چون همه چیزها باید از فیلتر ذهن عبور کنند به عبارت دیگه ما انسانها برپایی عمل کرده ذهن هست که میتونیم عمل کرده دستگاه ذهنی هست که میتونیم یه ساختار روی دنیای فیزیکی بگذاریم جهان به خودی خود برای ما ناشناخته میمونه چون ما فقط از دریجه زهن خودمون هست که دنیا رو تجربه میکنیم هیچوقت نمیتونیم از زهن خودمون خارج بشیم و حقیقت و ماهیت یک چیز رو درک کنیم پس به طور خلاصه، هستی شناسی دانش و علم هستیه در حالی که معرفت شناسی چگونگی شناخته این دانشه حالا با هم چند تا دیگه از مکاتب و واجه های فلسفی رو مرور کنیم با فیزیک و متافیزیک شروع می کنیم فیزیک تا چند قرن پیش بخشی از متعالیات فلسفی بود قبل از این که به یه رشته جداگونه تبدیل بشه فیزیک امدتن مواد رو از کچکترین زرات تا بزرگترین ستاره ها متعالیه می کنه ولی متافیزیک متعالیه یه چیزیه که فراترد جهان فیزیکیه مثل ایده ها و ارواح که به تصورات دینی نزدیکتره یه دانشمن ممکنه استدلال کنه که آگاهی انسان از ماده ریشی میگیره بود بدون سلول های مغزی وجود نخواهد داشت از طرف دیگه یه متافیزیک دان استدلال میکنه که آگاهی مستقل از ماده است یا از یه نیروی متعال میاد یا از خود طبیعت پس فیزیک متعالیه ماده فیزیکیه در حالی که متافیزیک متعالی موجودات غیرفیزیکیه عقل در مقابل منطق منطق از ریاضیات ریشه میگیره برپانه مثال دو بلاوی دو میشه چهار منطقی به حساب میاد چون از یه قانون قوی و ثابت پیروی میکنه منطق برای انتقال ایده های فلسفی استفاده میشه بدون منطق بحث کردن مشکله باید برای مطرح کردن یه بحث قواعد پایب و کلی وجود داشته باشه که مورد توافق طرف این باشه بنابراین منطق یه روش ارتباطی برای استدلال های فلسفی به حساب میاد عقل و منطق معمولا با هم به کار برده میشن ولی بعضی ها استدلال میکنن که توانایی منطق تو توصیف چیزهایی مثل احساسات و انگیزه های انسانی محدوده به همین دلیل عقل یاد دلیل تا خدودی بیشتر ذهنی و سابجکتیوه دلیل و عقل بیشتر برای متقاعد کردن مردم استفادی می شه در حالی که منطق مستدل از نتیجه است به بارتی دیگه مردم از دلیل و عقل برای حمایت از استدلال استفاده می کنن منطق بیشتر محاسباتیه در حالی که عقل بیشتر زبانی و لینگویستیکه عقلگرایی در مقابل تجربه گردی عقلگرایی معتقد ما جهان رو بر اساس یه بینش قبلی استدلال رو درگ می کنیم به بارت دیگه ما مجه هست به ابزار عقل به دنیا میره یکی از بزرگترین فیلسف های عقل ایرا ریندکارت فرانسویه به اون جمله معروفش I think, therefore I am من فیک می کنم پس هستم بارو اسپنوزا و گودفرید لایب نیست هم از عقل گرایان معروف و تأثیر گزال تاریخ هستن طرف مقابل تجربه گرایی معتقدی که ما عقل و فهم و شناخت جهان رو از طریق تجربه به دست میاریم مثلا ما گرمای آتیش رو وقتی میفهمیم که تجربهش میکنیم یه نوزاد تازه متولد شده هیچ ترسی از آتیش نداره از طریق تجربه سوختگی هست که در رو به آتیش ربط میده تجربه گرایی بیشتر بریتانیاییه در حالی که عقل گرایی به اروپای کانتیننتال یا قارهی وزن میشه و عمدتا هم فرانسوی و آلمانی بودن فرانسیس بیکن برمان پدر تجربه گرایی مودر شناخته میشه از تجربه گراه های تأثیر بزار دیگه میشه از جان راک و دیویت یوم و جورج برکلین آن بود که جداغونه در بارشون صحبت کردیم و خواهیم کرد بعد از تولد این دو مکتب فلسفی همین عقل گراهی و تجربه گراهی که میشه راشنالیزم و امپریسیزم امانویل کانت فیلتروف شهیر آلمانی عقل گرایی رو با تجربه گرایی ترکیب میکنه و استدلال میکنه که تجربه برای شناخت جهان کافی نیست دستگاه ذهنی ما داده ها را از طریق حواس پنجگانه دریافت میکنه پردازش میکنه، ساده و قابل فهمش میکنه بعدش به آگاهی ما میرسونه به عبارتی دیگه ما منفعل نیستیم و دانش رو فقط از طریق تجربی ها دریافت نمی کنیم بلکه فعالانه به جهان شکل و ساختار میدیم استدار کانت این بود که ماهیت اصلی چیزها اون ذات وجودیشون خارج از دایری فهم انسانه کانت میگفت برای این که ما چیزها رو درک کنیم از طریق دستگاه ذهنیمون زمان و مکان رو تصور میکنیم خیلی جلو این قضیه خوب توجه کنیم از نظر کانت زمان و مکان زاییده یه ذهن انسانه که بتونه چیزها رو بهتر درک کنیم ذات و جوهر واقعی چیزها خارج از زمان و مکانه به همین دلیل ناپیدا و ناپدیداره که به یونانی میشه نومنا کانت همه همین اسم رو براش انتخاب میکنه در کنار این دنیا ناپیدای زیربنایی ما دنیا پدیده ها رو هم داریم یعنی چیزهایی که داخل دایلی فهم ما هستن و از طریق دخلگاه ذهنیمون برای ما پدیدار میشن اینا بیرونانی میشه فنومنا و کانت هم به همین اسم صداش میکنه با این اصاف عقلگرایان اعتقاد دارن که ما با بینش به دنیا میاییم تجربه گراها میگن که ما مثل یه نوار سفید به دنیا میاییم و تمام دانش رو از طریق تجربه که هست میکنیم امانرکانت هم یه عقلگرای خجالتیه که از جفتشون تو فلسفه استفاده میکن اومانیز یا انسانگرایی یکی از داعیان اولی انسانگرایی و برابری طلبی مزدک فیلسف متفکر ایران باستانه که تو زمان ساسانی از زنگی میگرد مزدک به برابری اقتصادی بین همه افراد اعتقاد داشت و از چکاف بزرگی که بین سروتمنده و فقره به وجود اومده بود چاکی بود اومانیست ولی تو اروپا با دوران روشنگری جون میگیره شالوده ی فلسفه غربی میشه و انسان رو جایگزین خدا میکنه اومانیستان معتقدن همه انسان ها برقبر و مشاوی هستن. اومانیزم شنطا ایزم دیگه هم به دنیا میاره مثل سوسیالیزم که به فارسی جامعه گرایی خونده میشه یه اندیشه که هدفش ایجاد نظم اجتماعی و اقتصادی مبتنی بر برابریه یعنی همه قیشها و طبقات جامعه باید سهم برابری توی سود همگانی داشته باشن یا یه ایزم دیگهش هست فمینیزم که ملیت یا قومیت براشون اصل حساب میشه نخبه گرایی یا الیتیزم نخبه گرایی استدلال میکنه که جامعه باید بر اساس شایست سالاری اداره بشه یعنی تو مسابقه ی دو به همه جایزه نمیرسه و برای رسیدن به یه جامعه باید شایستگی داشته باشی ریشه نخبه گرایی از طبیعت میاد تو قلم روی حیوانات همه چیز بر اساس سلسله مراتبی اداره میشه که خودش بخشی از فرایند تکامل به حساب میاد مشهور ترین فیلسوف نخبگرا فریدریک نیچه بود از نظر نیچه هنرمنده و فیلسوف های بزرگ مثل مردم ها دیستن پس مستقه پاداش های خاص هستن تو مجموعه نیچه به صورت کامل نیچه رو مرور کردیم و خواهیم کرد مسابات خواهی، ایگالی تیریه، یه فلسفه اجتماعی سیاسیه؟ که از برابری و حقوق مساوی بین افراد دفاع می کنه و این ایده رو ترویج می کنه که فرصتها، امکانات و منابع باید به صورت مساوی برای همه در دسترس باشه بدون توجه به وضعیت اجتماعی یا صرفت یا امنکراج مساوات خواهی مخالفت هر گونه تبعیز یا امتیاز در اساس اواملی مثل جنسیت، نجات یا طبقی اجتماعی مساوات خواهی ریشه تو ادیانی مثل مسیحیت داده که میگه همه انسان ها دارای کرامت یکسان هستند و به یک اندازه مقدس به حساب میاد.
یکی از اصلی ترین سوالاتی که فلسفه تو طول قرن ها باش تست و پنج نرم کرده همین ایده مساواد خواهی در مقابل نخبه گرایی. این ایده بنوانی فلسفه تو اروپا با آغاز رنسانس و اصر روشنگری برچسته شد. کار مارکس شاید مشهورترین فیلسفه مساواتخواهی بود که به جامعه کومونیستی معتقد بود و میگفت همه منابع باید به صورت مساوی بین مردم تقسیم بشه این بحث هنوز از بزرگترین بحث های فلسفی به حسابی مکتب بعدی منفعتگرایی یا یوتلیتریلیزم فایدگرایی یا همون منفعتگرایی شاخه ای از فلسفه است که بر اساس سود اکثریت پای گذاری شده اروپا قبل از روشنگری تحت سلطه پادشاهان و اشراف بود. یعنی اکثریت کار و زحمت می کشیدند و نفت اقلیت و گروه های خاص می رسید. ولی با شروع رنسانس، فایدگیرائی به جای اقلیت روی اکثریت متمرکز شد.
شروع فایدگیرائی مودل رو به جرمی بنتام بریتانیایی نصفت می دن. در کل فایدگیرایی اول تو انگلیس برجسته شد و بعد از جرمی بنتان استیورت میل هم از مشهور ترین ها به شما میره دموقراسی امروز هم تا خدود شبیه همین سیاست فایدگرائی و روی سودی بیشتر داره یک اکثریت تمرکز داره لحظه اقل میخواد که تمکش داشته باشه اگزیستانسیالیزم یا هستیگرهی؟ اگزیستانسیالیزم بعد از فلسفی نیچه را یه چرو استقلال میکنه که همه چیز با وجود ما شروع میشه نه خدایی وجود داره نه بینشی هیچ چیز قبل از تولد به ما داده نمیشه یه فیلسف معروف اگزیستانسیالیست جان پول سارج بود که میگفت چون ذات و معنای الهی وجود نداره پس ما مسئولی زندگی و معنی رو بسازیم اکسیستانسیالیزم از نهلیزمی شمیدیدی که دو ویدوهای جداغونه بهشون کامل پرداختیم تولد اگزیستانسیالیزم و تقابلش با پوچگرایی آلبرکامو از ماجراهای شنیدنی فرصفه است دیدنش هم خالی از لطف نیست لینکش رو این بارا سمت راست پین میکنه پوست مدرنیزم در حالی که اکزیستانسیالیزم روی فرد متمرکزه پستمودرنیزم که از فرانسه شروع شد روی جوامه و گروه های فرهنگی تمرکز می کنه ریشه پست مدرنیزم هم مثل اگزیستانسیالیزم به فلسفه نیچه برنگرده مخصوصا از نقد نیچه از حقیقت واحد و مسیحی و اون کانسپت معروفش اراده معتود به قدرت در حالی که اگزیستانسیالیزم به شرایط وجود انسان توجه میکنه پست مدرنیزم روی کانسپت حقیقت و ارزش های اجتماعی متمرکزه فلسفه غربی بعد از رینسانس و ورود مدرنیته سعی داشت که جهان رو حول محور ارزش های غربی و فردگرایی متحد کنه ولی اکتشافات علمی و پیشرفت های سنتی به جنگ های جهانی و استعمار هم خرد شد بست مدرنیت این ارزش ها رو دیر سآل میبره خب تا خدودی آغاز فلسفه و بعضی از مهمترین واجه های فلسفی رو مرور کردی حالا به فلسفی شرق و غرب و تفاوت هاش بپرداشتیم با نمات ها و قهرمان های شرق و غرب شروع میکنیم یه قهرمان غربی میخواد جهان رو تغییر بده تا به یه مکان بهتر برای خود و اطرافیانش تبدیل کنه در حالی که قهرمان شرقی به دنبال تغییر از درونه اول قهرمان های غربی برای اصلاح نادرستی با شر و بدی موارزه میکنن در حالی که قهرمان های شرقی یا سرنوشت رو میپذیرن یا به جنگل و کوهستان کوشیم کنن و دو سکوت و تو تنهاییشون به تفکر مشکل میشن قهرمان غربی همیشه از شرایط ناراضی و به دنبال تغییر چون پذیرفتن سرنوشت یا تحمل یه محیط ناخوشایند به عنوان یه زفت در نظر گرفته میشه در حالی که این ویژگی ها تو شرق به عنوان نشوناهای قدرت در نظر گرفته میشه تو جهان امروز شرق و غرب با هم مخلوط شدن شیوه ی تولید غربی یا به عبارت دیگه همون سرمایه داری جهان رو به تسخیه درورده با این وجود تفاوت فلسفی همچنان وجود دار البته اگه به گذشته برگردیم این تفاوت خیلی بیشتره از تفاوت های اصلی این دو مکتب میشه معنویت در مقابل مادیگرایی و جوامه در برابر فردیت اشاره کرد فلسفه دو غرب اول تو یونان باستان و در ادامه هم توی روم باستان چگفا شد یونانی ها و رومی ها اونها هم تحت تحصیل بقیه یه تمدن ها مثل مصری ها، ایرانی ها و بابلی ها بودن. آنی تقریبا هیچ ریکورد نوشتاری از فلسفهی توی غرب قبل از یونانی ها نوجود نداره. یا هم خیلی محدوده. فلسفهی شرقی از اون طرف از تمدن هندی و چینی ریشه میگیره.
از در جغرافیایی یونان از جزائری بین دریای میدیترانه و دریای سیاه تشکیل شده برای همین برای همرون نقل از قایق استفاده می کردن از طریق دریا تونستن راه های ارتباطی با دنیای شناخت شده برقرار کنن تجارت دریایی که کالا از مصر، بین و نهرین اروپای مرکزی و سایر مناطق وارد یونان می شد رونق گرفت. علاوه بر غذا و کالا این روابط تجاری ایده ها و علوم رو هم وارد می کرد. به عنوان مثال کتاب اصول هندسگی اوغلیداش که قدیمیترین کتاب علمی جهانه بدون شک تحت تحصیل مصریان، بابولیان و فینیقیان نوشته شده بود و یا تالس اولین فیلسوف یونانی یه تاجر در مقابل تمدنهای هندی و چینی بیشتر کنار رودخونه ها و دشت ها به وجود اومدن به دلیل وجود رودخونه های پر آب و خاک ها سلخیست مردم به کشاورزی روی آوردن انقلاب کشاورزی باعث شد منابع بیشتر بشه که به جمعیت بیشتر منجر شد و باعث به وجود اومدن شهرهای بزرگ شد البته تو شهر هم تجارت وجود داشت ولی از نظر غذایی خودکفا بودن و تجارت یه امر ضروری نبود قرارم روی جغرافی های یونان باید شد تا تجارت بین مردم و فرهنگ های مختلف رو نخ بگیره در حالی که چین و هن بیشتر به کشاورزی توجه داشتن برای یونانیان باستان بازرگان ها از مهمترین طبقه اجتماعی برخوردار بودن در حالی که تو شرق کشاورز ها و دهگان ها این مهم رو در اختیار داشتن فلسفه غرب بیشتر ماتریالیسته یعنی ماددیگراست و به متعلقه و تحقیق میپردازه که بتونه از طریق فنناوری های جدید آسایش و رفاه فیزیکی بیشتری برای مردم فرهنگ کنه ولی فلسفه شرقی دنبال راحتی جسمانی نیست بیشتر راحتی ذهنی و معنوی رو دنبال میکنه دو فلسفه شرقی تلاش برای کنترول یا تغییر طبیعت وجود ندار و بیشتر سعی میکنه با طبیعت همراه باشه مثل جریان آب که مقابل موانه مقابمت نمیکنه هلکه ازشون عبور میکنه عبارت دیگه دنبال تغییر جهان بیرونی نیست و به تغییر درون توجه میکنه میگه مثل یوگا باید انعتاف پذیر باشید ولی فلسفه غربی اعتقاد داری که با علم و فنناوری میشه طبیعت و تحقیر رو کنترول کرد و باعث رفاه بیشتر شد دوستان عزیز کانال اسکاه فلسفه تفاوتهای کلیه فلسفه شرق و غرب رو مرور کردیم لازمه چند از نامداران اولیه این نومکتب فلسفی رو هم بهتر بشنسیم اگه تا الان از این پادکست لذت بردید ممنون میشم لایک رو بزنید که برای الگوریتم یوتیوب فوقالده مهم هست قبل از پرداختن به سو استوره ی فلسفه ی یونان یعنی سقرات، افلاتون و ارستو لازمه از دوتا فلسفه دیگه که قبل از اونها زندگی می کردن نام ببرم اولی تالس تالس یک فلسفه بزرگ یونان باستان بود که در قرن شیشمه پیش از میلاد زندگی می کرد او از بنیانگزاران فلسفه یونان باستان به حساب می آید و با تأکید بر دلائل طبیعی توضیحات راجی به دنیا مادی ارائه می داد او اعتقاد داشت آب بنیادی ترین ماده است و همه چیز از آن به وجود نهاید و به آن باز می گردد علاوه بر این تالس به دلیل بررسی نجوم باور داشت که سیاره زهل به دور خرشید می چرخد و اولین شخصی بود که سعی کرد فعالیت های طبیعی را با استدلال منطقی توضیح داد و به بررسی علل و موانع علمی پرد تالست متالعه و درک دنیای طبیعی علاق مند و با اراعه توضیحاتی طبیعی در مورد جهان و زواهر سعی می کرد این پدیده ها را توجیح کند تالیس یکی از مهمترین و تأثیر گذارترین فیلسفان دوره باستانی و به عنوان پدر فلسفی یونان شناخته می شود او تأثیر قابل توجه روی فلسفی بعدی داشت و اما فیساورس یکی از فیلسوف های بزرگ یونان باستان بود که در قرن شیشمه پیش از میلاد زندگی میکن او بنیانگذار مکتب پیتاگاریزم بود و در حوضه های مختلفی از جمعه ریاضیات، موسیقی و اخلاق فعالیت داشت.
فلسفه او بر اساس اعداد و هندسه بود. او اعتقاد داشت که اعداد اناسر اساسی جهان هستن و همه چیز در دنیا با نسبت های عددی قابل توجیه هست. مشهورترین قانونی که به اون نسبت دادی می شود قانون بیساگورس هست که در مورد رابطی از لای یک مسلس قاؤم و زاویه بیان می شود پیسا غورست باورداشت که اعداد در واقع نماعات های از ریشه های کیهانی هستند و تأثیر امدهی در ترتیب و ساختار جهان دارند و اعتقاد داشت که هرچی از مرکز جهان دورتر می شویم زیبایی و کمال بیشتری می بینیم او به دنبال تربیت جسمانی و روحانی کامل انسان بود و معتقد بود که با توجه به تحقق اعداد کامل و نسبت های هندسی انسان نیز می تواند به کمال و بالاترین وضعیت خود برسن و اما سقرات، اسطوره یونانی که از او بنوان بنیانگذار فلسفه یونان باستان نام برده می شود. او یک از سفیلزوپ معروف یونانیست که استاد افلاتونیز بود.
فلسفه سقرات بر تمرکز بر مسائل اخلاقی، شناختی و اجتماعی بنا شده. او به طرزی نوع آورانه و منحصر به فرد روشی سؤال گوریز برای پیدا کردن حقیقت ارائه داد. سقراد اعتقاد داشت که برای دستیابی به دانشو فهمی درست باید از طریق بحث و پرسش های دقیق و سازماندهی شده مفاهیم و ایده ها را با دقیقت بررسی کرد این روش شناختی که با این روش سقراطی یا مایوتیک نیز می گویند به نوعی فرایند سؤال و پاسخ در گفتگوهای مکرر بود و باعث می شد تا اشکالات موجود در طرح فلسفی دیگران فاش شود سقرات به دنبال جسدجوی تعریف دقیق و کامل از اخلاق و ادالت و به این اعتقاد رسید که شخصیت خوب و زندگی خوب در راقع یک سن هستند. او بر اهمیت پرهیز از بیانصافی، خیانت و پیروی از ادالت تأکید می کرد.
به همین دلیل سقرات موجب شده تا بسیاری از نظریه ها و اصول اخلاقی که تا به امروز تأثیر گذار هستند شکل بگیرند. و ما نفر دوبوم این سه بزرگ فیلسف افلاتون. افرادون فیلسفه بزرگ یونانی و یکی از شاگردان سقراد و یکی از مؤسسان فلسفه یونان باستان به شمار می آید و بنیانگذار مکتب افلاتونیسم است افلاتون نیزماننده سقراد نوشتهی باقی نگذاشت و آثار خود را به صورت دیالوک ها نوشت فلسفه افلاتون برشناخت و ایده پردازی تحکیم دارد وی باورداشتی جهان مادی نسخه ناقص و تاریک از جهان ایده هاست که در اعماق واقعیت مخفی شده مفهوم کلیدی در فلسفه افلاتون نظریه ایده هاست و این متقید بود که هر مفهوم و شیع در دنیا مادی نماینده ای از یک ایده عبدی و کامل هست ایده ها معیارهای اصلی برای شناخت و ارزیابی واقعیت ها و مفاهیم هستند و ما نفرستبون و فیلسف ملعقی من عرستو یکی از بزرگترین فیلسفان و دانشمندان یونان باستان وی از دانش آموزان افلاتون بود و خود نیزی که از معروف ترین معلمان تاریخ فلسفه به شمال می روید عرسو در انواع زیادی از علوم و فلسفه فعالیت داشت از جمعه منطق، زیست، شناسی، فیزیک، سیاست، اخلاق و ایمان شناسی فلسفه عرسو مبتنی بر استدلال و داده های تجربی است وی به رویشی سیستماتیک و علمی به مسائل پرداخت و به دنبال کشف قوانین و اصول کلی بود عرستو باورداشت که تجربه، داده ها و مشاهدات واقعی به ما کمک می کنن تا به دستاورت های علمی و فلسفی برسیم یکی از مفاهم مهم در فلسفه عرستو مفهوم علت است او باورداشت که هر پدیدهی علتی دارد و بر اساس دلیل و منطق می توان قوانین و اصول عمومی را استنباهت کرد عرصتو همچنین به بررسی ذات و صفات موجود زنده، اخلاق، سیاست و نظری دولت پرداد. او تلاش کرد تا مبانی اخلاقی و ساختارهای سیاسی را مرد بحث قرار داد.
او به دنبال تعادل و سعادت واقعی در زندگی بود و به بررسی انواع حکومتها و مراحل تحول سیاسی پرداد. اپیکار یه فیلتروپ یونانی بود که تو قرن ثبوت پیش از میلاد زندگی میکرد بنیام گذار مکتب اپیکاریزم بود که بر زندگی خوشایند و شاداب تحکید داشت از جمعه مفاهم اصاسی فلسفه او عبارتند از آرامش ذهنی و آرامش درونی او باور داشت که آرامش ذهنی و احساس آرامش درونی هدف اصلی زندگیه یعنی بر این باور بود که با از بین بردن نگرانی های نامعقول و تنش ها میشه یه زندگی خوشایند و شاداب به دستا بود دومی لذت های معنوی و جسمی بود. او لذت رو به عنوان یک هدف مهم زندگی معرفیم کرد و متقد بود که باید لذت های جسمی رو تا خدودی محدود بکنیم که بتونیم به تعادل و آرامش برسیم. سبومی نکتش اما ترس از مرگ بود. در کل فلسفه اپیکور متقد بود که با انتخاب های درست و زندگی به عنوان یک فرایند هنری میشه به آرامش درونی و خوشبختی دست یافت و برگردیم به شرق و سه شخصیت برجسته در مکتب فلسفه در شهر لاوتسه یک فلسفه چینی باستان بود که در قرن چیشمه پیش از ملاد زندگی میگی و بنیانگزار مکتب تاویزم بود تاو بیشتر بنوان راه یا علت بی علت چناخته میشود و اصلی ترین مفهوم در فلسفه اوست اصول فلسفه او ابارتند از یک تاو او باور داشت که تاؤ یا راه بزرگ قانون بی نهایت و برهان اصلی وجود است.
او بر این باور بود که اجتناب از تداخل و مقابله با جریان طبیعت و تاؤ منجح به آرامش و تعادل زندگی می شود. دو، بیان و عدم اظهار نظر لاوتسه به عدم اظهار نظر و بیان ساده تأکید میکرد. او متقید بود که کلام و عبارت ها میتوانند بار معنوی و فلسفی را از دست بدهد و زبان باید با دقت و محدودیت استفاده شود.
نکته استفاده طبیعت و همه هنگی با طبیعت یا همون هارمونی خودمون. لاوتسه با تحکید بر ارتباط انسان با طبیعت به همه هنگی با جریان طبیعت توصیه میکرد. او بر این بابر بود که انسان ها باید با طبیعت همه هنگ شده و طبیعت را بونبان رحبر خود بپذیرند و اما نکته چارا عمل بی اعمال لاوتسه ایده عمل بی اعمال یا وو وی را مطرح کرد اون متقیق دود که انسان باید از تلاش زیاد و مبارزه با جریان طبیعت خودداری کند و به جای آن با عمل بی اعمال و عدم مقاومت به تعادل و همه هنگی برسد فلسفه لاچه تحکید بر سادگی همه هنگی با طبیعت و یافتن آرامش و تعادل درونیست و بابر داشت که با زندگی متابق با تاو و جریان طبیعت انسان میتواند به یه زندگی خوشبخت و همه هنگ دست یابد دومین فیلسف نامدار در مکتب شرق سیدارتا گوتاما بودا بود یا به صورت ساده همون بودا او مرتاز و حکیمی بود که بر پایه آموزش های وی آین و اندیشه فلسفی بودایی بنیان گذاشته شد هستی رنج است زایش رنج است پیری رنج است بیماری رنج است غم و اندو ماتم و ناومیدی رنج است پیوند با آن چه نادلخواه است رنج است دوری از آن چه دلخواه است رنج است و خلاص این که دلبستن رنجاور است از ایدگاه بودا ما اگر بخواهیم که از چرخی زاد و مرگ رهائی آبیم باید گرایش های نفسانی را کنار بگذارید درست کار باشیم و به حالات خلصهی روحی دست بیده کنیم. بودا آین خود را مانند قایقی می نامد که برای چرخ شکرنی و رسیدن به ساحل رستگاری به آن نیاز است. ولی پس از رسیدن به رستگاری دیگر به این قایق نیازی نخواهد.
رسیدن به ساحل رستگاری آدمی را به آرامش و توازن مطلق می رساند. آنجاست که شمع تمامی خواهش ها و دلبستگی ها خاموش می شود این پدیده را در سانسکریت نیروانا یعنی خاموشی می نامند. چهار حقیقت شریف از نظر بودا.
آدمی بیمار است. بودا راه درمان این بیماری را درک این چهار حقیقت می دهد. حقیقت نخست تشکیس این بیماری بنبان بیماری رنج در انسان هاست.
هیچ موجود زندهی نمی تواند از رنج بگذرد. زایش، بیماری و مرک همه از دلائل رنج هستند رنج میتواند جسمی یا روانی باشد برم حقیقت دوباره او دلبستگی را برمان باعث و بانی این بیماری میشنست حقیقت ثبت میگوید که هر انسان توانه بریدن از رنجها را در خود دارد خصص از رنجها را در آین بودا روشنایی، بیداری و نیروانا یا همون کاموشی شعلی رنج نیز میگویند برای رسیدن به این حالت انسان باید درک کند که راه رسیدن به خوشبختی راستین از طریق دنبال کردن تمایلات و تشنگی ها منحصر نمی شود بلکه با پذیرش واقعیت خود و گسست از تشنگی ها به دست نیاید حقیقت چهارم راه توقف رنج این راه عبارت از دیدگاه درست نیت درست گفتار درست کردار درست معاش درست کوشش درست اندیشه درست و تمرکز درست درست. نفر سوام از نامداران فلسفه در شرق کنفسیوس.
کنفسیوس فیلسف و معلم بزرگ چینی باستان بود که در قرن پنجام قبل از میلاد زندگی میکنه. مفاهم اصلی فلسفه کنفسیوس عبارتند از یک جوان مردی کنفسیوس به اهمیت جوان مردی و تلاش برای بهبود خود و جامعه تحکید می کرد. او باور داشت که با تحصیل، ارتقاء اخلاق و انجام وظایف اجتماعی، انسان می تواند به نیکوئی و همدلی در جامعه دست جاود.
دوم، تأخد به خانواده و عرضش های اجتماعی. کنفسیوس اهمیت بسیاری به خانواده و روابط اجتماعی می داد. او بر احترام به والدین ارزش های اخلاقی، اخلاق خوب و رفتار مناسب در روابط اجتماعی تأکید می کرد.
سوام، فیلسوف حاکم کنفسیوس بر تأکید خود با عنوان یک فیلسوف حاکم ایده رحبری ایدئال را مطرح کرد. او باورداشت که یک حاکم باید با داشتن اخلاق و بصیرت عنوان نمونهی برای مردم عمل کند و به رشد و آرامش جامعه کمک کند. چهارم آداب و رسوم کنفسیوس به حبس و احترام به آداب و رسوم اجتماعی و فرهنگی تحکید می کرد و باورد داشت که از طریق پیروی از این آداب و رسوم انسان می تواند به تربیت اخلاقی و همدلی در جامعه دهست یاد فلسفه کنفسیوس بر ارزش های اخلاقی، اجتماعی و سنتی تحکید داشت و به دنبال ایجاد تربیت انسانی بر اساس این ارزش ها و باورداش که با تمرین اخلاق و پیروی از عرضش های صحی انسان میتواند به همه هنگی و آرامش درونی در جامعه دست پیدا کند. تاموس هابز تاموس هابز یکی از فیلسفان سیاسی انگلستان و آغازگره به کارگیری اقلانیت و استدلال در اندیشه های سیاسی و انسانچناسی بود. فلسفه هابز بر این از تحکید میکنند که حاکمیت قوی و مرکزی ضروریست برای این که از نظا و آشفتیگی جامعه جلوگیری بشه امنیت رو بتونه تزمین کنه به صورت خلاصه فلسفه هابس متمرکز بر ضرورت برقراری حاکمیت مرکزی، تأیین قوانین و اطاعت از آنها است تا جامعه بشری از وضعیت طبیعی خشن خارج و به نظم، امنیت و پیشرفت دهستیابد.
و اما فیلسف نامدار بعدی، ولتر، نویسنده، فیلسف و نمایشنام نویس فرانسه، که در قرن 18 فاورد. رومان، مقاله و نوشته های تاریخی و علمی دهست داشت او بیش از بیست هزار نامه و بیش از دو هزار کتاب و کتاب چه نوشت ماننده بسیاری از اندیشمندان اصر روشنگری دادار باور بود و در آثارش اغلب به نقد مدارانه کردن تأثیب مذهبی و ساخار قدرت در فرانسی اصرش میپرداخت ملتر از دیدگاه های پیش رو در باره آزادی، تصاوی و ادانت طبقاتی بود ویبر اهمیت قدرت عقل و استفاده از منطق و تفکر منطقی در هر زمینهی تأکید می کرد. او بر این باور بود که تمام انسان ها به طور طبیعی دارای حقوق مشترک و جمعه حق آزادی بیان، دین و اندیشه هستند.
او متقد بود که آزادی بیان و گفتار ضروریست تا به حقیقت و ادالت نزدیک شده. او از مقام مطلق دین و قدرت های مذهبه انتخاب می کرد و بر اهمیت جدایی دین از حاکمیت سیاسی و آزادی دینی افراد تأکید داشت به صورت کلی فلسفی ولتر برپایی قدرت عقل آزادی بیان تهمال نسبت به نظرات دیگران و به جدای دین از سیاست و حاکمیت میپرد فیلسف و نامدار بعدی جان جوگروسو نویسنده فیلسوف و نظری پرداز سویسی بود که در غرن هجده هم فعالیت میکرد فلسفه روسو بر پایی نظریه ی قرار داده اجتماعی، طبیعت انسان و آزادی فردی و سوار بود و این به عنوان یکی از بنیان گذاران جنبش روشنگری و یکی از شخصیت های مهم فلسفه در تاریخ شناخته می شود روسو بر اهمیت طبیعت و حالت طبیعی انسان تأکید داشت و متقد دود که انسان در حالت طبیعی نیکوکار بی تأثب و آزاد است و بیشتر مشکلات اجتماعی و نابرابری ها از طریق جامعه و نظام اجتماعی ایجاد می شوند بر اساس نظریهی قرار داده اجتماعی روسو همون سوشال کانتراکس اون متقد بود که افراد به منظور حفظ حقوق و آزادی های خود به تشکیل جامعه و ایجادی یک ��رار داده اجتماعی متعهد می شوند فلسفه روسو بر اهمیت آزادی فردی و تصاویه اجتماعی تأکید داشت پایی خواسته ها و نیاز های عمومی تشکیل شد و همه اعضای جامعه باید در سنت و حکومت خود شرکت کنند به صورت خلاصه فلسفه جانجاک روسو بر پایی طبیعت انسان نظریه قرار داده اجتماعی آزادی فردی و تصابیه اجتماعی استوار است و به همیت حفظ آزادی فردی مشارکت شهر وردنان در حکومت و ارتباط بین حاکم و مردم اشاره می کند واقع گرایی بر این باور است که انسان ها ذاتن موجوداتی غیر قابل پیشبینی هستن. یکی از باستانی ترین فیلسوفان واقع گرا، سانتسو فیلسوف چین باستان است که به خاطر کتاب معروفش هنر جنگ شناخته می شود.
فلسفه او بر پیروزی و بقا به هر قیمتی متمرکز است. در هنر جنگ سانسو تاکتیک های متضادی را پیشنهاد می دهد استراتیجی های او بر اهمیت غلبه بر حریفان و تضعیف آنان تحکید می کند. صداقت در فلسفه سانتسو ارزشمند نیست زیرا بقا و غلبه از اولویت بیشتری برخوردارند. انسانگرایی سعی در ترویج برابری و حفاظت از حقوق همه افراد دارد در حالی که نخبگرایی بر تسلط و سلطه بر دیگران برای بقا تمرکز می کند.
در که این دیدگاه ها به ما کمک می کند تا انگیزه ها، سیاست ها و ساختار های اجتماعی را بهتر تجزیه و تحلیل کنیم پس به طور خلاصه، سانتشو یک فیلسوف، استراتیجیست و نظامی برجسته چینی بود که در دوران باستان زندگی می کرد نویسنده کتاب هنر جنگ که ایک از مهمترین و تأثیر گذارترین کتاب ها در زمینه نظامی و رهبری محضوب می شود فلسفه اون متمرکز بر استفاده از میروی نظامی و استراتیجی برای رسیدن بپید پیروزی بود. او باور داشت که برای برند شدن در جنگ در کنار نیروی جسمانی باید از راه های مبتنی بر ذکاوت و خوشیاری نیز استفاده کرد از نظر اون متعلقه و تحلیل آگاهی از شرایط جغرافیایی برنامه ریزی دقیق شناخت کامل از دشمن و استفاده حوشمندان از منابع دارای اهمیت فراوانی برای او پیروزی در جنگ بهترین راه برای حبس سل و اعتقاد داشت استفاده از نیروی نظامی باید به صورت استراتیجیک و خوشمندانه باشد. او در باره یه مفهوم فرماندهی خوشمند نیز صحبت می کند و به اهمیت رهبری قوی و دانشمندانه در نبردها اشاره دارد.
او از رهبران می خواهد که با نیازهای مردم و مشکلات نظامی و اجتماعی آشنا باشند. و اما ماکیاویلی، نیکولو دی برناردو دی ماکیاویلی فیلسوف سیاسی شاعر مبرخ و نمایش نام نویس ایتالیایی بود که کتاب شهریار، The Prince، بونوانه یکی از مهمترین آثار در زمینی سیاست و حکومت شناخته می شود. فلسفه اونیز بر اساس واقع گرایی و ریالیزم سیاسی بود. او بر این بابر بود که در سیاست، هدف نهایی باید حفظ و تقویت قدرت و رژیم حاکم باشد. هر گونه وسیلهی شرعی یا غیر شرعی میتواند برای دستشابی به قدرت و حفظ آن استفاده شدن اصلی ترین تفاوت بین برابری طلبی و نخبگرایی در دیدگاه های آنها نسبت به برابری و توضیح قدرت در جامعه است.
برابری طلبی به دنبال رسیدن به جامعی برابر و آدلانه با فرصتها و امکانات مسابی برای هم است. بلی در نخبگرایی، قدرت و امتیازاتی ویژه به معدودی از افراد نخبه بر اساس شایستگیشان داده می شود. آیا هدف ما جستجوی دانش هست یا خوشبختی؟ در آخرین بخش از این مجموعه این سؤال مهم خواهیم پردار و در کنار آن از نامداران دیگری مانند فرانسیس بیکن، مارتین هایدیگر و میشل فوکو اسم خواهیم باز فرانسیس بیکن فیلسف دولتمرد، دانشمند و مقال نویس انگلیسی بود که نقش تأثیر گذار در توسعه علم مدرن و فلسفه تجربه گرایی ایفا کرد و از پیشگامان روش علمی شناخته می شود ساینتیفیک مثل او بود که بر سلطه تفکر کلیسا پایان داد از او به عنوان پدر یا بنیانگذار فلسفه تجربه گرایی نیز یاد می شود همون امپریسیزیم فرانسیس بیکن در 22 جانویه 1561 در لندن در خانواده سرشناس به دنیا آمد آثار فلسفه بیکن اصلا به ایجاد روی کردی جدید به دانش و یادگیری توجه داشت روی کرد تجربی و استقراری که بر مشاهده آزمایش و جمع آوری داده ها تحکید داشت اثر اصلی فلسفی بیکن نوم ارگانوم هست که ایده های او را در مورد روش علمی بیان می کند او استدلال می کرد که دانش واقعی تنها از طریق مشاهده و آزمایش سیستماتیک به دست می آید نه این که صرفاً بر استدلال انتظائی بیکر متقد بود که دانش باید مبتنی بر شواهدی باشد که از دنیای طبیعی به دست آمده و باید از آن برای بهبود وضعیت انسان استفاده کرد او همچنین مفهوم بوتهای ذهن را توصیل داد که به تأثبات و خطاهای مختلفی اشاره داشت که مانه کسب دانش واقعی می شد منظورم از بوتهای ذهنی همون Mind Idols هست این بوتها می شه شامل بوتهای قبیله یعنی خطاهای ناشی از طبیعت انسان بوتهای غار یعنی خطاهای ناشی از تربیت و تجربیات خاص یک فرد بوتهای بازار یعنی خطاهای ناشی از استفاده نادرست از زبان و بوتهای تاعتر یعنی خطاهای ناشی از نظامهای فکری اعتقادی بود فلسفه بیکن تأثیر امیغی بر توصیع علم مدرن داشت تأکید او بر مشاهده و آزمایش تجربی پای و اساس روشی را که امروز انجام می شود ایجاد کرد و معتقد بود که علم را باید برای اهداف عملی و به نفع بشریت دنبال کرد در زمین های مختلف علمی از جمعه فیزیک، شیمی و پیزشکی کمک شایانی انجام داد بیکن ارابه بر فعالیت های فلسفی حرفی سیاسی موفقی نیز داشت عنوان یک نمایندی مجلس خدمت کرد و مناسب بلند پایی مختلفی در دولت بریتانیا از جمعه لورد سردعظم را داشت با این حال زمانی که به فساد مالی و دریافت رشفه متهم شد کار سیاسی او با جنجال به پایان بسید او مجمع شناخته شد و به جزای نقدی حبس و تبعید از مجلس محکم شد با وجود سقوط بیکن تحصیل بیکن بر فلسفه و علم همچنان قابل توجه بود ایده های او زمینه ای برای انقلاب علمی قرن 17 هم فراهم کرد که باعث شد که تجربه گرایی به عنوان روی کردی مسلط در تحقیقات علمی مورد نظر واقعی گیره مدرنیته و پوست مدرنیز کلمی مدرن یا همون مدرنیته یک استلاح مبهمه بعضی دوران مدرن رو به سه مرحله تقسیم می کنن مرحله اولیه می شه آغاز اصل روشنگری دوبومی مرحله مدرنیته کلاسیکه که بین سالهای 1780 تا 1914 و اما سبومی مدرنیته جدید که بین سالهای 1968 تا 1990 به پایان می رسه مدرنیته بیشتر یه نگلشه تا دورهی از تاریخ پست مدرنیزم بعضی از بیشگیه های مدرنی تر رو شناسه این کن مثلا زیر سوال بردن سنت اولویت دادن به فردگیرائی، آزادی و برابری، حرکت از فعودالیزم به سمت سرمایه داری، سنعتی شدن و شهرنشینی، آزادی، سیکولاریزیشن، برابری و خلاس شدن مردم از دست سلطنت ها و اشرافه ویژگی جهانبینی مدرنیته خوشبینی زیاد و اعتماد به قدرت بود. اصر فنناوری های جدید، قوانین ترم و دینامیک، جدول تنوبوبی ایجاد شد.
انیشتن مقالات انقلابی در مورد نسیت منتشر کرد. تو جپه اجتماعی و فرهنگی اصل دموقراسی بود که زنان حق رعی گرفتن، بردداری ممنوع شد اصل ایداغولوژی بود، افرادی مثل ماکس و فروید سعی کردن گزارش های جامعی از انسان اراعه بدن اصل کومونیزم، آنارشیزم و فاشیزم بود که هر کنون با روایتی کلی انقلابی را در نحوه چیدمان جامعه پیشنهاد دادن مادرنیت آرزوهای بزرگی داشت داشت موج پیشرفت رو به وجود می آورد و موفقیتش هم اشتناب نپذیر به نظر می رسید زمان رویاه های جسورانه بود ولی در نیمه دوم قرن بیستون آشکاشت که این چشمنداز یک خیال واهی بود میشل فکر، فیلسوف و مبرخ فراز سبیران بیستون بود اگرچه و بیشتر عمر خود را در کتابخانه ها و اتاقهای سمینار و کنفرانس گذراند اما شخصیتی متعهد و انقلابی بود در محافظ روشنفکری پاریس با محبوبیت زیادی روبرون جان پولسار امیغن تحصیمش میکرد میشل داره تحصیلات سطح بالا بود متاسفانه اون از سنین جوانی شروع به خود آزاری کرد و مدام به فکر خودکشی بود در دانشگاه زمانی که 22 ساله بود سرکرد خودکشی کنند و برخلاف میلش پدرشو را مجبور کرد که مشهورترین روان پزشک فرانسه شخصی به نام جاندلی را در پاریس پایتخت فرانسه ملاحظ کنند دکتر به خوبی تشخیص داد که بسیاری از بیماری های میشل ناشی از حس همجنسگرایی و به بیجه علاقه او به سادومازوخیزم شدید است بیشرفکو بدور از جرمه ایستان سوش شده به تدریج وارد سحنی همجنس بازی زیر زمینی در فرنسه شد آشقه یک فروشنده مواد مخدر شد و در بیست سالگی برای زندگی در سویت، لحستان و آلمان به خارج از کشور رد جایی که اخصاص میکرد جنسیتش کم تر محلوط میشد رودایر تکاندهنده زندگی فرکی او در تابستان 1953 بخدد زمانی که او 27 سال داشت و در تأتیلاتش در ایتالیا به سرگیرد درانجا با کتاب مراقبه های نابهنگام نیچه مواجه شد که حاوی مقاله در باری استفاده ها و سو استفاده های تاریخ برای زندگی بود در این مقاله نیچه استبدال کرد که دانشگاهیان حس ما را از نحوه خاندند و آموزش تاریخ مسموع کردند آنها این طور به نظر میرسند که گویی باید تاریخ را به شیوهی غیر جذاب کن تا یاد بگیرند که همه چیز در گذشته چگونه بوده است اما نیچه این را با خشم و فعن آمیزی رد کرد از ازره او تنها دلیل خاندن و متعالق تاریخ بیرون رفتن از ایده ها، مفاهیم و مثال های گذشته است که میتواند به ما در بغاشتن زندگی بهتر در زمان حال کمک کنند این مقاله باعث شد فکر و مسیر کار خود را تغییر کرد و تصمیم گرفت به نوع خاصی از موردخ فلسفی تغییر شد کسی که میتواند به گذشت نگاه کند تا به حل مسائل مهم زمانه خودش کمک کنید مارتین های دیگر سال 1889 توی رستای دور افتاده و ساکت به دنیا میاد پدرش خادم کلیسا بود خیلی زود مشخص میشه که حوش فوقلادهی داره بورسیه یه تحصیلی میگیر و دوران متبستیتر و تو شهر مجابرشون جایی به نام کونستانس به اتمام میرسونه به عنوان پسر یه خادم کلیسا همه انتظار داشتن که کشیش بشه بعد از اتمام دبیرستان با وارد دانشگاه فرایبورگ میشه رشته یه الهیات رو انتخاب میکنه بعد از دو سال تحصیل برای کشیش شدن تغییر نظر میده و اول ریاضی و بعد فول تایم فلسفه رو انتخاب میکنه مسیر پرپیچ و خمه رسیدن به فلسفه از الهیات تأثیر زیادی روی زندگیش میذاره برای پایان نامش یه فیلسفه اسکلاستیک قرن 14 به نام دانت اسکاتوشت انتخاب می کنه و سال 1915 فرق تحصیل می شه. مکتب اسکلاستیک تو قرن وستا به وجود اومد و سعی داشت که کلیسا و دین کاتولیک رو از نظر علمی توی جبه قرار بده. یه جدایی مثل حوضه علمیه ی قوم خودمون که اصل براشون دین شیعست و دنیا رو حول محور این تفکر می چرخونن. باباش که خادم کلیسا بود رشده اولشم الهیات بود که به خیال میشه بومیده سراغ ریاضی بعد دوباره تغییر میده به فلسفه وقتی هم که فارغت تحصیل میشه بازم این سؤال وجودی دین و خدا بلشنه میکنه موضوعی رو برای تزش انتخاب میکنه برای پایین نامش که دنبال توضیح علمی خدای کاتولیک بود دو جنگ جهانی اول به خاطر شرایط جسمیشت در کل حدود یک سال تو خطه به قول خودمون مقدم خدمت میکنه در کنارش فلسفه کاتولیک درس میداده این آموزش دین و بقایه جنگ و بدبختی های بعدش باعث میشه بیدین میشه ایمان بی ایمان سال 1917 ازدواج میکنه، 1918 جنگ تموم میشه و سال 1919 رسمندین کاتلیک رو بخیار میشه، آری بدرچی.
هایدگر تحت تحصیل فلسفه پدیدار شناسی ادماند حسل بود. سال 1916 که حسل تو دانشگاه فرایبورگ مشغول میشه، رابطه خیلی نزدیکی باش پیدا میکنه. رابطه ای پدر و پسری در کنار استادی و شاگردی. از سال 1919 تا 1923 به عنوان دستیار حسل مشغول میشه تأثیر پدیده آشناسی حسل تا همین سال هم بیشتر دوام نداره سال 1923 دانشگاه ماربورگ بهش پیشناده کار میده استادیار حسل بودن رو کنار میذاره و تو دانشگاه ماربورگ به عنوان استاد مشغول به تدریس میشه اد اینجا بوده که پدیده آشناسی حسل نپدید میشه و پدیده خودش رو پدیدار میکنه های دیگه سخنران قابلی بود. کلاس های درست شلوق بود و شهرتش هم هر روز درهادی بیشتر شده.
سمری این دوران شاهکار حسی و زمان بود که سال 1927 تمام میشه اول به ادماند حسیل تقدیم میکنه ولی بعدها به خاطر اقاید نجات پرستیش از چاپ چهارون به مندیگه تقدیم نمی کنه افتاب پرستی بوده سنگین و باوگار یه کتاب انقلابی که اکزیستانسیالیزم رو دوباره ترند میکنه بعد از موفقیت کتاب حسی و زمان وقتی ادماند حسیل بازنشستی میشه دانشگاه فرایبورگ بهش پیشناده کورسی فلسفه میده پنج سال بعد وقتی که نازی ها قدرت رو به دست می گیرن، برای یک سال رئیس دانشگاه فرای برگ هم می شه. هایدگر امیغن به حضب نازی اعتقاد داشت. یه آلمانی ملیگرا و عضو رسمی حضب، یعنی اگه عضو نمی شد نمی تونست بشه رئیس دانشگاه.
بر خودش خوابهای رویایی می دید. هدفش علی دایی شدن تو تیم ملی فلسفهی آلمان بود. اولش کلی بهش حال میدن رئیس دانشگاه میشه ولی یه جورایی راهشون جدا میشه احتمالا مایلیکون رئیس فدراسیون بوده برای همین نیم فصل نشده میزنانش رو نیم کرد از ریاست دانشگاه استفاده میده و نوشته های بعدیشم مرد نوازش سانسور رژیم قرار میگیره ولی با این وجود تا سال 1945 که حزب از بین میره نازی میمونه نازی بودن های دیگر یه موضوع خیلی جنجالی بود دفاعیاتش تو دادگاه جنایت نازی ها پس از زنگ تا حدودی قابل قبول بود ولی تحمونده های زده یهودی و ناسینالیزم بودن همیشه زنگوله ای دم تابوتش بود یکی از شاگردهای فرانسویش فیلسوفی به نام امانویل لیویناس یه اظهار نظر معروف داره میگه خیلی از آلمانی ها قابل بخششن ولی بخشیدن بعضی هاشون دوشواره بخشیدن مارتین های دیگر هم دوشواره خوب گفت دوشواره باید بگفت ناممکنه هانا آرنت نظری پرداز و منتقد سیاسی که از شاگرهای سابق و دوست دختر زاپاس های دیگر تو دوران دانشگاه هم بود بعد از جنگ میره ملاقاتش و حتی به صورت علنی میگه که های دیگر رو بخشیده نقل قول دیگه هم ازش هست که میگه های دیگر به راحتی آب خوردن دروغ میگه هر جایی هر زمانی در باره هر چیزی ریشنات میدم حتما پادکست هانا آریند رو گوش بدید هانا آریند تو کتاب آیشمندر ارشالیم به موضوع ابتزال شر همون عادی سازی شر یا The Benality of Evil اشاره میکنه و از آدوف آیشمند به عنوان مثال نمونه میزن حالا نقدی که به خود هانا آریند همیشه وارد کرد اینه که خودشی جورای امیقن به این ابتزال شر تنداده بوده یه پادکست دو قسمتی هست که لینک شوه این بالا باید توی توضیحات میذارم خالی از لطف نیست بعد از این که جنگ جهانی دوم تموم میشه به مدت 6 سال اخراج بود از دانشگاه بعدی سال 1951 دوباره فول تایم به دانشگاه فرایبولگ برمیگرده تا سال 1967 که بازنشسته میشه دوران بازنشستگیشو تو کلبه دنجش تو جنگل سیاه میگذرونه جایی که سال 1976 دراز میکشه و به حضرت زندگی میگه آری و درچی تا اینجای پادکست اگه با ما بودید اعتمال زیاد از این چرندیاتی که ما داریم میبافیم استفاده میکنید اگر بیشتر دوست داره فلسفه هستید ممنون میشیم ایستگاه فلسفه رو سابسکرایب کنید دکمه لایک رو بزنید که بتونیم توی جنگ با غول آلگوریتم یوتیوب شاخش رو بشکنید بازم ممنون از پشتی بانیتون به صورت کلی زندگی مارتین های دیگه رو مرور کردیم برگردیم به فلسفهش داستان فلسفه اول قرن بیستان دوتی که میشه یه طرف یاران ویتکنشتاین که فلسفی تحلیل زبانی رو دنبال می کردن همینطور که از اسمش پیداست نحوه استفاده از زبان براشون خیلی مهم بود و به سخت گیری در استفاده از کلمات اشاره می کردن ویتکنشتاین اعتقاد داشت مشکلات فلسفی به خاطر استفاده نادرست از کلمات جمعه معروفش می گه محدودیت های زبان من یعنی محدودیت های دنیا من می گفت استفاده از کلمه تو هر زمینهی درست نیست و باعث رسیدن به بونبست میشه ولی با تجزیه و تحلیل زبانی مشکل میتونه حل بشه اون طرف داستان هم مارتین هایدگیر یه جورای قبول لاره که فلسفه یه عمر دنبال سایش میدوه ولی این جور از رو به خودش میده که برای یافتن جواب هستی از یه جاده متفاوت وارد بشه حتی برای محدودیت های زبانی که ویتگینشتاین مطرح میکنه هم جواب پیدا میکنه جوابش هم سرهم کردن یه کلمات جدیده که بتونه با اون توضیح فلسفهش رو آسون کنه های دیگر همیگرن مذهبی بود و حتی بعد از این که رشته الهیات رو کنار میذاره میخواسته از طریق فلسفه و علم خدا و ایمانش رو بهتر بفهمه بهترین مرشدش ادمان حسل بود حسل که البته چرخش و نقص دو فلسفهش کم نبود هم برای رسیدن به خدا و حقیقت ناب به فلسفه رو برد و حرف قشنگم می زد و طرفتارایی هم داشت پر رسیدن به هدف تمرکزش هم روی انسانیت گرشته بود و میگفت با علم روانشناسی نمیشه به حقیقت رسید برای رسیدن به آگاهی ناب تقلیل رو پیشناد میده دیداکشن یا ساده سازی میگه برای فهمیدن حقیقت واقعی باید همه دنیای فیزیکی رو کنار بذاریم بعد هم بیخیال تمام ادراک و خداگاهیمون که تحت تأثیر دنیای بیرونی بوده مثل حافظه، ادراک، تجزی و تحلیل بشیم اینجاست که تازه آگاهی ناب جفتک میدازه خوشتل هم مثل دیکارت به دوگانگی روح و جسم اعتقاد داره و اینجاست که مسیرش با هایدگیر کاملا جدا میشه.
هایدگیر اولش خیلی تحت تحصیل قرار میگیره ولی بعدن خودش یه نگاه پدیداشناسی جدیدی ایده پردازی میکنه که در هر صورت تحصیل خوشتل قابل مشاهده هست. کتاب هستی و زمان یه بوم به فلسفی بود. آنتولوژی یا همون هستی شناسی از زمان عرستو به کرسی علم تبدیل شده بود ارهال خصوص تهوری جوهر و صفات معروفش های دیگر جده فلسفه رو دنده اقب میره تا خود افلاتون اونجا یه کلنگ به دست میگیر و شروع میکنه یک جده جدید کنن افلاتون از دنیای ایده ها و فرم ها صحبت میکرد از مدینه فازله سابجکتیف اعتقاد داشت دنیایی که ما تجربه میکنیم یه فرم ناقص از دنیای کامل ایده هاست ارهستو به علم چیزها میپرداختو برای توصیف هستی به ویژکی موجودات خاص رو ارتباط اشجاه شروع میکرد ولی های دیگه بین آنتیک یعنی وجود، هستی و آنتولوژی یعنی هستی شناسی فرق قاله های دیگر میگه به جای این که ببینیم چی جوهره، چی صفت باید اول اون کسی که میخواد ببینه چی چی هست و نیست رو بفهمیم اول باید ببینیم وجود داشتن تجربه زندگی اکزیستنس خوشیاری در اکنون چی هست؟ این جاده نو ساخته مستر هایدگیر مثل اوتوبان تهران شمال خودمونه کلنگشو زده تا آخر عمرم تون باغ هزارتون نفرد خودش بلکه کلی مهندس چینی و روسی رو به خودش مشکول کرده درست شروع اکزیستانسیالیزم با کیرگارد بود نیچه بهش دلیل و اعتماد داد و جان پولساد شاخ و برگ ولی هایدگیر رو پدر اکزیستانسیالیزم میدونه ولی فلسفه یک عمرش سؤال اکزیستنس بود هستی وجود سؤال بودن با وجودی که ممکنه خیلی پیش و پا افتاده به نظر بیاد ولی انقلابی که بعد از این سؤال ایجاد شد به راه جدیدی تو فلسفه کانتیننتال منتقی شد وقتی صحبت از فلسفه کانتیننتال میاد منظورم اروپای غربی هست منهای بریتانیا از نظرهای دیگر برای فهم بودن باید شما یه چیزی باشید که بتونید بودن رو تزره کنید محلیلش کنید و به وجودش پی ببرید پس برای رسیدن به جوابش تنها گذینش انسان بودن بود چیزی که تو این زمان و تو این مکان در حال تجربه شد اگه بخواییم کتاب حسی و زمان رو با یه کلمه تعریف کنیم اون کلمه دازاینه باجه جدیدی برای فلسفه که تو انگلیسی هم کلمه خاصی برایش وجود نداره از دو کلمه داس و زاین تشکیل میشه به معنی بودن در مکانه حضور داشتن در جهان فیزیکی دست یعنی اونجا و زاین یعنی بودن دوگانگی دیکارت به جدا بودن زهن و بدن اشاره می کنه طبق ادعای معروفش که می گه من فکر می کنم پس هستم می گه ممکنه شک کنیم که تمام دنیای فیزیکی یه خواب باشه یه رویا باشه یه تفکر زهنی باشه ولی هیچوقت نمی تونیم شک کنیم که داریم فکر می کنیم پس من فکر می کنم پس هستم ورای این دنیای فیزیکی مسئله که باعث شکاف بین خردگرایی کانتیننتال و تجربه گرایی بریتانیا شد امانویل کانت زه کرد یه جورایی به هم وصلشون کنه ولی آجز موند نیچه که کاملا منکر دوگانیگی دکاز شد و از متافیزیک و دین براحت جز بعدش هم تحت تحصیل داروین ارادی معتوف به قدرت رو مطرح میکنه در ادامه انقلاب نیچه های دیگر با کتاب هستی و زمان و اختراع کلمی دازاین بود جدیدی هست فلسفه رو میشکافه تاروپود تاریخ رو اتا افلاتون باز میکنه و از نو بند میزنه دازاین یعنی بودن در تاروپود هستی برای تجربه هستی ها وجود نمیشه بر اساس دستبندی تحلیل و تعقل به نتیجه رسید بلکه باید بودنش رو به صورت اکالوژیکی تجربه کنیم دازایی با دنیا روزمره دردیر و لحظه به لحظه بود بودن و هستی رو تجربه می کنه اینجوری تصور بهتری از آنتولوژی هستی شناسی که هست می کنه در قیاس با فلکسفهی ذهنی دکات که کنار آتیشن شخص چوت می زن و جهان رو هندسی ترسیم می کنه ما انسان ها روزان با نو زندگی می کنیم نفس می کشیم آشق می شیم فارق می شیم شاعر می شیم بعضی وقت قادر می شیم خیلی هم مرر کنیم نادر میشیم ما تو دنیای واقعی زندگی میکنیم ابزار میسازیم دوست میگیریم خانواده درست میکنیم اینا یعنی بودن یعنی تجربه دست اول دنیا اینا شواده کافی مثل روز روشن جرامونه نیازی به دوگانیگی دکارتو طول زدن بین سوجه و آبیجه وجود نداره از نظرهای دیگه حسدی انسان قبل از شروع به فکر کردن مثل دکات خان رو گیتی حل شده درخواه شنا کردن تو رودخونه بودنه انسان تجربه واقعی بودن رو از همین درهم تنیدگی به دست میاره از همین شناور بودن در بستر رودخونه بودن با درگیر شدن با اشیا و اجسام تعامل با افراد و داشتن تعهد و قبول نفهمیدن هستی واقعی چیزی یا کسی بدون تجربه اکالوجیکی وجودش داشتن مسئولیت و پذیرش چه در قبال افراد چه در قبال طبیع نیچر هستی با ما شروع میشه و هیچگی نمیدونه به کجا ختم میشه پی بردن به وجود هستی با مشارکت عملی و تأخذ نسبت به افراد و چیزها به دست میاد دازاین های دیگر جاییه که سابجکت و آبجکت به هم میرسن و وجود رو متولد میکنن خود های دیگر هم اقرار میکنه که هستی و زمان سالهای بی جوابی رو به جا گذاشته نیمی دوبوم کتابم به نام زمان و هستی که قرار بوده اسمش این باشه هیچ وقت نوشته نشد روابطش با حزب نازی خوب بیش نرفت جنگ جهانی دوم و شکست آلمان باعث میشه دوری جدیدی توی زندگی فلسفی های دیگر شروع بشه دورانی که محبقا ها اسمش رو بداشتن چرخش ترن تکنولوژی و شعر شالودهی فلسفی های دیگر بعد از چرخش هست گذینه هایی که برای فرار از روز قیامت روبروی بشریت قرار میده و میگه ما باید یکیشو انتخاب کنیم منظورش از چه؟ صرفا سبکی از نوشته با قافی و وزن نیست بلکه اهمیت درک امیختری از زبان و رابطی ما با جهانیه که زبان واسطه شد حدودرهای دیگر زبان برای ابراز فلسفهش محدود بود محدودیت زبان باعث محدودیت فهمه و برای گسترش فهمش چرخوی زبان رو از اول اختراع میکنه کلی کلمه سرهم میکنه مثل دازاین و داسمن و غیره های دیگر دنبال راه های جدیدی برای فهم وجود و زبانی برای انتقالش بود تلاشش این بود که ما رو از هزار سوی زبان رایست که مدام ما رو به خونه اولمون برمیگردونه خارج کنه برای این کار واشگان جدیدی ساخت از نظرهای دیگر گسترش زبان یعنی گسترش جهان منظورش از تکنولوژی هم فقط اختراع ابزار از طریق نوع آوری علمی نیست بلکه یه شکل از ارتباط با دنیای اطرافمونه این ارتباط که به ظاهر برای آسایش و آرامش انسان قدم برمی داره در واقع ��م انسان و هم طبیعت رو تبدیل یه چیزی که های دیگر زخیره دائمی می نامه تبدیل می کنه طبیعت تبدیل شده به انبار منابع برای ماشین همه چیز از مواد معدنی گیاهان حیوانات گرفته تا حتی خود انسان وقتی هم مثلا به طبیعت احترام میذاریم و یه جنگلی دریاچه رو نابود نمی کنیم تا میاد جون بگیره تبدیل میشه به یه کاسیبی توریستی با این تفکر به همه چیز نگاه مادی داده میشه و ارزشهای انسان رو با ارزش ابزاریش به عنوان منبع معیان میشه در مقابل سیوه تکنولوژیکی ارتباط های دیگر گفتار شاعرانه رو پیشنهاد میده زبان تکنولوژی به پتروشمی کاله منتحی میشه در حالی که زبان شعر به هشت کتاب سحراب سپهری آب را گل نکنیم شاید این آب روان می روید پای سپیداری تا فروش رویدن دوه دلی آیدیگر نجات پرست موزی طبیعت دوست وقتی متوجه شد که زبان نازی بیشتر از هر بیزبونی تکنولوژیکی شده راهش از جبه نازی جدا شد ولی همچنان ارق آلمانیش باش بود اداش این بود که تنها زبان آلمانی هست که در کنار یونانی تمانایی گفتار و فلسفه و شعر به صورت خواست داره اینجاست که باید بگیم جهان دست آلمانیان اونست و شیش برس در کنار این تأثیب ملی یهودی سیتیزی هم تا آخر عمرش با خاش بود با وجود رابطه امیقی که با هان آریند داشت اونا فقط دوستای زیر لاحافی نبودن و احسای فرسفی زیادی هم زیر کرسی می کردن و اگه هم دول بودن نامه می نوشتن ادموند هسل که مرشدش بود یهودی بود ولی تا آخر عم از هیچ کنم از یهودی ها ازخواهی نکرد مستر های دیگر حتی سر پیری یکی از شاعران معروف یهودی رو دعوت میکنه منزل شخصیش چند روز کلی شعر رو شاعری میکنن خیلی هم خوش میگذره ولی موقعی خدافزی بازم از این رو اوزخایی در میره گفته شده شاعر محبوب به مدت دو هفته کب کرده بوده اینقدر این مدرک درو بوده دوستان خوب و فلسفه دوست همینطور که اشتراک کردم خود های دیگرم کم او برد و آخری زد کوچه علی چپ حالا چه برسه به ما که تراش کردیم این مارمورک رو تا حدودی توضیح بدیم صحبتی که انجام شد برداشت ما بود که منتقل شد امیدوارم بپسندید در زمان بعد از رأیگیری در مورد کتاب من دینا میتم یا انسان خردمند نتیجه خیلی جالب بود دقیقا مسابی حدود ست تا یکم کم تر رأی داده شد ولی مسابی بود چون بعضی از دوستان کامنت گذاشتن و انسان خردمند رو توصیح کردن اینجوری بود که تو بختای اضافه به پنالتی کشیده شد و انسان خردمند با کامنت بیشتر برد انسان خیلی عدمند آماده شد و پخش شد امیدوارم لذت ببرید برای قسمت بعدی ممنون میشم نظر خودتونو کامنگ کنید قسمت بعدی اساتیر یونان رو ادامه بدیم یا کتاب شاهکار برادران کاراموزوف نوشته داستایسکی رو با هم واقع بکنیم ممنون که با ما بودید تا پادکست بعدی وقت بخید